گنجور

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۱۰۷

 

آن ناکسان که پخته ز جان خام میکنند

پیداست ز اول آنچه سرانجام می کنند

آبش نداده تشنه لبش سر بریده باز

یا للعجب که دعوی اسلام می کنند

عار یهود و ننگ نصاراست دینشان

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۱۰۸

 

قومی که بر قتال تو اقدام کرده اند

برخود شکنج آخرت الزام کرده اند

صیاد در کمین و به صید تو کامجوی

غافل از آنکه دانه ی خود دام کرده اند

جای دغا و بذل و تقرب به اهل راز

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۱۰۹

 

کز هر شکنج و غم که در امکان سراغ داشت

در عهد زر خرید و بر اعضای خود گذاشت

در نینوا لوای نبی زد به خاک و خون

در یثرب آن علم که ابوبکر برفراشت

آبش ز خون آل علی داد این عمر

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۱۱۰

 

گو خصم دل چرا به ستم رام می کنی

هر لحظه اش به یک ستم آرام می کنی

آخر چرا شکنجه جاوید این دو روز

از بهر جان خویش سرانجام می کنی

برگ قتال قاسم ناشاد می نهی

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۱۱۱

 

چون تن به خاک مقتلش از پشت زین رسید

وجه خدا ز روی رضا بر زمین رسید

غلطید از اسب راکع و حمد خدای گفت

در سجده اوفتاد و به خاکش جبین رسید

روح الامین ز اشک به فرقش فشاند آب

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۱۱۲

 

می گرید از غم تو فلک روزگارها

کاین آب ها روان بود از جویبارها

تا کار دوستان گنه کار بگذرد

از دست دشمنت به سر آمد چه کارها

بر سرو قامتان گلندام کوی تست

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۱۱۳

 

ذکری ز ما که در خور حال محمد است

صل علی محمد وآل محمد است

صد بطن از معانی و الفاظ مغز و پوست

قرآن تمام وصف کمال محمد است

نور ازل که مظهر غیب و شهاده بود

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۱۱۴

 

یارب چه ها گذشت بر آن شاه بی سپاه

در حرب خشمگین سپهی خصم کینه خواه

دردا که آهوی حرم از عنف گرگ چرخ

افتاد همچو یوسف و نامد برون ز چاه

هر داغدیده بیوه زنی دختری یتیم

[...]

صفایی جندقی
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱

 

ای زلف کاوفتاده به رخسار دلبری

همرنگ مشک از فر وهمسنگ عنبری

کافر شنیده ام که ندارد به خلد راه

جا کرده ای به خلد تو با اینکه کافری

در آتشی و بر توگلستان شده است نار

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۲

 

ای پریشان زلف تو طومار جمع ملک چین

جمع چین راهیچ مستوفی نبسته است این چنین

جمع چین هم گر به بسیاری چین زلف توست

پس بود خاقان چین شاهنشه روی زمین

ناصر الدین شه از این معنی اگر آگه شود

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۳

 

از چه رو ای زلف پرچین وشکن گردیده ای

پای تا سر چین چو پیشانی من گردیده ای

دل کمندرستم وسام نریمان خواندت

بسکه پرپیچ وخم وچین وشکن گردیده ای

با وجوداینکه اندر بنددلداری اسیر

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۴ - دراحوال خود گوید

 

سوزد این طالعی که من دارم

نفرت از عمر خویشتن دارم

کاش تا روز حشر شب می بود

روز اگر این بود که من دارم

فلک از بسکه کین به من دارد

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۵

 

فتد آتش به آب وخاک شیراز

رود بر باد خاک پاک شیراز

نه نشئه در می ونه می در انگور

نه انگور است اندر تاک شیراز

شرنگی می کند درکام شهدم

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۶

 

یا رب از ظلم مشیرالملک خواری تا به کی

از تعدی های او افغان و زاری تا به کی

روز رفت و هفته رفت و ماه رفت و سال رفت

صبر تاکی تاب تا کی بردباری تا به کی

کافری باشد اگر گویم که مأیوسم ولی

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۷ - در وصف حال افراسیاب بیگ فراشباشی مشیر الملک

 

کیست کز من رود بر باشی

گوید از همه هنر ناشی

تو نداری تمیز اینکه به رنگ

نخودی را شناسی از ماشی

نه تفاوت نهی به مشک ازپشک

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۸ - تضمین با غزل خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی (رحمه الله علیه)

 

شورش حشر به هر راهگذر می‌بینم

سیل خوناب جگر تا به کمر می‌بینم

تلخی زهر هلاهل ز شکر می‌بینم

این چه شوری‌ست که در دور قمر می‌بینم

همه آفاق پر از فتنه و شر می‌بینم

[...]

بلند اقبال
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱ - وله

 

طلعت میراست این در خلعت شاه جلیل

یا ممکن گشته درگلشن براهیم خلیل

این امیر ماست در تشریف شاهی جلوه گر

یا بچرخ اطلس اندر جای کرده جبریل

وه از این خلعت که هست از یمن دو دست ملک

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۲ - وله

 

باز از تشریف ظل شه جهان پرنور شد

میر موسای کلیم و یزد کوه طورشد

از غو کوس طرب وزجلوه شاهی سلب

گوش و چشم حاسد این کرآمد و آن کور شد

از صفاهان خاست تا عشاق شه را این نوا

[...]

جیحون یزدی
 

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل چهارم - ترکیب‌بندها » شمارهٔ ۱ - شانزده بند عاشورایی

 

سر زد ز چرخ، باز هلال محرما

پر شد جهان، ز ولوله و شور ماتما

هر گوشه، گشت باز لوای عزا بپا

شد سینه ها پر انده و، دل ها پر از غما

شد شورشی چو روز قیامت، بپا به دهر

[...]

ترکی شیرازی
 

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل چهارم - ترکیب‌بندها » شمارهٔ ۲ - دوازده بند ولایی و عاشورایی

 

تا کی فلک؟ به آل پیمبر جفا کنی

ظلم و ستم به عترت خیرالوری کنی

گه بشکنی ز کین، در دندان مصطفی

پر خون چرا دهان رسول خدا کنی

گاهی لگد به پهلوی زهرا زدی ز کین

[...]

ترکی شیرازی
 
 
۱
۱۷
۱۸
۱۹
۲۰
۲۱
۲۳