بیا ساقی آزاد کن گردنم
سرشک قدح ریز در دامنم
سرشگی که از صرف پالودگی
فرو شوید از دامن آلودگی
مکن ترکی ای ترک چینینگار
بیا ساعتی چین در ابرو میار
دلم را به دلدارییی شاد کن
ز بند غم امروزم آزاد کن
اگر دخل خاقان چین آن توست
مکن خرج را رود، باران توست
بخور چیزی از مال و چیزی بده
ز بهر کسان نیز چیزی بنه
مخور جمله، ترسم که دیر ایستی
به پیرانهسر بَد بوَد نیستی
درِ خرج بر خود چنان در مبند
که گردی ز ناخوردگی دردمند
چنان نیز یکسر مپرداز گنج
که آیی ز بیهودهخواری به رنج
به اندازهای کن بر انداز خویش
که باشد میانه، نه اندک نه بیش
چو رشته ز سوزن قویتر کنی
بسا چشم سوزن که در سر کنی
سخن را گزارشگر نقشبند
چنین نقش بر زد به چینی پرند
کز آوازهٔ شه جهان گشت پر
که چین را در آمود دامن به دُر
شب و روز خاقان در آن کرد صرف
که شه را دهد پایمردی شگرف
ملوکانه مهمانییی سازدش
جهان در سُمّ مَرکب اندازدش
کشد پیشکشهای شاهانه پیش
به اندازهٔ پایهٔ کار خویش
یکی روز کرد از جهان اختیار
فروزنده چون طالع شهریار
برآراست بزمی چو روشن بهشت
که دندان شیران بر آن شیره هشت
چنان از می و میوهٔ خوشگوار
برآراست مهمانیی شاهوار
که هیچ آرزویی به عالم نبود
که یک یک بران خوان فراهم نبود
گذشت از خورشهای چینی سرشت
که رضوان ندید آنچنان در بهشت
ز شکر بسی پخته حلوای نغز
به بادام شیرینش آکنده مغز
طرائف نه زانسان که دنیاپرست
یکی آورَد زان به عمری بهدست
جواهر نه چندان که جوهرشناس
کند نیم آن را به سالی قیاس
چو شد خانهٔ گنج پرداخته
بدانگونه مهمانیی ساخته
شه ترک با شهرگان دیار
به خواهشگری شد بر شهریار
زمین داد بوسه به آیین پیش
فزود از زمینبوسِ او قدر خویش
نیایشکنان گفت اگر بخت شاه
کند بر سر تخت این بنده راه
سرش را به افسر گرامی کند
بدین سر بزرگیش نامی کند
پذیرفت شه خواهش گرم او
به رفتن نگه داشت آزرم او
شه و لشگر شه به یکبارگی
بران خوان شدند از سر بارگی
زمین از سر گنج بگشاد بند
روا رو برآمد به چرخ بلند
سکندر چو بر خوان خاقان رسید
پی خضر بر آب حیوان رسید
یکی تخت زر دید چون آفتاب
درو چشمهٔ در چو دریای آب
به شادی بران تخت زرین نشست
ز کافور و عنبر ترنجی بهدست
جهانجوی فغفور بر دست راست
به خدمت کمر بست و بر پای خاست
نوازشکنانش مَلِک پیش خواند
ملکوار بر کرسی زر نشاند
دگر تاجداران به فرمان شاه
به زانو نشستند در پیشگاه
بفرمود خاقان که آرند خورد
ز خوانهای زرین شود خاک زرد
فرو ریخت شاهانه برگی فراخ
چو برگ رز از برگریزان شاخ
دران آرزوگاه فرخار دیس
نکرد آرزو با معامل مکیس
بهشتیصفت هرچه درخواستند
بران مائده خوان برآراستند
چو خوردند هرگونهای خوردها
نمودند بر باده ناوردها
نشاط میقرمزی ساختند
بساطی هم از قرمز انداختند
نشسته به رامش ز هر کشوری
غریب اوستادی و رامشگری
نوا ساز خنیاگران شگرف
به قانون او زان برآورده حرف
بریشم نوازان سغدی سرود
به گردون برآورده آواز رود
سرایندگان ره پهلوی
ز بس نغمه داده نوا را نوی
همان پایکوبانِ کشمیرزاد
معلقزن از رقص چون دیوباد
ز یونانیان ارغنونزن بسی
که بردند هوش از دل هر کسی
کمر بسته رومی و چینی به هم
برآورده از روم و از چین علم
در گنج بگشاد چیپال چین
بپرداخت از گنج قارون زمین
نخست از جواهر درآمد به کار
ز دراعه و درع گوهر نگار
ز بلور تابنده چون آفتاب
یکی دست مجلس بهتری چو آب
ز دیبای چینی به خروارها
هم از مشک چین با وی انبارها
طبقهای کافور با بوی مشک
ز کافورِ تَر بیشتر عود خشک
کمانهای چاچی و چینی پرند
گرانمایه شمشیرها نیز چند
تکاور سمندان ختلی خرام
همه تازهپیکر، همه تیزگام
یکی کاروان جمله شاهین و باز
به چرز و کلنگ افگنی تیزتاز
چهل پیل با تخت و برگستوان
بلند و قویمغز و سخت استخوان
غلامان لشگر شکن خیل خیل
کنیزان که در مرده آرند میل
چو نزلی چنین پیش مهمان کشید
جز این پیشکشها فراوان کشید
پس از ساعتی گنج نو باز کرد
از آن خوبتر تحفهای ساز کرد
خرامنده ختلی کش و دم سیاه
تکاورتر از باد در صبحگاه
رونده یکی تخت شاهنشهی
نشینندش از پویه بیآگهی
سبق برده از آهوان در شتاب
به گرمی چو آتش به نرمی چو آب
به صحرا ز مرغان سبک خیز تر
به دریا در از ماهیان تیزتر
به چابک روی پیکرش دیوزاد
به گردندگی کُنیَتش دیوباد
به انگیزش از آسمان کم نبود
صبا مرد میدان او هم نبود
چنان رفت و آمد به آوردگاه
که واماند ازو وهم در نیمراه
فرس را رخ افکنده در وقت شور
فکنده فرس پیل را وقت زور
چو وهم از همه سوی مطلق خرام
چو اندیشه در تیز رفتن تمام
سمندی نگویم سمندر فشی
سمندر فشی نه سکندر کشی
شکاری یکی مرغ، شوریده سر
ز خواب شب فتنه شوریدهتر
چو دوران درآمد شدن تیز بال
شدن چون جنوب آمدن چون شمال
عقابینِ پولاد در چنگ او
عقابان سیهجامه ز آهنگ او
بسی خون گرو کرده در گردنش
عقابین چنگ عقاب افکنش
جگر سای سیمرغ در تاختن
شکارش همه کرگدن ساختن
غضنباک و خونریز و گستاخ چشم
خدای آفریدش ز بیداد و خشم
طغان شاه مرغان و طغرل به نام
به سلطانی اندر چو طغرل تمام
کنیزی سیه چشم و پاکیزه روی
گل اندام و شکر لب و مشگبوی
بتی چون بهشتی برآراسته
فریبی به صد آرزو خواسته
خرامنده ماهی چو سرو بلند
مسلسل دو گیسو چو مشکین کمند
بر و غبغبی کاب ازو میچکید
بر آتش بر آب معلق که دید؟
رخش بر بنفشه گل انداخته
بنفشه نگهبان گل ساخته
سهی سرو محتاج بالای او
شکر بنده و شهد مولای او
کمر بستهٔ زلف او مشک ناب
که زلفش کمر بست بر آفتاب
سخنگوی شهدی شکر پارهای
به شهد و شکر بر ستمگارهای
بلورین تن و قاقمی پشت او
به شکل دُمِ قاقم انگشت او
ز سیمین زنخ گویی انگیخته
بر او طوقی از غبغب آویخته
بدان طوق و گوی آن مه مهرجوی
ز مه طوق برده ز خورشید گوی
ز ابرو کمان کرده و ز غمزه تیر
به تیر و کمان کرده صد دل اسیر
چو می خوردی از لطف اندام وی
ز حلقش پدید آمدی رنگ می
هزار آفرین بر چنان دایهای
که پرورد از انسان گرانمایهای
نزد بر کس از تنگ چشمی نظر
ز چشمش دهانش بسی تنگ تر
تو گفتی که خود نیست او را دهان
هماننام او نیست اندر جهان
رسانندهٔ تحفهٔ ارجمند
به تعریف آن تحفه شد سربلند
که این مرغ و این بارگی وین کنیز
عزیزند و بر شاه بادا عزیز
نه کس بر چنین خنگ ختلی نشست
نه مرغی چنین آید آسان به دست
به گفتن چه حاجت که هنگام کار
هنرهای خود را کنند آشکار
کنیزی بدین چهره هم خوار نیست
که در خوبرویی کسش یار نیست
سه خصلت در او مادر آورد هست
که آنرا چهارم نیاید به دست
یکی خوبرویی و زیبندگی
که هست آیتی در فریبندگی
دویم زورمندی که وقت نبرد
نپیچد عنان را ز مردان مرد
سه دیگر خوش آوازی و بانگ رود
که از زهره خوشتر سراید سرود
چو آواز خود بر کشد زیر و زار
بخسبد بر آواز او مرغ و مار
جهانجوی را زان دل آرام چست
خوش آوازی و خوبی آمد درست
حدیث دلیری و مردانگی
نپذیرفت و بود آن ز فرزانگی
سمن نازک و خار محکم بود
که مردانگی در زنان کم بود
زن ار سیمتن نی که رویین تنست
ز مردی چه لافد که زن هم زنست
اگر ماهی از سنگ خارا بود
شکار نهنگان دریا بود
ز کاغذ نشاید سپر ساختن
پس آنکه به آب اندر انداختن
گران داشت آن نکته را شهریار
زنان را به مردی ندید استوار
بپذرفتنش حلقه در گوش کرد
چو پذرفت نامش فراموش کرد
چو آن پیشکشها پذیرفت شاه
شد از خوان خاقان سوی خوابگاه
سحرگه که طاوس مشرق خرام
برون زد سر از طاق فیروزه فام
دگر باره شه باده بر کف نهاد
برامش در بارگه برگشاد
بسر برد روزی دو در رود و می
دگر باره شد مرکبش تیز پی
سوی بازگشتن بسی چید کار
به گردندگی گشت چون روزگار
پریچهره ترکی که خاقان چین
به شه داد تا داردش نازنین
از آنجا که شه را نیامد پسند
