گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

مبارک بامدادی کان جمال اندر نظر باشد

خجسته طالعی کان ماه را بر ما گذر باشد

گرت بیند کسی کز زندگی دل خبر دارد

عجب نبود، اگر تا زنده باشد بی خبر باشد

نظر از دور در جانان بدان ماند که کافر را

بهشت از دور بنماید، کان سوز دگر باشد

ندانم چون شود حالم که می میرم ز نادیدن

وگر وقتیش ببینم، آن خود از مردن بتر باشد

مکن عیب از پی تر دامنی شاهد پرستی را

که از خونابه سر تا پای او همواره تر باشد

مرا گفتی، به دست خود عقوبتها کنم با تو

به کشتن راضیم، گر خونبهایم اینقدر باشد

نه من آنم که برگیرم سر از خاک درت هرگز

مگر وقتی که زیر خاک، خشتم زیر سر باشد

مگو، ای پندگو، اندوه بیهوده مخور چندین

چه خار از پا کشی آن را که پیکان در جگر باشد

بدینسان کز رخت روزی ندارد چشم مشتاقان

نپندارم گهی شبهای خسرو را سحر باشد

 
 
 
مولانا

دل من چون صدف باشد‌، خیال دوست دُر باشد

کنون من هم نمی‌گنجم‌، کز او این خانه پر باشد

ز شیرینی‌ِ حدیثش‌ شب‌، شکافیده‌ست جان را لب

عجب دارم که می‌گوید‌؟ حدیث حق مر باشد

غذاها از برون آید‌، غذای عاشق از باطن

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
حکیم نزاری

من آزاد آمدم زان دوست کز دشمن بتر باشد

به ظاهر معتبر گوید به باطن مختصر باشد

حضور و غیبتِ یاران مخلص مختلف نبود

حذر اولاتر از یاری که در غیبت دگر باشد

نه از بی دانشی بود این که دشمن دوست دانستم

[...]

کمال خجندی

گرفتار سر زلفت کجا در بند سر باشد

زهی با بسته سودا که از سر باخبر باشد

کسی کز قامت جانان به طوبی سر فرود آرد

دراز اندیشه خوانندش ولی کوته نظر باشد

مرا سریست با مهرت که آن دیگر نخواهد شد

[...]

نظیری نیشابوری

دلم از ناله خوش گردید امید اثر باشد

بسی آسود شستم این خدنگم کارگر باشد

اگر دزدیده دیدن ها نباشد بهر پاس دل

محبت از تغافل های بیجا در خطر باشد

دلم تا خو به آسایش نگیرد روز خرسندی

[...]

کلیم

کسی تا کی به سان موج دایم در سفر باشد

دری نشناسد و چون موج دایم دربه‌در باشد

به خضرم احتیاجی نیست گر این است گمراهی

که کوران را عصا هم می‌تواند راهبر باشد

سبک پی قاصدی باید که چون غم‌نامه ما را

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه