وقت آن است کز این دار فنا درگذریم
کاروان رفته و ما بر سر راه سفریم
زاد ره هیچ ندانیم چه تدبیر کنیم
سفری دور و دراز است ولی بیخبریم
پدر و مادر و فرزند و عزیزان رفتند
وه چه ما غافل و مستیم و چه کوته نظریم
دمبدم میگذرند از نظر ما یاران
اینقدر دیده نداریم که بر خود نگریم
خانه و خانقه و منزل ما زیر زمین
ما به تدبیر سرا ساختن و بام و دریم
گر همه مملکت و مال جهان جمع کنیم
لیک جز پیرهن گور ز دنیا نبریم
خانهٔ اصلی ما گوشهٔ گورستان است
خرم آن روز که این رخت بر آن خانه بریم
پادشاها تو کریمی و رحیمی و غفور
دست ما گیر که درماندهٔ بیبال و پریم
یارب از لطف و کرم عاقبت خاقانی
خیر گردان تو که ما در طلب خواب و خوریم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است که به زندگی و گذر زمان اشاره دارد. شاعر با دقت به این نکته میپردازد که همه چیز فانی است و ما در این جهان موقتی در حال سفر هستیم. او بیان میکند که حتی نزدیکان و عزیزان نیز رفتهاند و ما در غفلت و ناآگاهی به سر میبریم. شاعر به این واقعیت اشاره میکند که خانه اصلی ما در گورستان است و در نهایت، آنچه از زندگی باقی میماند، تنها لباس قبر است. او از خداوند درخواست یاری و رحمت دارد و آرزوی داشتن آرامش و نیک بختی در نظر و زندگی را دارد. در نهایت، این شعر با تأکید بر فانی بودن زندگی و نیاز به توجه به ارزشهای واقعی به پایان میرسد.
هوش مصنوعی: زمان آن رسیده که از این دنیای فنا عبور کنیم، کاروان زندگی رفته و ما همچنان در مسیر سفر هستیم.
هوش مصنوعی: ما نمیدانیم چه اقداماتی باید انجام دهیم، زیرا سفر طولانی و دشواری در پیش داریم، اما از جزئیات آن بیخبر هستیم.
هوش مصنوعی: پدر و مادر، فرزندان و عزیزان ما رفتند و ما در غفلت و بیخبری هستیم و چقدر دیدگاهمان محدود است.
هوش مصنوعی: دوستان ما به طور مکرر از کنار ما میگذرند و ما آنقدر به آنها توجه نداریم که به خودمان نگاه کنیم و خود را درک کنیم.
هوش مصنوعی: ما در زیرزمین خود، خانه و خانقاهی ساختهایم که به خوبی طراحی و ترتیب داده شده است، به طوری که سقف و درهای آن نیز به دقت ساخته شدهاند.
هوش مصنوعی: اگرچه میتوانیم تمام داراییها و ثروتهای دنیا را جمعآوری کنیم، اما در نهایت تنها چیزی که از این دنیا به ما میرسد، همان لباس دفن ما خواهد بود.
هوش مصنوعی: به خانهٔ اصلیمان که در گوشهٔ گورستان واقع شده است، خوشحال خواهیم شد وقتی که روزی این لباس را به آنجا ببریم.
هوش مصنوعی: ای پادشاه، تو بخشنده و مهربان و درگذشتی. ما را دریاب، چرا که در سختی و بدون کمک ماندهایم.
هوش مصنوعی: ای خداوند، از مهربانی و بخشش خود، سرانجام خیر و نیکی را نصیب خاقانی کن، که ما در پی نیازهای خود همچون خواب و خوراک هستیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خیز بترویا! تا مجلس زی سبزه بریم
که جهان تازه شد و ما ز جهان تازهتریم
بر بنفشه بنشینیم و پریشیم خطت
تا به دو دست و به دو پای بنفشه سپریم
چون قدح گیریم از چرخ دو بیتی شنویم
[...]
پسرا تا به کف عشوهٔ عشق تو دریم
از بد و نیک جهان همچو جهان بیخبریم
عقل ما عشق تو گر کرد هبا شاید از آنک
بیغم عشق تو ما عقل به یک جو نخریم
نظری کرد سوی چهرهٔ تو دیدهٔ ما
[...]
ای سنایی تو کجایی که به خون تو دریم
تا به نیمور هجا نفحه شعرت بدریم
هرکجا شعر تو یابیم نقیصه بکنیم
ور ترا نیز بیابیم، به . . . ن در ببریم
اندبار از تو و دیوانه عطیه کل و کور
[...]
سدّ اسلام شکسته شد و ما بیخبریم
رکن دین جای تهی کرده و ما می نگریم
ای دریغا که شب آمد همه از هم ببریم
مجلس آخر شد و ما تشنه و مخمورسریم
رفت این روز دراز و در حس گشت فراز
ز اول روز خماریم به شب زان بتریم
باطن ما چو فلک تا به ابد مستسقی است
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.