خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۵۵ - در طیبت
من این دو لفظ مثل سازم از کلام عوام
به قوت آنکه ز هر شوخ چشمم آید خشم
که مرد را رگ چشم است بسته بر رگ کون
که چون برید رگ کون بریده شد رگ چشم
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۵۶ - در مرثیهٔ عماد الدین
با دلم چشم از نهان میگفت کز مرگ عماد
تا کی آب چشم پالائی که بردی آب چشم
از ره گوش آمدت بر راه چشم این حادثه
گوش را بربند آخر، چند بندی خواب چشم
دل به خاکش خورد سوگندان که ننشینم ز پای
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۵۷
منم که یک رگ جانم هزار بازوی خون راند
از آنکه دست حوادث زده است بر دل ریشم
رگ گشادهٔ جانم به دست مهر که بندد
که از خواص به دوران نه دوست ماند و نه خویشم
نه هیچ کام برآید ز میر و میرهٔ شهرم
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۵۸
چون جاه پدید آرد دشمن که بد اندیشد
پس جاه بتر دشمن زو نیکتر اندیشم
دشمن به بدی گفتن جاهم به زبان آرد
بر سود منم ز آن بد چون نیک دراندیشم
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۵۹
خواجه بد گویدم معاذ الله
که به بد گفتنش سخن رانم
او به ده نوع قدح من خواند
من به ده جنس مدح او خوانم
او بدی گوید و چنان داند
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۶۰
من که خاقانیم به هیچ بدی
بد نخواهم که اوست یزدانم
پس به نیکان کجا بد اندیشم
سر ز سنت چگونه گردانم
گر ضمیرم به هیچ کافر بد
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۶۲
هست او سیاه چرده و من هم سپید سر
با یار، من موافقه زین باب میکنم
او بر رخ سیاه، سپیداب میکند
من بر سر سپید، سیاه آب میکنم
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۶۳
آنچه افتاد چند بار مرا
پند نگرفتم ای فلان که منم
آنچه هستم چرا نمیگویم
گفتم ای خام قلتبان که منم
شدهام سیر زین جهان زیراک
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۶۴
به خدائی که در خدائی او
هیچگونه ریا نمیبینم
که مرا بیلقای مجلس تو
زندگانی روا نمیبینم
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۶۵
منکوب طبعم آوخ و منکوس طالعم
بر عالم سبک سر از آن سر گران بوم
من کوب بخت بینم و منکوب از آن زیم
من کوس فضل کوبم، منکوس از آن بوم
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۶۶ - در شکر انعام رئیس شمس الدین
دی فرد و خفته بخت سوی ارمن آمدم
امروز جفت نعمت بسیار میروم
دیدم دو بحر، بحر ایادی و بحر آب
من زین دو بحر شاکر آثار میروم
لب تشنه آمدم به لب بحر شور لیک
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۶۷
خاقانیا نجات مخواه و شفا مبین
کرد شفاعت علت و زاید نجات، بیم
کاندر شفاست عارضهٔ هر سپید کار
واندر نجات مهلکهٔ هر سیه گلیم
خواهی نجات مهلکه منگر نجات بیش
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۶۸ - در هجو رشید وطواط
این غر غرچه جغد دمن است
نیست او را چو همای اصل کریم
چون کلاغ است نجس خوار و حسود
چون خروس است زناکار و لئیم
هست چون قمری طناز و وقح
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۶۹
چشم خونین همه شب قامت شب پیمایم
تا ز خونین جگرش لعل قبا آرایم
ریسمان از رگ جان سازم و سوزن ز مژه
دیده را دوختن لعل قبا فرمایم
اول از عودم خائیدهٔ دندان کسان
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۷۰
خواجه بر من در نیک دربست
چکنم لب به بدی نگشایم
نیک بد گفتن من پیشه گرفت
تا به بد گفتن او پیش آیم
حاش لله که به بد گفتن کس
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۷۱
کو نزل عاشقان که به منزل رسیدهایم
جان نورهان دهیم که نادیده دیدهایم
آزاده رسته از در دربند حادثات
رستی خوران به باغ رضا آرمیدهایم
چون چار هفته مه که به خورشید درخزد
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۷۲
ز کام نهنگان برون آمدیم
ز غرقاب دریای خون آمدیم
نه از بادیه بل ز طوفان نوح
به کشتی عصمت درون آمدیم
سه ماه از تمنای جنات عدن
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۷۳
وقت آن است کز این دار فنا درگذریم
کاروان رفته و ما بر سر راه سفریم
زاد ره هیچ ندانیم چه تدبیر کنیم
سفری دور و دراز است ولی بیخبریم
پدر و مادر و فرزند و عزیزان رفتند
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۷۴
در دو عالم کار ما داریم کز غم فارغیم
الصبوح ای دل که از کار دو عالم فارغیم
کم زدیم و عالم خاکی به خاکی باختیم
و آن دگر عالم گرو دادیم و از کم فارغیم
عقل اگر در کشتزار خاک آدم ده کیاست
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۷۵
ما حضرت عشق را ندیمیم
در کوی قلندران مقیمیم
هم میکده را خدایگانیم
هم درد پرست را ندیمیم
کوشنده نه از پی بهشتیم
[...]