گنجور

 
سلمان ساوجی

چمن شمع زُمُرُّد ساقِ نرگس را چو بردارد

به سیمین مشعلی ماند که آن مشعل دو سر دارد

فرو برده به پیش باد هردم خون دل لاله

که از سودا دل لاله بسی خون در جگر دارد

مگر خواهد گشادن باغ شاخ ارغوان را خون

که نرگس تشت زر بر دست و گلبن نیشتر دارد

صبا عرض گل و شمشاد می‌داد

بهار چین ملک را یاد می‌داد

نسیم صبح با انفاس مُشکین

همی آمد ز دشت تبت و چین

ز ناگه ارغنون برداشت آهنگ

سرایید این غزل در پرده چنگ: