گنجور

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۰ - در مدح امیر عزالدین

 

ترکم امروز مگر رای تماشا دارد

که برون آمده آهنگ بصحرا دارد

طره چون غالیه گرد سمنش حلقه زده

خه بنام ایزد یارب که چه سودا دارد

لعل شکر شکنش پرده مرجان سازد

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۵ - دعای پادشاه سعید علاء الدین کرپ ارسلان

 

نام او رتبت علا دارد

گر گذشت از فلک روا دارد

نظامی
 

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۷ - در نصیحت فرزند خویش محمد

 

گویی این سکه نقد ما دارد

یا همه کس خود این بلا دارد

نظامی
 

ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۱۹

 

گل ز خرگاه چمن روی به صحرا دارد

سر می خوردن آن خرگه مینا دارد

سبزه چون تازگی افزود به سر سبزی سال

گلبن فتح مَلک سرّ ثریا دارد

تاج بخش ملکان شاه جوانبخت جوان

[...]

ظهیر فاریابی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب العاشر: البهاریات » شمارهٔ ۵

 

گل را چه محل کاو رخ زیبا دارد

بلبل که بود کاو سر سودا دارد

این فصل از آن می دهد این تأثیرات

کاو نیز نشان مجلس ما دارد

اوحدالدین کرمانی
 

کمال‌الدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۴۷

 

زلف تو کان همه سرها دارد

گوییا هیچ سرما دارد

گرد روی تو چرا حلقه کند

گر نه با ما سر سودا دارد؟

سرکشی چون نکند هندویی

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۵

 

گر ماه شب افروزان روپوش روا دارد

گیرم که بپوشد رو بو را چه دوا دارد

گر نیز بپوشد رو ور نیز ببرد بو

از خنبش روحانی صد گونه گوا دارد

آن مه چو گریزانه آید سپس خانه

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۳۱

 

مها به دل نظری کن که دل تو را دارد

به روز و شب به مراعاتت اقتضا دارد

ز شادی و ز فرح در جهان نمی‌گنجد

دلی که چون تو دلارام خوش لقا دارد

ز آفتاب تو آن را که پشت گرم شود

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۳۲

 

مها به دل نظری کن که دل تو را دارد

که روز و شب به مراعاتت اقتضا دارد

ز شادی و ز فرح در جهان نمی‌گنجد

که چون تو یار دلارام خوش لقا دارد

همی‌رسد به گریبان آسمان دستش

[...]

مولانا
 

سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۱۷

 

حیف باشد که سگ وفا دارد

و آدمی دشمنی روا دارد

سعدی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۰

 

چه بادست اینکه می آید که بوی یار ما دارد

صبا در جیب گوئی نافه ی مشک ختا دارد

بطرف بوستان هر کس بیاد چشم میگونش

مدام ار می نمی نوشد قدح بر کف چرا دارد

چو یار آشنا از ما چنان بیگانه می گردد

[...]

خواجوی کرمانی
 

عبید زاکانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸ - در مدح خواجه رکن‌الدین عمیدالملک

 

باز گل جلوه‌کنان روی به صحرا دارد

نوجوان است سر عیش و تماشا دارد

خار در پهلو و پا در گل و خوش میخندد

لطف بین کین گل نورستهٔ رعنا دارد

آب هر لحظه چو داود زره میسازد

[...]

عبید زاکانی
 

عبید زاکانی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴ - در مدح رکن‌الدین عمیدالملک وزیر

 

خدایگان جهان رکن دین عمیدالملک

توئی که چرخ به جاه تو التجا دارد

قضا به هرچه اشارت کنی مطیع شود

قدر به هرچه رضا باشدت رضا دارد

کسیکه پرتو رای تو در ضمیر آرد

[...]

عبید زاکانی
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۱

 

چون دلم وصل او دوا دارد

از تنم جان چرا جدا دارد

دل ز ما برد و قصد جانم کرد

ظلم بر ما چنین روا دارد

از چه رو آخر آن بت بی مهر

[...]

جهان ملک خاتون
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۱

 

هر جا که دکانداریست او مایه ز ما دارد

خود مفلس بازاری سرمایه کجا دارد

گر درد دلی داری از خود بطلب درمان

زیرا که چنان دردی با خویش دوا دارد

دل زنده بود جاوید گر کشته شود در عشق

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۹۸

 

صوفی باصفا وفا دارد

لاجرم از وفا صفا دارد

امر آسان بود تصوف او

گر درین ره امام ما دارد

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۱۵۶

 

صوفی با صفا وفا دارد

لاجرم از وفا صفا دارد

اگر آسان بود تصوف او

که در این ره امام ما دارد

شاه نعمت‌الله ولی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۴۲

 

هر که دل در هوس آن بت رعنا دارد

گو درآ زود که بر دیده من جا دارد

صوفی محمد هروی
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode