گنجور

 
صفایی جندقی

آن ناکسان که پخته ز جان خام میکنند

پیداست ز اول آنچه سرانجام می کنند

آبش نداده تشنه لبش سر بریده باز

یا للعجب که دعوی اسلام می کنند

عار یهود و ننگ نصاراست دینشان

اسلام را به مغلطه بدنام میکنند

یک جرعه اش ز صاحب تسنیم شد دریغ

آبی که منقسم به دد و دام می کنند

بر سلب حق نباشد اگر سعیشان چرا

در بأس باطل این همه ابرام میکنند

بایستشان مکان ملکوت اینک از غرور

خود را به چهل اضل از انعام می کنند

تا پیش اهل ملعنت آیند رو سفید

روز خود از ستیزه شبه فام می کنند

واحیرتا که در ره دین لاف مهتری است

آن راکه کفر و شرک از اسلام او بری است

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode