کسی کز دل سخن گوید دمش چون جان اثر دارد
بپرس از وی که صاحب دل زعلم جان خبر دارد
ازآن معدن طلب کن زر که باشد اندرو وجوهر
گل ومیوه زشاخی جو که برگ سبز وتر دارد
تو هر صورت نمایی را مدان از اهل این معنی
که نی هر بحر مروارید ونی هر نی شکر دارد
درین بازار قلابان بهر جانب نظر می کن
زصرافی حذر می کن که روی اندود زر دارد
چو آیینه دلی داری وبروی زنگ تو بر تو
بدست آور ده آیینه که از وی زنگ بردارد
بوقت صید مرغابی گر او را درهوا یابی
نه شاهینی کند موری که همچون تیر پر دارد
درین شهر ار کسی بینی درین مردم بسی بینی
کسی کوبر سری دوروی و بر گردن دو سر دارد
زحال عاشقان او عبارت کردمی نتوان
بلفظ وحرف درناید معانی کین صور دارد
بقوت همت عاشق برآرد کوه را ازجا
چو آهن تیز شد در سنگ اثر دارد اثر دارد
بلای عاشقی صعبست یا بگریز یا خود را
چو هیزم بشکن ای مروان که بو مسلم تبر دارد
وگر زآن مخزن شاهی ترا دادند آگاهی
همی کن کتم اسرارش که کشف سر خطر دارد
زجهال بنی آدم نه سر روح را محرم
بسی تهمت کشد مریم که چون عیسی پسر دارد
بر معشوق معیوبی بر عشاق محجوبی
بجان این رمز را بشنو دلت گوشی اگر دارد
گرت درخانه کاهی هست گو یکجو بخود گیرد
ورت درکیسه کوهی هست گو زر برکمر دارد
درین صف سیف فرغانیست خون خود هدر کرده
که این شمشیر تیز و او نه جوشن نی سپر دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خوشاباد سحرگاهی، که بر گلشن گذر دارد
که هر فصلی و هر وقتی یکی حال دگر دارد
گهی بر عارض هامون ز برگ لاله گل پوشد
گهی بر ساحت صحرا ز نقش گل صور دارد
دم عیسیست، پنداری، که مرده زنده گرداند
[...]
مَلِک سنجر جهانداری به میراث از پدر دارد
پدر شادست در فردوس تا چون او پسر دارد
ز فرّ و رسم و آیینش بیاراید همیگیتی
که فَرّ عمّ و رسم جدّ و آیین پدر دارد
بدو نازد همی دولت که با دولت خرد دارد
[...]
مسلمانان سرای عمر، در گیتی دو در دارد
که خاص و عام و نیک و بد بدین هر دو گذر دارد
دو در دارد: حیات و مرگ کاندر اوّل و آخر
یکی قفل از قضا دارد، یکی بند از قَدَر دارد
چو هنگام بقا باشد، قضا این قفل بگشاید
[...]
مرا گویند مولانا ترازوییست کز عدلش
نه میل این یکی دارد نه قصد آن دگر دارد
درین شک نیست کو همچون ترازوییست زین معنی
که میلش سوی آن باشد که او زر بیشتر دارد
هوا ز انسان خنک شد کز جنان حورا همی گوید
خنک آنکو درین سرما مقام اندر سقر دارد
ز مرغی کو خورد آتش حسدها میبرد مرغی
که طوبی آشیانست وز کوثر آبخور دارد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.