چو سایه پس پرده شد شهربند
برافروخت آن ماه چون آفتاب
فرو ریخت بر گل ز نرگس گلاب
به زندان سرای کنیزان شاه
همیبود چون سایه در زیر چاه
یکی روز کاین چرخ چوگانپرست
ز شببازی آورد گویی به دست
سکندر که از خسروان گوی برد
عنان را به چوگانی خود سپرد
در آمد به طیارهٔ کوهکن
فَرَس پیلبالا و شه پیلتن
علم بر کشیدند گردنکشان
پدید آمد از روز محشر نشان
ز لشگر که عرضش به فرسنگ بود
بیابان به نخجیر بر تنگ بود
ز صحرای چین تا به دریای چند
زمین در زمین بود زیر پرند
سپه چون در آمد به عرض شمار
گزیده در او بود پانصد هزار
پس و پیش ترکان طاووسرنگ
چپ و راست شیران پولاد چنگ
به قلب اندرون شاه دریا شکوه
سپه، گرد بر گرد دریا چو کوه
بجز پیلزوران آهنکلاه
چهل پیل جنگی پس و پشت شاه
هزار و چهل سنجق پهلوی
روان در پی رایت خسروی
کمرهای زرین غلامان خاص
چو بر شوشهٔ نقره، زرِ خلاص
وشاقان جوشنده چون آب سیل
ز هر سو جنیبتکشان خیل خیل
ندیمان شایسته بر گرد شاه
که آسان از ایشان شود رنج راه
خرامان شده خسرو خسروان
طرفدار چین در رکابش روان
شهنشه چو بنوشت لختی زمین
اشارت چنین شد به خاقان چین
که گردد سوی خانهٔ خویش باز
به اقلیم ترکان کند ترکتاز
جهانجوی را ترک بدرود کرد
به آب مژه روی را رود کرد
عنان تافته شاه گیتینورد
ز صحرا به جیحون رسانید گرد
چو آمد به نزدیک آن ژرفرود
بفرمود تا لشگر آید فرود
بر آن فرضه جایی دلافروز دید
نشستن بر آنجای فیروز دید
طناب سراپردهٔ خسروی
کشیدند و شد میخ مرکز قوی
ز بس نوبتیهای گوهرنگار
چو باغ ارم گشت جیحون کنار
چو شه کشور ماورالنهر دید
جهانی نگویم که یک شهر دید
از آن مال کز چین به چنگ آمدش
بسی داد کانجا درنگ آمدش
بناهای ویرانه آباد کرد
بسی شهر نو نیز بنیاد کرد
سمرقند را کادمی شاد ازوست
شنیده چنین شد که بنیاد ازوست
خبر گرم شد در خراسان و روم
که شاهنشه آمد ز بیگانه بوم
به هر شهری از شادی فتح شاه
بشارتزنان بر گرفتند راه
به شکرانه رایت برافراختند
به هر خانهای خرمی ساختند
فرستاد هر کس بسی مال و گنج
به درگاه شاه از پی پایرنج
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعرهایی از دوران باستان و داستانی جذاب درباره مهمانی بزرگی است که به افتخار شهریار چین برگزار میشود. شاعر از ساقی میخواهد که او را از غم و اندوه رها کند و دلش را شاد کند. در ادامه، توصیفاتی از فضایل و زیباییهای زنان، ضیافتها و داستانهای جذاب درباره شاه و لشکریانش به تصویر کشیده شده است.
مهمانی برگزار شده به وضوح با غذاها و نوشیدنیهای فراوان، و با حضور هنرمندان و نوازندگان مشهور توصیف میشود. سکندر، شخصیت کلیدی داستان، در این مراسم مهمان است و با هدایایی ارزشمند از خاقان چین استقبال میکند. در نهایت، سکندر بعد از این ضیافت، به خانهاش بازمیگردد و سرزمینهایی را که فتح کرده جشن میگیرد و آبادانی و خوشحالی در سرتاسر کشورش پخش میشود.
شعر نشاندهنده زیباییها، ثروت و قدرت در فرهنگ قدیم است و به توصیف برخورداری و جشن و سرور در زندگی اشراف پرداخته است.
هوش مصنوعی: بیا ای ساقی، گردن مرا از غم آزاد کن و شراب را در دامنم بریز.
هوش مصنوعی: هر قطرهای که از خلوص و پاکی بر زمین بیفتد، از آلودگی دامن میزند.
هوش مصنوعی: ای ترک زیبا، ساعتی به ابروهای خودت نگاهی بینداز و چینش آنها را به نمایش بگذار.
هوش مصنوعی: دلم را با محبت و تسلی شاد کن و از غم و اندوه امروز رهایم کن.
هوش مصنوعی: اگر درآمد تو به اندازهای است که بتوانی به راحتی زندگی کنی، پس در خرجکردن صرفهجویی کن و به اندازه و نیاز خود خرج کن، زیرا این ثروت و نعمت توست که باید wisely مدیریت شود.
هوش مصنوعی: از اموال خود مقداری مصرف کن، بخشی را برای دیگران بده و بخشی دیگر را هم به نیازمندان اهدا کن.
