گنجور

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲۱۲

 

ما زرخ کار خویش پرده برانداختیم

با رخ دلدار خویش نرد نظر باختیم

مشعله ی بیخودی از جگر افروختیم

واتش دیوانگی در خرد انداختیم

بر در ایوان دل کوس فنا کوفتیم

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲۱۳

 

ز لعلم ساغری در ده که چون چشم تو سرمستم

و گر گویم که چون زلفت پریشان نیستم هستم

کنون کز پای می افتم ز مدهوشی و سرمستی

بجز ساغر گجا گیرد کسی از همدمان دستم

اگر مستان مجلس را رعایت می کنی ساقی

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲۱۴

 

گرچه من آب رخ از خاک درت یافته ام

گرد خاطر همه از رهگذرت یافته ام

چون توانم که دل از مهر رخت برگیرم

زانک چون صبح بآه سحرت یافته ام

بنشین یکدم و بر آتش تیزم منشان

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲۱۵

 

خیز تا باده در پیاله کنیم

گل روی قدح چو لاله کنیم

بی می جانفزای و نغمه چنگ

تا بکی خون خوریم و ناله کنیم

هر دم از دیده ی قدح پیمای

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲۱۶

 

حکایت رخت از آفتاب می شنوم

حدیث لعل لبت از شراب می شنوم

ز آب چشمه هر آن ماجرا که می رانم

ز چشم خویش یکایک جواب می شنوم

کسی که نسخه ی خط تو می کند تحریر

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲۱۷

 

مدتی شد که درین شهر گرفتار توایم

پای بند گره طره طرار توایم

کار ما را مکن آشفته و مفکن در پای

که پریشان سر زلف سیه کار توایم

طرب افزای مقیمان درت زاری ماست

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲۱۸

 

گر نگویم دوستی از دوستانت بوده ام

سالها آخر نه مرغ بوستانت بوده ام

گرچه فارغ بوده ام چون نسر طایر ز آشیان

تا نپنداری که دور از آشیانت بوده ام

هر کجا محمل بعزم ره برون آورده ئی

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲۱۹

 

ما دلی ایثار او کردیم و جانی یافتیم

گوهری در پایش افکندیم و کانی یافتیم

چون نظر کردیم در بستان بیاد قامتش

راستی را از سهی سروی روانی یافتیم

با خیال عارض گلرنگ و قد سرکشش

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲۲۰

 

آنک لعلش عین آب زندگانی یافتیم

در رهش مردن حیات جاودانی یافتیم

راستی را پیش آن قد سهی سرو روان

نارون را در مقام ناروانی یافتیم

کار ما بی آتش دل در نگیرد زانک ما

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲۲۱

 

بیا که هندوی گیسوی دلستان تو باشم

قتیل غمزه ی خوانخوار ناتوان تو باشم

گرم قبول کنی بنده ی کمین تو گردم

ورم به تیر زنی ناظر کمان تو باشم

کنم بقاف هوای تو آشیانه چو عنقا

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲۲۲

 

ای لاله برگ خوش نظرت گلستان چشم

یاقوت آبدار تو قوت روان چشم

خیل خیال خال تو بیند بعینه

در هر طرف که روی کند دیدبان چشم

دور از توام ز دیده نماند نشان ولیک

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲۲۳

 

بگذائی بسر کوی شما آمده ایم

دردمندیم و بامید دوا آمده ایم

نظر مهر ز ما باز مگیرید چو صبح

که درین ره ز سر صدق و صفا آمده ایم

دیگران گر ز برای زر و سیم آمده اند

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲۲۴

 

خیز تا برگ صبوحی بچمن ساز کنیم

دیده ی مرغ صراحی بقدح باز کنیم

زاهدانرا بخروشیدن چنگ سحری

از صوامع بدر میکده آواز کنیم

باده از جام لب لعبت ساقی طلبیم

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲۲۵

 

نسیم زلف تو از نوبهار می شنوم

نشان روی تو از لاله زار می شنوم

ز چین زلف تو تاری مگر بدست صباست

کزو شمامه مشک تتار می شنوم

بهر دیار که دور از تو می کنم منزل

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲۲۶

 

حَنّ فی روض الهوی قلبی کما ناح الحِمام

قُم بتغرید الحَمایم و اسقِنی کاس المُدام

خون دل تا چند نوشم باده ی نوشین بیار

تا بشویم جامه ی جانرا بآب چشم جام

باحَ دمعی فی الفیافی و استشبت لوعتی

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲۲۷

 

کیست که گوید ببارگاه سلاطین

حال گدایان دلشسکته ی مسکین

سوخته ئی کو که خون ز دیده ببارد

از سر سوزم چو شمع بر سر بالین

در گذر ای باغبان که بلبل سرمست

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲۲۸

 

تحیتی چو هوای ریاض خلد برین

تحیتی چو رخ دلگشای حور العین

تحیتی چو شمیم شمامه ی سنبل

تحیتی چو نسیم روایح نسرین

تحیتی چو تف آه عاشقان دلسوز

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲۲۹

 

تا چند دم از گل زنی ای باد بهاران

گل را چه محل پیش رخ لاله عذاران

هر یار که دور از رخ یاران بدهد جان

از دل نرود تا ابدش حسرت یاران

منعم مکن از صحبت احباب که بلبل

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲۳۰

 

ای باد سحرگاهی زینجا گذری کن

وز بهر من دلشده عزم سفری کن

چون بلبل سودازده راه چمنی گیر

چون طوطی شوریده هوای شکری کن

فرهاد صفت روی به صحرا نه و چون سیل

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲۳۱

 

خوشا صبح و صبوحی با هُمالان

نظر بر طلعت فرخنده فالان

خداوندا بده صبری جمیلم

که می نشکیبم از صاحب جمالان

خیالست این گه برگردم ز خوبان

[...]

خواجوی کرمانی
 
 
۱
۲۲۹
۲۳۰
۲۳۱
۲۳۲
۲۳۳
۷۷۰