باز آن شکار دوست، ز ابرو کمان کشید
دل صید کرده تیر مژه سوی جان کشید
گفتم به مغز شست غمت، باورم نداشت
مغزم به تیزی مژه از استخوان کشید
دل دوش می پرید که من مرغ زیرکم
آمد، به دام زلف خودش موکشان کشید
بتوان کشید تافتگی های زلف او
لیکن چو تیر غمزه زند چون توان کشید
بالا کشید زلف و دلم کی رسد به من
کو را به بام برد و ز ته نردبان کشید
گیرم عنان صبر ز دستش، و لیک صبر
خود رفت آنچنان که نخواهد عنان کشید
خسرو ز گلرخان به دم سرد مبتلاست
چون بلبلی که زحمت باد خزان کشید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به توصیف عشق و دلبستگی خود به محبوب میپردازد. او از تیر مژه محبوب و زلفهایش صحبت میکند که دل او را به زحمت کشانده است. در شعر، نمادهای شکار و صید به خوبی میآمیزند و بیانگر تسلط و جذابیت محبوب هستند. همچنین شاعر از ناتوانی خود در مقابله با وسوسهها و احساساتش میگوید و نشان میدهد که هرچند تلاش میکند صبر کند، اما در نهایت دلش تسلیم جذبه عشق میشود. او با بیتابی از حال خود مینالد و به مظلومیتش در برابر این عشق اشاره میکند.
هوش مصنوعی: دوست دوباره با ابرویش مانند کمان تیر عشق را شلیک کرد و دل مرا که شکار او هستم، هدف قرار داد. تیر مژهاش به سوی روح من نشست.
هوش مصنوعی: به او گفتم که غم تو در مغز من جا دارد، ولی او باور نکرد. مغزم مانند مژه ای تیز از استخوان جدا شد.
هوش مصنوعی: دل شب گذشته به شدت نگران بود و احساس میکرد که من به گونهای زیر بالهایش آمدهام. به همین خاطر، او را با زلفهایش به سمت خود کشید.
هوش مصنوعی: میتوان زیباییهای زلف او را توصیف کرد، اما وقتی چشمانش به تیر غمزه میزند، چطور میتوان با این زیبایی کنار آمد؟
هوش مصنوعی: سریش زلفش را بالا برد و من در انتظارم که کی میتوانم به او برسم. او را از بام بردند و من را از پایین نردبان دور کردند.
هوش مصنوعی: هرچند که بخواهم بر صبر خود کنترل داشته باشم، اما صبر خودم به گونهای از دست رفته که دیگر نمیتوانم آن را به دست بگیرم.
هوش مصنوعی: خسرو به خاطر زیبایی گلرخان دچار مشکلاتی شده است، مانند بلبلی که در فصل پاییز با مشکلات و طوفانها روبرو میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ایام خط فتنه به فرق جهان کشید
لنتفلحوا به ناصیهٔ انس و جان کشید
دلها به نیل رنگرزان درکشید از آنک
غم داغ گازرانه بر اهل جهان کشید
بر بوی یک نفس که همه ناتوانی است
[...]
دوش آمد و ز مسجدم اندر کران کشید
مویم گرفت و در صف دردی کشان کشید
مستم بکرد و گرد جهانم به تک بتاخت
تا نفس خوار خواری هر خاکدان کشید
هر جزو من مشاهده تیغی دگر بخورد
[...]
دلبر چه زود خط برخ دلستان کشید
خطی چنان لطیف بمامی توان کشید
نقاش صنع صورت خوب تو مینگاشت
چون نقش بست خط نو چست و روان کشید
مونی که در سر قلم نقش بند بود
[...]
باری که آسمان و زمین سرکشید ازان
مشکل توان به یاوری جسم و جان کشید
همت قوی کن از مدد رهروان عشق
کان بار به قوت همت توان کشید
از ضبط گریه دست دل ناتوان کشید
خاشاک سیل را نتواند عنان کشید
یک شربت آب جو بدل جمع کس نخورد
تا موج شکل زلف بر آب روان کشید
پیکان غمزه در دل ما جا گرفته است
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.