گنجور

 
خاقانی

این غر غرچه جغد دمن است

نیست او را چو همای اصل کریم

چون کلاغ است نجس خوار و حسود

چون خروس است زناکار و لئیم

هست چون قمری طناز و وقح

هست چون طوطی غماز و ندیم

چون عقاب الجور آرندهٔ جور

چون غراب البین آرندهٔ بیم

نیست در قصر شهان شاهین‌وار

هست بر کنگره‌ها کنگر دیم

نیست طغرل شرف و عنقا نام

هست هدهد لقب و کرکس خیم

گه چو دمسیجک از شاخ به شاخ

گاه چون شب‌پرک از تیم به تیم

رهبر دیو چو طاووس مدام

مایهٔ فسق چو عصفور مقیم

تا که خاقانی بلبل سخن است

اوست چون باشه گه باد عقیم

بس که شد دشمن این باز سپید

تاش چون زاغ سیه گشت گلیم

زود بی‌نام به شمشیر ملک

سر او چون دم خطاف دو نیم