گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

کسی که شمع جمال تو در نظر دارد

ز آتش دل پروانه کی خبر دارد

ز مرهمش نشود سود دردمندی را

که زخم کاری تیغ تو بر جگر دارد

ز بیقراری زلفت قرار یافت دلم

به زیر سایه او زان سبب مقر دارد

فضیلتی که جمال تراست بر خورشید

فضیلتی ست که خورشید بر قمر دارد

چه طوطی است خط سبزت، ای پریچهره؟

که تکیه بر گل و منقار بر شکر دارد

ز سوز عشق توام آتشی ست در سینه

که اشک دیده چون ناردان شرر دارد

ز آتش دل آشفتگان حذر می کن

که دود خاطر خسرو بسی اثر دارد