گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

همیشه از نمکت شور در جگر باشد

خوشم که داغ تو هر روز تازه تر باشد

شهید عشق که آلوده شد به خون کفنش

در آفتاب قیامت هنوز تر باشد

دل از نسیم تو صد جا درید و چون ندرد

حجاب غنچه ز بادی که پرده در باشد

همه شبم رود از دیده خون و چون نرود

کسی که غمزه خوبانش در جگر باشد

بمیرم و ز تو پرسش طمع ندارم، از آنک

کجات بر سر بیچارگان گذر باشد

کنم گر از تو فراموش، خاک بر سر من

به زیر خاک که خشتم به زیر سر باشد

میای تنگ ز انبوهی گرفتاران

که بی مگس نبود هر کجا شکر باشد

ز تو به زهر گیاه فراق خرسندم

درخت وصل ندانیم کش چه بر باشد؟

همیشه خسرو بیدار و بختش اندر خواب

چه باشد، ار شب ما را گهی سحر باشد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
ابوسعید ابوالخیر

برون ز گوشه بهشت برین سقر باشد

فزون ز توشه شکر معده بار خر باشد

هر آنکه توشهٔ روزی و گوشه‌ای دارد

به راستی ملک ملک بحر و بر باشد

زیادت از سرت ار یک کُلَه به دست آری

[...]

سعدی

کسی به حمد و ثنای برادران عزیز

ز عیب خویش نباید که بیخبر باشد

ز دشمنان شنو ای دوست تا چه می‌گویند

که عیب در نظر دوستان هنر باشد

حکیم نزاری

اگر به جایِ تو ما را کسی دگر باشد

به جز خیال نه ممکن بود اگر باشد

سری که در قدمت می رود به حکمِ قضا

دریغ نیست به دستِ من این قدر باشد

چو بالِ نسر بسوزد ز پرتوِ خورشید

[...]

امیرخسرو دهلوی

اگر ز حال من آن شوخ را خبر باشد

بسوزد ار دلش از سنگ سخت تر باشد

حکایت من و او عشق نیست می دانم

که عشق دیگر و دیوانگی دگر باشد

رو، ای نسیم صبا و از آن دو چشم سیاه

[...]

ابن یمین

کسی بمدح و ثنای برادران عزیز

ز عیب خویش نباید که بیخبر باشد

ز دشمنان شنو ایدوست تا چه میگویند

که عیب در نظر دوستان هنر باشد

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه