گنجور

 
خاقانی

خاقانیا نجات مخواه و شفا مبین

کرد شفاعت علت و زاید نجات، بیم

کاندر شفاست عارضهٔ هر سپید کار

واندر نجات مهلکهٔ هر سیه گلیم

خواهی نجات مهلکه منگر نجات بیش

خواهی شفای عارضه مشنو شفا مقیم

نفی نجات کن که نجاتی است بس خطر

دور از شفا نشین که شفائی است بس سقیم

رو کاین شفا شفا جرف است از سقر تورا

آن را شفا مخوان که شقائی است بس عظیم

قرآن شفا شناس که حبلی است بس متین

سنت نجات دان که صراطی است مستقیم

تا زین نجات جا طلبی در ره نجات

جنات‌بان نه جات دهد نه ره سلیم

از حق رضا طلب که شفائی است آن بزرگ

وز دین حدیث ران که نجاتی است آن قدیم

ترسم تو بس نجات تو و درد تو شفاست

ناجی راستی شوی ای باژگونه تیم

راه ابتدا خدای نماید پس انبیا

زر اول آفتاب دهد پس کف کریم

دریا به دست ابر به طفلان مهد خاک

شیر کرم فرستد و او یا در یتیم

 
 
 
جمال‌الدین عبدالرزاق

والله که روزگار شد از مثل تو عقیم

حقا که چشم چرخ نبیند چو تو کریم

حمیدالدین بلخی

عیبی است در مشیب بعالم درون بزرگ

عیشی است در شباب بگیتی درون عظیم

خود آنزمان کجاست که تن را و عیش را

سستی نبود همدم و پیری نبد ندیم

عهدی که میفشاند درخت صبی ثمر

[...]

کمال‌الدین اسماعیل

ای گاه تربیت صفت ذات تو رحیم

وی گاه صفدری یزک لشکر تو بیم

طاوس سدره در حرمت مرغ خانگی

بطنان عرش کعبهٔ جاه ترا حریم

صیت صداش مشرق ومغرب فرو گرفت

[...]

عراقی

بخشای بر عراقی مسکینت، ای کریم

از لطف شاد کن دل غمگینش ای رحیم

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه