بخش ۵۱ - حکایت سرد شدن پیر سفید موی از نفس آن خورشید گرم خوی که با زلف شبرنگ دم از صبح سفید مویی زد
فصل خزان کز دم باد وزان
کارگه رنگرزان شد رزان
باغ جوان صورت پیری گرفت
سبزه تر رنگ زریری گرفت
برگ درختان ز سر شاخسار
مختلف الوان چو گل اندر بهار
موی سفیدی به قد خم شده
سینه اش آتشکده غم شده
پای نشست از ته دامان کشید
رخت تماشا به گلستان کشید
از ره فکرت قدمی می نهاد
وز سر عبرت نظری می گشاد
دید که با گیسوی چون پر زاغ
کبک خرامی شده طاووس باغ
معجر کافوری او مشک پوش
گوهر و زر زآمدنش در خروش
رنگ حنا را ز کفش خون جگر
هر سر انگشت چو عناب تر
پنجه مرجان زده انگشت او
گوهر خود یافته در مشت او
گشته ز هر ناخن او در خضاب
بدر و هلالی ز شفق رنگ یاب
پیر چو آن دید دل از دست داد
پشت دو تا روی به پایش نهاد
گفت بدین صورت زیبا که یی
آدمیی یا پریی یا کیی
ناز جوانی ز سر خود بنه
داد دل پی سپر خود بده
نیم دمی همدم من بنده باش
جمع کن پیر پراکنده باش
غنچه نوشین به تبسم گشود
گفت که دیر آمده ای خیز زود
روی به ره کن ببر از من امید
زانکه سرم هست چو معجر سفید
بلکه تو گویی به سر این معجرم
شعر سفید است ز موی سرم
پیر چو از موی شنید این خبر
خاست چو مو حالی و پیچید سر
تازه گل از پیر چو آن شیوه دید
پرده کافور ز سنبل کشید
موی خود آورد ز معجر برون
چون شبه شبرنگ و چو شب قیرگون
پیر بنالید که ای در فروغ
مه ز تو کم بهر چه بود این دروغ
گفت پی آنکه کنم آگهت
کانچه زند از طلب ما رهت
زان سبب افتاده ز راهیم ما
هر چه نخواهی تو نخواهیم ما
پیر شدی جامی و عمرت ز شصت
رشته پیوند به هفتاد بست
یاد جوانی و جوانان مکن
قبله جان جز در جانان مکن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی گذر فصلها و تغییرات طبیعی و احساسی ناشی از آن است. در فصل خزان، باغ جوانی به پیری بدل میشود و رنگها رنگ و روح خود را از دست میدهند. شاعر به توصیف زیباییهای طبیعت و نهادن آنها در مقابل واقعیت پیری و اندوه میپردازد. شخصیت پیر در شعر با دیدن زیبایی جوانی تحت تأثیر قرار میگیرد و میپرسد آیا این جوان انسان است یا پری، و از او میخواهد که لحظاتی را با او سپری کند. جوانه با لبخند به او میگوید که دیر آمده و باید زودتر اقدام کند زیرا عمرش رو به پایان است. در نهایت، شاعر تأکید میکند که عمر و جوانی گذرا است و باید در زندگی به جوانی و زیبایی عشق ورزید و از آن لذت برد.
هوش مصنوعی: فصل پاییز با وزش باد، باعث شده تا چهره طبیعت رنگ و حال و هوای تازهای پیدا کند.
هوش مصنوعی: باغ که زمانی جوان و سرسبز بود، حالا ظاهری پیر به خود گرفته و رنگ و رونقش کاهش یافته است.
هوش مصنوعی: درختان با برگهایی به رنگهای گوناگون، شبیه گلهای بهاری، جلوهای زیبا و شاداب دارند.
هوش مصنوعی: موی سفید او بیانگر پیری و مشکلاتی است که در زندگی تجربه کرده است و سینهاش هم تبدیل به مکانی شده که در آن درد و غمهایش شعلهور است.
هوش مصنوعی: پا را از زمین کنده و لباس تماشا را به باغ گل برد.
هوش مصنوعی: با فکر و اندیشهام قدمی به جلو برداشتم و با تجربه و عبرت، نگاهی به واقعیتها انداختم.
هوش مصنوعی: او دید که طاووسی در باغ به آرامی در حال راه رفتن است و با گیسویی که مانند پر زاغی زیباست، توجهها را جلب کرده است.
هوش مصنوعی: او لباسی سفید و معطر به کافور دارد و عطری از مشک به خود گرفته است. بروز و حضور او باعث شور و هیجان شده است.
هوش مصنوعی: رنگ حنا به خاطر خون دل خارج شده از هر سر انگشت مانند رنگ عناب است.
هوش مصنوعی: انگشتان او مانند پنجهای از مرجان در آب درخشش دارند و او گوهری ارزشمند را در دستانش نگه داشته است.
هوش مصنوعی: ناخنهای او به رنگهای زیبا و ملایم شفق درآمده و مانند ماه و ستاره در آسمان درخشیدهاند.
هوش مصنوعی: پیر وقتی آن را دید، دلش را از دست داد و با دو زانو به پایش افتاد.
هوش مصنوعی: گفت با این زیبایی که داری، آیا تو انسان هستی، یا پری، یا موجودی دیگر؟
هوش مصنوعی: جوانی و زیبایی خود را فراموش کن و دل را به سپر خود بده، یعنی از خودخواهی و غرور جوانی دور شو و به دل دیگران اهمیت بده.
هوش مصنوعی: مدتی کوتاه همراهم باش و جمع و جور شو، ای پیر که پراکنده شدهای.
هوش مصنوعی: گل جوان و زیبایی با لبخندش گفت: "خیلی دیر رسیدی، زود بلند شو!"
هوش مصنوعی: به راه برو و امید مرا از خود دور کن، زیرا سرم مانند یک کلاه سفید است.
هوش مصنوعی: گویی این روسری که بر سر دارم، از موی سفیدهام ساخته شده است.
هوش مصنوعی: زمانی که پیر، خبر شنیدن موی را دریافت کرد، به سرعت از جا برخاست و موهایش را به حالت پیچید.
هوش مصنوعی: پس از اینکه گل تازه از صورت پیرزنی آنچنان که انتظار میرفت، دم به دم غمگین و پژمرده شد، پردهای از عطر کافور را به دور سنبل آورد.
هوش مصنوعی: موهای او از زیر روسری بیرون آمده و مانند رنگ شب تیره و سیاه، درخشان و زیبا به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: پیر نالید که ای روشنایی شب، چرا از تو بهرهام کم است و این دروغ چیست؟
هوش مصنوعی: میگوید: به دنبال این هستم که به تو آگاهی دهم نسبت به آنچه که از خواستهام برآمده است.
هوش مصنوعی: به همین خاطر از مسیر اصلی خود منحرف شدهایم، هرچیزی که تو نمیخواهی، ما هم نمیخواهیم.
هوش مصنوعی: شما به سن پیری رسیدهاید و عمرتان که از شصت سال گذشته، در حال حاضر به هفتاد سالگی نزدیک میشود.
هوش مصنوعی: به یاد دوران جوانی و جوانان نباش و دل خود را تنها به عشق محبوبت بسپار.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.