گنجور

 
جهان ملک خاتون

چون دلم وصل او دوا دارد

از تنم جان چرا جدا دارد

دل ز ما برد و قصد جانم کرد

ظلم بر ما چنین روا دارد

از چه رو آخر آن بت بی مهر

دایماً میل بر جفا دارد

دلبرا این دل شکسته ی من

طمع از دوست مومیا دارد

چشم نم دیده در گهرباری

مردم دیده را گوا دارد

خاک پای تو را به دیده کشم

که اثرها چو توتیا دارد

رحمتی بر من غریب بکن

که به ملک جهان تو را دارد

فلک اندر پی جفاست ببین

که توقّع ازو وفا دارد

نظر از بنده ات دریغ مدار

که بجز لطف تو کرا دارد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سعدی

حیف باشد که سگ وفا دارد

و آدمی دشمنی روا دارد

شاه نعمت‌الله ولی

صوفی باصفا وفا دارد

لاجرم از وفا صفا دارد

امر آسان بود تصوف او

گر درین ره امام ما دارد

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از شاه نعمت‌الله ولی
اسیر شهرستانی

یار با ما سر وفا دارد

نگهش رنگ آشنا دارد

هر چه بینم ز دوست خالی نیست

چقدرها زمین صفا دارد

بخت اگر یار من شود بینم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه