حکیم نزاری » مثنوی روز و شب » بخش ۳ - در مدح شمس الدین علی شاہ نیمروز
او چو مجموعه هنر باشد
راه او شیوۀ دگر باشد
حکیم نزاری » مثنوی روز و شب » بخش ۱۲ - پاسخ روز به شب
در جهان هرچه جانور باشد
جمله را جنبش از سحر باشد
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۷
مبارک بامدادی کان جمال اندر نظر باشد
خجسته طالعی کان ماه را بر ما گذر باشد
گرت بیند کسی کز زندگی دل خبر دارد
عجب نبود، اگر تا زنده باشد بی خبر باشد
نظر از دور در جانان بدان ماند که کافر را
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۰۸
اگر ز حال من آن شوخ را خبر باشد
بسوزد ار دلش از سنگ سخت تر باشد
حکایت من و او عشق نیست می دانم
که عشق دیگر و دیوانگی دگر باشد
رو، ای نسیم صبا و از آن دو چشم سیاه
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۵۷
همیشه از نمکت شور در جگر باشد
خوشم که داغ تو هر روز تازه تر باشد
شهید عشق که آلوده شد به خون کفنش
در آفتاب قیامت هنوز تر باشد
دل از نسیم تو صد جا درید و چون ندرد
[...]
اوحدی » جام جم » بخش ۴۹ - در تحریص بر کم راندن شهوت و احتیاط در توالد و تناسل
هر ستم کز چنین پسر باشد
همه در گردن پدر باشد
اوحدی » جام جم » بخش ۴۹ - در تحریص بر کم راندن شهوت و احتیاط در توالد و تناسل
شیر بد خلق تخم شر باشد
شیر بدکاره خود بتر باشد
اوحدی » جام جم » بخش ۶۲ - در تحریص بر محافظت فرزندان از شر ناپاکان
هیزمست این، کمان دگر باشد
این کمان لایق تبر باشد
اوحدی » جام جم » بخش ۷۶ - سخنی چند بر سبیل موعظه
رنج و بیشی به یکدگر باشد
گفتن بیش بار خر باشد
اوحدی » جام جم » بخش ۱۲۸ - خطاب به خواجه غیاثالدین محمد
نه که هر مهرهای گهر باشد
کار درویش ما حضر باشد
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣۴١
کسی بمدح و ثنای برادران عزیز
ز عیب خویش نباید که بیخبر باشد
ز دشمنان شنو ایدوست تا چه میگویند
که عیب در نظر دوستان هنر باشد
شیخ محمود شبستری » سعادت نامه » باب دوم » فصل چهارم » بخش ۳ - حق الیقین
شر این خیر آن دگر باشد
شر نه در ذات خویش شر باشد
کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۴۹۱
گرفتار سر زلفت کجا در بند سر باشد
زهی با بسته سودا که از سر باخبر باشد
کسی کز قامت جانان به طوبی سر فرود آرد
دراز اندیشه خوانندش ولی کوته نظر باشد
مرا سریست با مهرت که آن دیگر نخواهد شد
[...]
ناصر بخارایی » قصاید » شمارهٔ ۲ - در نعت سیدالمرسلین فرماید
مرا چو بحر لب خشک و دیده تر باشد
چو کوه بر سر تیغ زبان گهر باشد
مرا سیاهی دیده سپید باد چو سیم
اگر به غیر رخ زرد وجه زر باشد
گمان مبر که اگر تیر ناله بگشایم
[...]
ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۷
مرا که نقش خیال تو در نظر باشد
چو بحر و کان صدف دیده پر گهر باشد
اگر به ساحل چشمم خیال تو گذرد
ز موج بحر همان به که برحذر باشد
چو خاک رهگذر افتادهام، گذری کن
[...]