فردوسی » شاهنامه » پادشاهی دارای داراب چهارده سال بود » بخش ۶
جهاندار لشکر به کرمان کشید
همی از بد دشمنان جان کشید
خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۴ - قصیده
ایام خط فتنه به فرق جهان کشید
لنتفلحوا به ناصیهٔ انس و جان کشید
دلها به نیل رنگرزان درکشید از آنک
غم داغ گازرانه بر اهل جهان کشید
بر بوی یک نفس که همه ناتوانی است
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۸۵
روزی میان بادیه بر لشکر عجم
دست عرب چو غمزهٔ ترکان سنان کشید
دیوان میغ رنگ سنانکش چو آفتاب
کز نوک نیزهشان سرکیوان زیان کشید
میغ از هوا به یاری آ میغ چهرگان
[...]
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرفنامه » بخش ۴۵ - مهمانی کردن خاقان چین اسکندر را
چو نزلی چنین پیش مهمان کشید
جز این پیشکشها فراوان کشید
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۳۶ - رسیدن اسکندر به حد شمال و بستن سد یاجوج
بسی گنج در پیش خاقان کشید
وز آنجا سپه در بیابان کشید
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۱
دوش آمد و ز مسجدم اندر کران کشید
مویم گرفت و در صف دردی کشان کشید
مستم بکرد و گرد جهانم به تک بتاخت
تا نفس خوار خواری هر خاکدان کشید
هر جزو من مشاهده تیغی دگر بخورد
[...]
عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و هشتم » بخش ۱ - المقالة الثامنة و العشرون
سنگ نتوانست بار آن کشید
وآدمی باری چنان از جان کشید
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۹۴ - آمدن جعفر رضی الله عنه به گرفتن قلعه به تنهایی و مشورت کردن ملک آن قلعه در دفع او و گفتن آن وزیر ملک را کی زنهار تسلیم کن و از جهل تهور مکن کی این مرد میدست و از حق جمعیت عظیم دارد در جان خویش الی آخره
ملکت حسنش سوی زندان کشید
ملکت علمش سوی کیوان کشید
سعدی » بوستان » باب دوم در احسان » بخش ۲۴ - حکایت
به خُلق و فریبش گریبان کشید
به خانه در آوردش و خوان کشید
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۱
دل به کنج عافیت چون پای در دامان کشید
حلقه زلف تواش در حلقه رندان کشید
بینوایی ره به سوی گنج سلطان باز یافت
تشنهای جان را به سوی چشمهٔ حیوان کشید
گرچه زحمت یافت دل باری مراهم راحتیست
[...]
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۲
نفس کافر کیش را عشق تو در ایمان کشید
دیو را حکم سلیمان باز در فرمان کشید
در میان ظلمت آب زندگانی جست خضر
نور توفیقش به سوی چشمهٔ حیوان کشید
آرزوی آب شیرین بافت در دریا صدف
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۴۶
باز آن شکار دوست، ز ابرو کمان کشید
دل صید کرده تیر مژه سوی جان کشید
گفتم به مغز شست غمت، باورم نداشت
مغزم به تیزی مژه از استخوان کشید
دل دوش می پرید که من مرغ زیرکم
[...]
کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۹
دلبر چه زود خط برخ دلستان کشید
خطی چنان لطیف بمامی توان کشید
نقاش صنع صورت خوب تو مینگاشت
چون نقش بست خط نو چست و روان کشید
مونی که در سر قلم نقش بند بود
[...]
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۷
خطت قوت ازان لعل خندان کشید
خضر چاشنی ز آب حیوان کشید
به خونم نوشته ست فرمان لبت
نخواهم سر از خط فرمان کشید
نیارست چشم دلم از تو دوخت
[...]
جامی » بهارستان » روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) » بخش ۱۵
باری که آسمان و زمین سرکشید ازان
مشکل توان به یاوری جسم و جان کشید
همّت قوی کن از مدد رهروان عشق
کان بار را به قوّت همّت توان کشید
جامی » هفت اورنگ » تحفةالاحرار » بخش ۵۱ - حکایت سرد شدن پیر سفید موی از نفس آن خورشید گرم خوی که با زلف شبرنگ دم از صبح سفید مویی زد
پای نشست از ته دامان کشید
رخت تماشا به گلستان کشید
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۳
از ضبط گریه دست دل ناتوان کشید
خاشاک سیل را نتواند عنان کشید
یک شربت آب جو بدل جمع کس نخورد
تا موج شکل زلف بر آب روان کشید
پیکان غمزه در دل ما جا گرفته است
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۲۲
با عشق انتقام توان ز آسمان کشید
نتوان به زور بازوی عقل این کمان کشید
دیگر چه لازم است که مشق جنون کند
دیوانه ای که خط به سواد جهان کشید
با خامشی بساز که تلخی نمی کشد
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۶۱
آنچه آن روی لطیف از سایه مژگان کشید
کی عذار ماه مصر از سیلی اخوان کشید؟
عاشقان را از تمتع مانعی جز شرم نیست
در حریم وصل می باید مرا هجران کشید
می توانی گنج ها از نقد وقت اندوختن
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۴۲
دلبر چه زود خط به رخ دلستان کشید
خطی چنان لطیف به ماهی توان کشید