ولخرجی مکن که در پیری، تنگدستی بد است (به پیرانه سر یعنی در زمان پیری)
آنچنان خسیس نباش که از نخوردن، بیمار شوی
هوش مصنوعی: هرگز تمامی توجه و تلاش خودت را صرف جمعآوری ثروت نکن، زیرا ممکن است به زحمت و دردسرهایی بیفایده دچار شوی.
هوش مصنوعی: به اندازه مناسب و متعادل کار کن که نه کم باشد و نه زیاد.
هوش مصنوعی: وقتی که نخ را از سوراخ سوزن بیرون میکشی و به آن فشار میآوری، ممکن است سوزنها و چشمی که در انتهای سوزن قرار دارند، آسیب ببینند یا بشکنند. این یعنی اگر چیزی را با فشار یا به طرز نادرست انجام دهی، ممکن است به آن آسیب برسانی.
هوش مصنوعی: گزارشگری از نقشبند این گونه سخن را بیان کرد که مانند پرندهای چینی در نقشی زیبا و هنرمندانه نقش بسته است.
هوش مصنوعی: از شهرت و آوازهٔ پادشاه، جهان پر شده است، بهطوری که چین هم برای جمعکردن دُر در دامنش به این سمت آمده است.
هوش مصنوعی: روز و شب، خاقان (پادشاه) وقت خود را صرف میکرد تا بتواند به شاه، نیروی دلیر و استواری هدیه دهد.
هوش مصنوعی: این دنیا به شکلی مملو از تجمل و زرق و برق است که به میهمانی بزرگی شبیه است و انسانها را همچون اسبی زیر بار فشار زندگی قرار میدهد.
هوش مصنوعی: او هدایای شاهانه را میآورد و مطابق با ارزش کار خود، آنها را عرضه میکند.
هوش مصنوعی: یک روز، کسی که مانند ستارهای درخشان بود، اختیار و فرمانروایی را از جهان گرفت.
شیره: چهارپایهای که خوان و خوانچه برآن نهند. هِشت: نهاد.
هوش مصنوعی: مهمانی به قدری باشکوه و زیبا بود که انگار با می و میوههای خوشمزه تزئین شده است.
هوش مصنوعی: هیچ آرزویی در جهان وجود نداشت که برآورده نشود و همه آنها به صورت جداگانه در دسترس نبودند.
هوش مصنوعی: خورشهای چینی با ظرافت و زیبایی خود برای دیگران قابل توجه است، اما آنچه در بهشت وجود دارد، قابل مقایسه با این خوشمزگیها نیست و حتی رضوان، نگهبان بهشت، نیز نظیر آن را ندیده است.
هوش مصنوعی: از شکر، حلوای خوشمزهای تهیه شده که مغز آن با بادام شیرین پر شده است.
هوش مصنوعی: دنیاطلبان، چیزهایی را به دست میآورند که در طول عمر، ارزش واقعی و خاصی ندارند.
هوش مصنوعی: جواهرها آنقدرها با ارزش نیستند که یک کارشناس بتواند آنها را به درستی تشخیص دهد و حتی نیمی از ارزش آنها را هم نمیتواند در یک سال معین کند.
هوش مصنوعی: زمانی که خانهای پر از گنج و ثروت شد، به این شکل مهمانی با شکوهی برای آن ترتیب داده میشود.
هوش مصنوعی: شه ترک برای درخواست و خواهش به سراغ شهریار شهرگان دیار رفت.
هوش مصنوعی: زمین با احترام و محبت به کسی بوسه داد و از این بوسه، آن شخص به ارزش و مقام خود پی برد.
هوش مصنوعی: دعاکننده به خدا میگوید: اگر قسمت من باشد که بر روی تخت پادشاهی بنشینم، این بنده به حق و با افتخار در آن جایگاه خواهد بود.
هوش مصنوعی: او سرش را به خاطر مقام بزرگ خود به افسر گرامی احترام میگذارد و به این وسیله به بزرگی و عظمت خود اشاره میکند.
هوش مصنوعی: سلطنت قبول کرد که خواستهی گرم او را بپذیرد و با این حال، شرم او را در رفتن نگه داشت.
هوش مصنوعی: شاه و سپاهش به یکباره به میدان آمدند و از شدت بارش به هم پیوستند.
هوش مصنوعی: زمین گنجی را نمایان کرد و با آزاد شدن آن، روز به روشنی و در آسمان بالا ظاهر شد.
هوش مصنوعی: سکندر وقتی که به خوراک خاقان رسید، به پی خضر بر آب حیات هم رسید.
هوش مصنوعی: شخصی تختی از طلا را دید که مانند خورشید میدرخشد و در کنارش چشمهای بود که مانند دریا پرآب به نظر میرسید.
هوش مصنوعی: با شادی بر تختی از طلا نشسته و در دستش میوهای خوشبو و خوشمزه از کافور و عنبر دارد.
هوش مصنوعی: جهانجوی، شاهزاده فغفور، با ارادهای قوی بر دستانش، خود را برای خدمت آماده کرد و از جای برخاست.
هوش مصنوعی: در این بیت به تصویر کشیده شده که یک مقام یا پادشاه با محبت و نوازش، شخصی را به مقام و جایگاهی ارزشمند مینشاند و به او احترام میگذارد. این عمل به طرز ویژهای به نمایش گذاشته شده که چقدر این نشست بر روی کرسی زرین، نماد اهمیت و بزرگی است.
