گنجور

 
خواجوی کرمانی

کیست که گوید ببارگاه سلاطین

حال گدایان دلشسکته ی مسکین

سوخته ئی کو که خون ز دیده ببارد

از سر سوزم چو شمع بر سر بالین

در گذر ای باغبان که بلبل سرمست

باز نیاید بغلغل تو ز نسرین

کی برود گر هزار سال برآید

از سر فرهاد شور شکر شیرین

عاشق صادق کسی بود که نخواهد

ملک کسری بجای مهر نگارین

شمسه ی چین نیست در تصور راورنگ

جز رخ گلچهر ماهروی خور آئین

مرغ دل از زلف دلبران نبرد جان

کبک نیابد امان ز چنگل شاهین

منکر خواجو مشو که اهل نظر را

روی بتان قبله است و کیش مغان دین

 
 
 
رودکی

لنگ دونده‌ست، گوش نی و سخنیاب

گنگ فصیح است، چشم نی و جهان بین

تیزی شمشیر دارد و روش مار

کالبد عاشقان و گونهٔ غمگین

سوزنی سمرقندی

خاک خراسان و خاک مملکت چین

همچو دو پله است آب جیحون شاهین

تا زخراسان نظامی آمد اینجا

این بثری رفت و آن رسید بپروین

هیچ گرانتر ز سنگ سنگ نظامی

[...]

قائم مقام فراهانی

آه ازین قوم بی حمیت و بی دین

کردری، و ترک خمسه، و لر قزوین

عاجز و مسکین هر چه دشمن و بدخواه

دشمن و بدخواه هر چه عاجز و مسکین

دشمن ازیشان به عیش و شادی و عشرت

[...]

صفایی جندقی

خسرو پرویز گو در آتش ما بین

کآذر بردل کجا و آذر برزین

نرم بر احوال او چرا شد اگر نه

تیشه ی فرهاد خورد بردل شیرین

یار که آمد کسی نیافت سر از جان

[...]

صامت بروجردی

طره سنبل ز تاب جعد تو پرچین

سوی تو نرگس گشاده دیده حق بین

روی شقایق ز جام شوق تو رنگین

معنی توحید تست لفظ ریاحین

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صامت بروجردی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه