گنجور

 
مولانا

گر ماه شب افروزان روپوش روا دارد

گیرم که بپوشد رو بو را چه دوا دارد

گر نیز بپوشد رو ور نیز ببرد بو

از خنبش روحانی صد گونه گوا دارد

آن مه چو گریزانه آید سپس خانه

لیکن دل دیوانه صد گونه دغا دارد

غم گرچه بود دشمن گوید سر او با من

با مرغ دلم گوید کو دام کجا دارد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۶۲۵ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
شاه نعمت‌الله ولی

هر جا که دکانداریست او مایه ز ما دارد

خود مفلس بازاری سرمایه کجا دارد

گر درد دلی داری از خود بطلب درمان

زیرا که چنان دردی با خویش دوا دارد

دل زنده بود جاوید گر کشته شود در عشق

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه