گنجور

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱۳ - در زلزلهٔ تبریز و مدح ابونصر مملان

 

بود محال مرا داشتن امید محال

به عالمی که نباشد همیشه بر یک حال

از آن زمان که جهان بود حال زینسان بود

جهان بگردد لیکن نگرددش احوال

دگر شوی تو و لیکن همان بود شب و روز

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱۴ - در مدح ابوالخلیل جعفر

 

تا شمر چون درع داودی شد از باد شمال

گشت چون تخت سلیمان گلبن از حسن و جمال

در ببارد از هوا هر ساعتی ابر بهار

مشگ پالد بر زمین هر ساعتی باد شمال

کرد چون عمان زمین را اشگ ابر قطره بار

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱۵ - در مدح ابوالخلیل جعفر

 

تا عدیل دوست گشتم با طرب گشتم عدیل

بر جهان و جان بدیل آرم بدو نازم بدیل

گرچه باشم دور از او عشقش بمن باشد رفیق

گرچه باشم فرد از او مهرش بمن باشد عدیل

مهر آن مه بر دل من چون نشان آبله است

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱۶ - در مدح ابومنصور

 

تنم به گونه نال و دلم به گونه نیل

جهان ز نیلم نال و روان ز نالم نیل

چو نیل چشم منست از گریستن شب و روز

چراست جای نهنگ اندر آن دو چشم کحیل

رفیق رنجم تا عشق با منست رفیق

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱۷ - در مدح ابوالخلیل جعفر

 

چه بود بهتر و نیکوتر از این هرگز حال

داد پیدا شد و پنهان شد بیداد و محال

باز رفته بکنار و شده آواره غراب

یافته شیر نیستان و شده دور شگال

ماه چونان شده کو را نبود هیچ خسوف

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱۸ - در مدح ابوالیسر

 

خیال شام فراق بتان بروز وصال

مرا گداخته دارد ز غم بسان هلال

از آن نهیب نماند بچشمم اندر خواب

وزین عذاب نماند بجسمم اندر هال

فروغ ماه نبینم همی ز بیم خسوف

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱۹ - در مدح عمیدالملک ابونصر

 

نگارینا تو از نوری و دیگر نیکوان از گل

چو سنگ از گل شود پیدا چرا هستی تو سنگین‌دل‌؟

مرا حقی است بر چشمت نیارم جستن از چشمت

به چشم شوخ و باطل‌جوی‌، حق من مکن باطل

به زلفین کردیم بسته به مژگان کردیم خسته

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲۰ - قصیده

 

ای آنکه ترا بوده بر اندام جهان دام

چون بست ترا دست جهان دام بر اندام

ز آن پس که همی گام بکام تو زدی چرخ

چون داد به ناکام ترا چرخ زدن گام

ایام همه عالم از ایام تو خوش بود

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲۱ - فی المدیحه

 

ایا درفش تو باز سپید و خصم تو بوم

نرفت زیر فلک چون تو خسرویرا بوم

چو بوم گردد بر دست حاسدان تو باز

چو باز گردد بر بام ناصحان تو بوم

سموم گردد بر دوستان تو چو شمال

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲۲ - در مدح ابوالحسن علی لشگری

 

تا جهان از گل خرم شده چون باغ ارم

آهو ایمن شده بر سبزه چو مرغان حرم

از بر سوسن بین برگ گل زرد و سپید

چو پراکنده بمینا در دینار و درم

لاله و سبزه بهم در شده از باد بهار

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲۳ - در مدح ابوالخلیل

 

تا شد از گل بوستان سیمگون بیجاده فام

بوی و رنگ از گل ستاند و باده و بیجاده وام

از شکوفه باد در بستان شده لؤلؤ فشان

وز شقایق سنگ در صحرا شده بیجاده فام

حور عین از خلد اگر عمدا ببستان بگذرد

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲۴ - در مدح ابوالمعمر

 

خلاف بود همیشه میان تیغ و قلم

کنون ببخت ملک متفق شدند بهم

چگونه کلک که بر دشمنان و بر یاران

از اوست راحت و محنت از اوست شادی و غم

ضعیف جسم و تن خصم از او شده است ضعیف

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲۵ - در مدح ابوالیسر

 

ربود جان و دل من بزلف غالیه فام

بتی که بوی دهد زلف او بغالیه وام

همی رباید صبرم بزلف غالیه بوی

همی فزاید عشقم بجعد غالیه فام

یکی نه شست و گل سرخ را گرفته بشست

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲۶ - در مدح شاه ابوالخلیل

 

هرکه دائم با نگار خویشتن باشد به هم

دلش ناویزد به درد و جانش ناویزد به غم

پشتش از هجران نباشد چون دو زلف او دو تا

دلش از انده نباشد چون دو چشم او دژم

من بدل کردم بشادی غم بوصل یار خویش

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲۷ - در مدح ابونصر مملان

 

اگر باران نباشد در بهاران

سرشگ و آه من بس باد و باران

جهان را بس بود نالیدن من

اگر بلبل ننالد در بهاران

سحرگه بانگ من بشنو ز مطرب

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲۸ - در مدح امیر ابوالفتح

 

اگر نجست زمانه بلای خلق جهان

چرا ز خلق جهان روی او بکرد نهان

اگر نخواست دلم زار و مستمند چنین

چرا نگاشت رخش خوب و دل‌فریب چنان

اگر نگشت دل من تنور آتش عشق

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲۹ - در مدح شرف الدین ملک جستان

 

اگر بخواهد جانم بجای دل جانان

بجان جانان گر زو دریغ دارم جان

اگر نه جانان از جان عزیزتر بودی

نسوختی دل و جان از جدائی جانان

زیان و سود من از هجر و وصل جانانست

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳۰ - بهاریه و خطاب به ابر

 

الا ای پرده تاری به پیش چشمه روشن

زمانی کوه را تَرگی زمانی چرخ را جوشن

دژم روئی و گیتی را کند آثار تو خرم

سیه فامی و عالم را کند دیدار تو روشن

گهی بر گوشه گردون نهاده مر ترا گوشه

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳۱ - در تهنیت عروسی ابوالحسن لشکری

 

الا ای ماه مشکین‌مو به پیش آر آن می مشکین

ملا کن ساغر و برنِهْ به دست عاشق مسکین

از آن رخشنده خرم که عشاق را شود زو کم

ز فکرت غم ز دیده نم ز بالا خم ز چهره چین

به رنگ چهره معشوق و اشک دیده عاشق

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳۲ - در مدح ابوالمعمر

 

آنچه هست اندر دل من نیست کسرا در دل آن

از جفا و جور این نامهربان سنگین دلان

هرکه من با او بسازم گردد او ناسازگار

آنکه من زو مهر جویم گردد او نامهربان

آنکسی کز من بود نازش مرا خواهد نیاز

[...]

قطران تبریزی
 
 
۱
۵۲
۵۳
۵۴
۵۵
۵۶
۳۷۳