هوش مصنوعی: دیگر سران و بزرگانی که تاج بر سر داشتند، در مقابل شاه به نشانهی اطاعت و احترام به زانو درآمدند.
هوش مصنوعی: پادشاه دستور داد که از سفرههای طلایی غذا بیاورند تا خاک زرد شود.
هوش مصنوعی: برگ بزرگ و باشکوهی مانند برگ گل سرخ از درخت درحال ریزش برگها به زمین افتاد.
هوش مصنوعی: در آن مکان آرزویی که دل را شاد میکند، آرزوها به شکلی پیوسته و با حساب و کتاب در حال تأمل هستند.
هوش مصنوعی: هر چیزی که بهشتیان خواستهاند، به عنوان سفرهای پر از نعمت و خوشمزه برایشان بهوجود آمده است.
هوش مصنوعی: هر کس به نوعی از نوشیدنی لذت برده و به تجربههای مختلفی از آن دست زده است، بیآنکه به اثرات بادهای که نوشیدهاند توجه کند.
هوش مصنوعی: با شادی و خوشحالی، جشن و مراسمی از رنگ قرمز برگزار کردند و بساطی از این رنگ زیبا فراهم آوردند.
هوش مصنوعی: در اینجا صحبت از فردی است که از هر کشوری به میهمانی آمده و در کنار هم نشستهاند. او استاد و رهبر جشن و سرور است و هنرهای شادیآفرینی را به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: نغمه سرایان بزرگ با مهارت و طبق قانون خاصی، آواز زیبایی را بر زبان آوردهاند.
هوش مصنوعی: نوازندگان سغدی با نرمی و لطافت خود، آهنگی را به آسمان میفرستند و صدای جریان رود را به تصویر میکشند.
هوش مصنوعی: شاعرانی که در راه پادشاهی میسرایند، بهخاطر سالها آهنگ و نغمههایی که سرودهاند، آوازها و نوای خود را تازه میکنند.
هوش مصنوعی: این بیت توصیف افرادی است که از کشمیر آمدهاند و در حال رقص هستند. آنها با شدت و حرکتی آزادانه میرقصند، به گونهای که حرکتشان شبیه به دیواری است که در باد معلق میزند. حس شادی و انرژی از رقص آنها به خوبی احساس میشود.
هوش مصنوعی: بسیاری از یونانیان با نواختن ساز خود، دل هر کسی را به تسخیر درآورده و او را مجذوب خود کردهاند.
هوش مصنوعی: رومی و چینی با هم عزم سفر کردهاند و هر یک با خلوص نیت، علم و دانش خود را از سرزمینهای خود به دوش میکشند.
هوش مصنوعی: در گنجی که در آن پنهان است، به زودی پدیدهای سخت و عجیب رخ خواهد داد و ثروتی که همانند گنج قارون است، زمین را زیر و رو خواهد کرد.
هوش مصنوعی: در ابتدا، طلا و جواهرات به کار گرفته شدند و زیبایی و زینت آنها به چشم آمد.
بهتری: به زلالی.
هوش مصنوعی: از پارچههای نرم و زینتی چینی به مقدار زیاد و همچنین بوی خوش عطر دلانگیز، میتوان انبوهی از زیباییها را به وجود آورد.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که عطر و بوی دلنشین کافور خام و تازه، از عود خشک و بوی خوش مشک بیشتر توجه را جلب میکند.
هوش مصنوعی: چوگانهای زرد و چینی در میدان میچرخند و شمشیرهای گرانبها نیز در این فضا در حال جلوهگری هستند.
هوش مصنوعی: سواران دلیر و زیرکی که بر اسبهای شجاع و سریع خود سوارند، همگی پرانرژی و سریعالحرکت هستند.
چرز و کلنگ: نام دو نوع پرنده است.
استخوان در اینجا یعنی عاج
مصرع دوم یعنی کنیزانی از بس زیبا که مُرده را به رغبت میآورند
هوش مصنوعی: وقتی مهمان چنین پذیرایی را دریافت کرد، دیگر هدایا و پیشکشهای زیادتری نیز به او اهدا شد.
هوش مصنوعی: بعد از مدتی، گنج جدیدی را گشود و از آن چیزی زیبا و بهتر ساخت.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به زیبایی و شگفتی یک اسب یا موجودی اشاره میکند که با ناز و افهای خاص حرکت میکند و از نظر ظاهری نیز جذاب است. دم این موجود به رنگ سیاه و به گونهای است که مانند بادی ملایم در صبحگاه حرکت میکند، نشاندهندهی قدرت و شجاعت آن موجود است.
هوش مصنوعی: کسی که بدون آگاهی و فکر به جلو حرکت میکند، ممکن است به جایگاه بلند و مهمی برسد.
هوش مصنوعی: آهوان با سرعت زیاد در حال دویدن هستند و این حرکاتشان به گرمی آتش و نرمی آب تشبیه شده است.
«به دریا در» یعنی در آب
یعنی در حرکت مانند بچهدیو سریع بود و در چرخش مانند گردباد. (کنیت یعنی صفت، دیوباد یعنی گردباد)
هوش مصنوعی: با الهام از آسمان، وزش بادها کم نبود، اما او که مرد میدان بود نیز حضور نداشت.
هوش مصنوعی: به قدری رفت و آمد در میدان داشت که حتی خیال و تصور هم در میانه راه از او جا ماند.
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر کشیدن دلاوری و قدرت موجودات در زمانهای مختلف میپردازد. در آن، اشاره شده که اسب در زمان مبارزه و هیجان خود را نشان میدهد و در همان حال، فیل نیز در زمان قدرت و زورمندیاش نمایان میشود. به عبارت دیگر، این بیت به نشانهگذاری ویژگیهای برجسته و تاثیرگذار آنها در شرایط متفاوت اشاره دارد.
هوش مصنوعی: در پیوستگی و گشت و گذار ذهنی، تصورات از هر طرف به صورت آزادانه در حال حرکت هستند، همانطور که اندیشه با سرعت به جلو میرود و تمامی جوانب را در بر میگیرد.
هوش مصنوعی: در این بیت به نوعی از موجودات اشاره میشود که به سمندر تشبیه میشوند. گفته میشود که این سمندر، سمند نیست که در نهایت به سکندر رهبر و بزرگ اشاره کند. به نوعی نشان از عدم مقایسهپذیری یا تفاوت بین این موجودات و شخص بزرگوار دارند. در واقع، این جمله میخواهد بگوید که نمیتوان هر موجودی را با قهرمانان و شخصیتهای بزرگ تاریخ مقایسه کرد.
(مانند) یک پرندهی شکاری بیقرار بود و از کابوس آشوبانگیزتر.
هوش مصنوعی: وقتی زمان تغییر میکند و لحظههای جدیدی فرا میرسند، باید با شتاب و سرعت بیشتری حرکت کنیم و مانند باد جنوبی که سرعتش افزایش مییابد، باید آماده باشیم تا با تغییرات روبرو شویم، مانند وزش باد شمالی که گاهی آرام و گاهی تند میوزد.
عقابین ابزاری بوده که مجرمان را بر آن بسته و تازیانه میزدهاند و گویا چنگکهایی مانند چنگک قصابان بر آن بوده است. ممکن است وجه تسمیه آن هم بهمناسبت داشتن آن چنگکها بوده که مانند چنگال عقاب تیز بوده است. بیت یعنی مجازات مجرمان برای او آسان و در مشتش بود و حتی عقاب آسمان نیز از حمله و یورش او سیهجامه شده بود.
هوش مصنوعی: بسیاری از خونهایی که از آنها گرفته شده، بر گردن عقابها سنگینی میکند و این عقابها به خاطر حمله و ایستادگی خود، این بار را به دوش دارند.
هوش مصنوعی: پرندهای که جگرش به خاطر شکار سیمرغ میسوزد، همه حیوانات دیگر را به صورت کرگدن درآورده است.
هوش مصنوعی: موجودی خشمگین و بیپرواست که خداوند او را از روی ظلم و غضب خلق کرده است.
هوش مصنوعی: پادشاه پرندگان و طغرل به نامش در سلطنت، مانند طغرل که به تمام معنا پادشاهی میکند.
هوش مصنوعی: دخترکی با چشمهای تیره و زیبایی دلربا، دارای اندامی مانند گل و لبهایی شیرین و خوشبو است.
هوش مصنوعی: مانند بهشتی زیبا و دلفریب، در دل انسان آرزوهای زیادی را برمیانگیزد.
هوش مصنوعی: در این بیت، زیبایی و وقار دختری به تصویر کشیده شده که به آرامی و با ظرافت حرکت میکند. قامت او مانند سرو بلند و استوار است و دو گیسویش همچون پلکانی سیاه و جذاب به نظر میرسد، گویی که دلها را به خود میکشد.
بر و غبغبی داشت که از لطافت و تازگی، آب از آن میچکید چه کسی تا بحال دیده که از آتش، آب معلق باشد؟ (آتش یعنی رخسارهٔ پر حرارت و داغ. آب از او میچکید یعنی تر و تازه و لطیف)
هوش مصنوعی: اسب زیبا بر روی بنفشهها حرکت کرده و بنفشه به عنوان نگهبان گلها، از آنها محافظت میکند.
هوش مصنوعی: سرو زیبای بلند، به بالای خود نیاز دارد، مانند بندهای که به شیرینی و خوشبویی مولایش وابسته است.
هوش مصنوعی: موهای او مانند مشک خالص است و او خود را با آن موها به زیبایی آراسته است، بهطوری که زلفهایش در برابر نور خورشید جلب توجه میکند.
هوش مصنوعی: شخصی با زبانی شیرین و دلنشین سخن میگوید و به دیگران از خوبیها و شیرینیهای زندگی خبر میدهد، حتی اگر در جایی ظلم و ستمی هم وجود داشته باشد.
یعنی تنش مانند بلور تمیز بود پوستش مانند پشت قاقم لطیف و انگشتانش بمانند دُم قاقم ظریف و نرم.
هوش مصنوعی: ز زنخ سیاه و براق او همچون گردنبند، تکهای از چین و چروک زیبایی آویزان شده است.
هوش مصنوعی: بدان که آن دختر زیبا، زینتی شبیه به طوق و گوی دارد. این زینت از ماه گرفته شده و گویی که از نور خورشید برتر است.
