بیا که هندوی گیسوی دلستان تو باشم
قتیل غمزه ی خوانخوار ناتوان تو باشم
گرم قبول کنی بنده ی کمین تو گردم
ورم به تیر زنی ناظر کمان تو باشم
کنم بقاف هوای تو آشیانه چو عنقا
بدان امید که مرغی ز آشیان تو باشم
دلم چو غنچه بخندد چو سر ز خاک برآرم
ببوی آنکه گیاهی ز بوستان تو باشم
ز خوابگاه عدم چون بحشر باز نشینم
براستان که همان خاک آستان تو باشم
اگر بآب حیاتم هزار بار برآرند
هنوز سوخته آتش سنان تو باشم
تو شمع جمعی و خواهم که پیش روی تو میرم
تو پادشاهی و آیم که پاسبان تو باشم
مرا بهرزه در آئی مران که در شب رحلت
درای راه نوردان کاروان تو باشم
چون از میان تو یکموی در کنار نبینم
چو موی گردم از آنرو که چون میان تو باشم
اگر هزار شکایت بود ز دور زمانم
چگونه شکر نگویم که در زمان تو باشم
غلام خویشتنم خوان بحکم آنک چو خواجو
بخاک راه نیرزم اگر نه زان تو باشم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به عشق و علاقه عمیق شاعر به معشوقهاش پرداخته است. شاعر میخواهد به عنوان سپاهی وفادار در کنار معشوقهاش باشد و از هر راهی برای خدمت به او بهره ببرد. او احساس میکند که بینهایت وابسته به محبوب است و آرزو دارد در حضور او زندگی کند و حتی در ابعاد مختلف عشق و وجود او را لمس کند. شاعر از حالتی مانند غنچهای که در آفتاب میخندد و یا پرندهای که در آشیانی از عشق او مینشیند، بهره میبرد تا عمق احساسش را بیان کند. در نهایت، او به طور تأکیدی میگوید که اگر نتواند در کنار معشوق باشد، حاضراست حتی به خاک او تبدیل شود.
هوش مصنوعی: بیا که من عاشق دختری زیبا و دلنشین تو باشم و در مقابل زیبایی و لطف تو به قدری تسلیم شوم که مانند شخصی ناتوان از خود دفاع نکنم.
هوش مصنوعی: اگر با کمال میل بپذیری، من بنده و سرسپرده تو میشوم، و اگر با تیر به من بزنی، من تماشاچی کمان تو خواهم بود.
هوش مصنوعی: میخواهم در فضای تو جا بگیرم، مانند پرندهای افسانهای، با این امید که شاید روزی یکی از جانواران تو باشم.
هوش مصنوعی: وقتی دل من مثل غنچهای شکفته میشود و از خاک برمیخیزم، به یاد کسی خوشهچینی میکنم که از باغ تو باشد.
هوش مصنوعی: وقتی از خواب عدم به زندگی برمیگردم، آرزو دارم که خاک درگاه تو باشم.
هوش مصنوعی: هرچقدر هم که آب حیات به من بدهند و زندگیام را تازه کنند، باز هم نمیتوانم از آتش عشق و جذبه تو رهایی یابم.
هوش مصنوعی: تو میدرخشی و من میخواهم که در کنار تو حرکت کنم، تو سلطنت میکنی و من میخواهم حافظ و نگهبان تو باشم.
هوش مصنوعی: مرا به دنیای خود راه ده تا در شب جدایی از این دنیا، راهنمای مسافران کاروان تو باشم.
هوش مصنوعی: وقتی که در کنارت موئی نمیبینم، دلم میگیرد. چون وقتی کنار تو هستم، نمیتوانم این حس را تحمل کنم.
هوش مصنوعی: اگر هزار مشکل و نارضایتی از روزگار داشته باشم، چگونه میتوانم شکرگزاری نکنم که در کنار تو هستم؟
هوش مصنوعی: من بندهی خودم هستم، چون که همچون خواجو، برای تو قربانی میشوم. اگرچه زان بابت، تعلقی به تو ندارم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.