هوش مصنوعی: او با ابرویش که مانند کمانی قوسدار است و با نگاهش که مانند تیر به قلب میزند، دلهای زیادی را به اسارت درآورده است.
هوش مصنوعی: زمانی که از شراب لذت میبردی، زیبایی اندام او باعث شد که رنگ شراب از حلق او نمایان شود.
هوش مصنوعی: هزاران تحسین بر مادری که چنین فرزند ارزشمندی را پرورش داده است.
هوش مصنوعی: اگر کسی به خاطر تنگنظری خودش به دیگران بد نگاه کند، باید بداند که دلش حتی از چشمانش بیشتر تنگ است.
هوش مصنوعی: تو گفتی که او هیچگونه سخنی ندارد و همانطور که نامش در جهان وجود ندارد، خود او نیز وجود ندارد.
هوش مصنوعی: وقتی که کسی هدیه باارزشی را به دیگران میدهد، افتخار آن هدیه سبب افزایش عزت نفس و احترام او میشود.
هوش مصنوعی: این پرنده و این جوانی و این کنیز مورد علاقه، همه برای پادشاه عزیز هستند.
هوش مصنوعی: نه کسی بر چنین دست غیرقابلاعتمادی تکیه کرده و نشسته است، نه این که پرندهای اینگونه بهراحتی به دام بیفتد.
هوش مصنوعی: برای نشان دادن هنرهای خود نیاز به صحبت کردن نیست؛ عمل و کار، خود به خود نمایانگر استعدادها و توانمندیهای فرد است.
هوش مصنوعی: هیچ کنیزی با این زیبایی نمیتواند بیارزش باشد، زیرا در زیبایی و خوشروئی همتایی ندارد.
هوش مصنوعی: در او سه ویژگی وجود دارد که مادرش آنها را به او داده است و هیچ چیز دیگری نمیتواند این ویژگیها را کامل کند.
هوش مصنوعی: شخصی زیبا و خوشچهره وجود دارد که به خاطر زیباییاش، میتواند دیگران را به سادگی فریب دهد.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که شخصی که واقعاً قدرت و توانایی دارد، در زمان جنگ و مبارزه هرگز از مسیر خود منحرف نمیشود و به راحتی از هدفش دور نمیشود. او همچنان استوار و قوی باقی میماند و از چالشها نمیهراسد.
هوش مصنوعی: سومین زیبایی، آواز دلنشین و صدای رودخانه است که از گلی خوشبوتر و دلپذیرتر میسراید.
هوش مصنوعی: زمانی که صدا و نغمهای بیافریند، آنقدر جذاب و شیوا میشود که حتی پرنده و مار نیز به راحتی در خواب فروروند.
هوش مصنوعی: جهانجو به خاطر دل آرامش و صدای خوشی که دارد، به خوبی و زیبایی دست یافته است.
هوش مصنوعی: این بیت به معنای این است که شجاعت و مردانگی به راحتی قابل قبول نیست و این امر نیازمند عقل و حکمت است.
هوش مصنوعی: سمن نرم و لطیف است و خار سخت و مقاوم. در اینجا اشاره شده که در زنان، به ویژه در گذشته، ویژگیهای مردانه کمیاب بود.
هوش مصنوعی: اگر زن از آن روست که در بدنش چهرهی زیبایی دارد، مرد نباید brag کند که زن همواره زن است.
هوش مصنوعی: اگر ماهی ویژگیهای خاصی مانند سختی و مقاومت سنگ را داشت، میتوانست به راحتی در برابر نهنگها و خطرات دریا مقاومت کند و شکار آنها نشود.
هوش مصنوعی: از کاغذ نمیتوان سپر درست کرد، چون وقتی به آب بیفتد، ارزشش را از دست میدهد.
هوش مصنوعی: شهرزاد در دل خود گرانقدر میشمارد نکتهای را که مردان را در برابر زنان نمیبیند استوار و محکم.
هوش مصنوعی: وقتی او را پذیرفت، به مانند حلقهای در گوشش شد و وقتی نامش را پذیرفت، فراموشش کرد.
هوش مصنوعی: وقتی شاه هدایا را پذیرفت، از سفرهی خاقان به سمت اتاق خواب خود رفت.
هوش مصنوعی: صبح زود، وقتی که طاووس رنگارنگ از لبهی آسمان سر برآورد و خود را به نمایش گذاشت.
هوش مصنوعی: بار دیگر، شاه نوشیدنی را در دست گرفت و در برابرش در درگاه، در را گشود.
هوش مصنوعی: روزی دو در کنار هم گذراند و دوباره مرکبش را تند و چابک کرد.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد وقتی که به سمت بازگشتن میرویم، کارها بهگونهای ساماندهی میشود که مانند روزگار بهدور و بر میچرخد.
هوش مصنوعی: زیبای دلربایی از چین که فرمانروای این کشور او را به پادشاه اهدا کرده تا او را در کنار خود داشته باشد.
مصرع دوم: همچون پری در غیب نهان شد. (سایه: در اینجا یعنی پری)
هوش مصنوعی: آن ماه مانند آفتاب درخشید و زیبایی خود را بر گلها و نرگسها پاشید.
هوش مصنوعی: در زندان کنیزان شاه، به گونهای بود که همچون سایهای در زیر چاه قرار داشت.
هوش مصنوعی: یک روز، زمانی که این دنیا مانند یک بازی چوگان به نظر میرسد، گویی پس از یک شب بازی، دوباره به دست آمده است.
هوش مصنوعی: سکندر، که از شاهان بزرگ بود، فرماندهی را به کسی سپرد که قابلیت کنترل اوضاع را داشت.
هوش مصنوعی: در میان کوهها، یک سواری بزرگ و قوی با شجاعت و دلاوری به میدان آمده است.
هوش مصنوعی: علم و دانش بر گردنکشان حاکم شد و در روز قیامت نشانههایی نمایان گردید.
هوش مصنوعی: از میان لشکری که طولش به اندازهٔ یک فرسخ بود، بیابان به قدری باریک و تنگ شده بود که جانوران در آن به سختی میتوانستند حرکت کنند.
هوش مصنوعی: از بیابان چین تا دریاهای مختلف، همه جا زمین زیر پرندگان است.
هوش مصنوعی: وقتی سپاه به میدان آمد، در میان آنان، پانصد هزار جنگجوی برگزیده و ماهر وجود داشت.
هوش مصنوعی: در این بیت به زیبایی و شکوه ترکان که به طاووس شباهت دارند اشاره میشود و در کنار آن قدرت و دلاوری شیران که به چنگهای پولادین خود معروفند، توصیف میشود. به طور کلی، تصویر زیبایی و قدرت در این بیت به چشم میخورد.
هوش مصنوعی: در دل دریا عظمت و شکوهی است، که همچون کوهها دور تا دور آن را فرا گرفته است.
هوش مصنوعی: غیر از جنگاوران قویپنجهای که زره آهنی به تن دارند، سی و نه فیل جنگی نیز در پس و پشت شاه قرار دارد.
هوش مصنوعی: هزار و چهل پرچم پهلوی به سمت پرچم سلطنتی در حال حرکت هستند.
غلامان و نوکران طلاپوش و زرپوش در میان لشکر (جوشنپوش و زرهپوش) همچون زر خالص، بر (صفحه و) شمش نقره میدرخشیدند.
هوش مصنوعی: آبهای متلاطم و خروشان مانند سیلاب از همه جا به سوی یکدیگر روانند و افراد به سمت همدیگر میآیند.
هوش مصنوعی: دوستان و همراهان لایق در کنار پادشاه، موجب میشوند که سفر و مسیر او راحتتر و بدون زحمت سپری شود.
هوش مصنوعی: خسرو، پادشاه بزرگ و فرمانروای ایران، با ظاهری زیبا و شکوهمند، در حال قدم زدن است. او که طرفدار زیبایی و ظرافت است، با همراهانی در کنارش حرکت میکند.
هوش مصنوعی: وقتی پادشاه کلمهای را نوشت، زمین به این شکل به امپراتور چین اشاره کرد.
هوش مصنوعی: کسی که به سمت خانهاش برمیگردد و در سرزمین ترکها درگیر فعالیت و تلاش است.
هوش مصنوعی: جهانجوی (شخصی که به دنبال دنیا و زندگی است) با اشکهایش به خداحافظی پرداخت و چهرهاش را به سوی رودخانه معطوف کرد.
هوش مصنوعی: عصای پادشاهی که در دنیا حکومت میکند، از بیابان به رود جیحون منتقل شد.
هوش مصنوعی: وقتی به کنار آن رود عمیق رسید، فرمان داد تا سپاه در آنجا فرود آید.
مصرع دوم: اقامت در آنجا را خوششگون و مبارک دید. (فیروز دراینجا یعنی مبارک. فرضه: ساحل رود)
هوش مصنوعی: طناب سرپوش خیمهای که در آن پادشاهی است، کشیده شد و میخی در وسط آن به عنوان مرکز استحکام قرار گرفت.
نوبتی: خیمهٔ بزرگ.
هوش مصنوعی: زمانی که پادشاه کشور ماورالنهر، جهان را دید، نمیتوانم بگویم که فقط یک شهر را مشاهده کرد.
هوش مصنوعی: از آن ثروتی که از چین به دست آورد، به خاطر اینکه آنجا مدت زمانی توقف کرد و ماندگار شد، بخش زیادی از آن را بخشید.
هوش مصنوعی: بسیاری از ساختمانهای خراب را دوباره ساخت و همچنین شهرهای جدیدی را تأسیس کرد.
هوش مصنوعی: سمرقند به خاطر شادمانی و خوشحالیاش مشهور است و این خوشبختی از ویژگیهای خاص آنجا سرچشمه میگیرد.
هوش مصنوعی: خبر به خوبی انتشار یافت در خراسان و روم که پادشاه بزرگ از سرزمین بیگانگان بازگشته است.
هوش مصنوعی: در هر شهری بهخاطر شادی پیروزی شاه، مردم با خوشحالی جشن گرفته و به سوی هم میرفتند.
هوش مصنوعی: به خاطر عشق و محبت، در هر خانهای شادی و خوشی ایجاد کردند و پرچم خوشبختی را برافراشتند.
هوش مصنوعی: هر کس برای جلب محبت شاه و برطرف کردن زحمتها، مقدار زیادی مال و ثروت به دربار میفرستد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.