چه بود بهتر و نیکوتر از این هرگز حال
داد پیدا شد و پنهان شد بیداد و محال
باز رفته بکنار و شده آواره غراب
یافته شیر نیستان و شده دور شگال
ماه چونان شده کو را نبود هیچ خسوف
مهر چونان شده کو را نبود هیچ زوال
آمده بار چمن یاسمن و ریخته خار
آمده سرو بپالیز و شده سوخته نال
روی یاران شده از شادی ماننده بدر
تن خصمان شد از انده مانند هلال
نبود نیز دل شاهین خسته ز تذرو
نبود نیز تن شیر شکسته ز غزال
دوستانرا بیکی روز برون رفته ز دل
غم و دردی که کشیدند ز خصمان بدو سال
همچو مسکینان در خانه همینالد زار
هرکه او گوش همیداشت بتکین و نیال
دود انده بزدود از دل احرار نشاط
رنج هجران بربود از تن اخیار وصال
دو بهار آمد در ملک بیک هفته پدید
هر دو اصل طرب و خوبی و فیروزی فال
یکی از آمدن مهر سوی برج حمل
دیگر از یافتن شاه بملک اندر هال
بوالخلیل آن بهمه چیزی مانند خلیل
از خلل گشته تن خصمش مانند خلال
بدنش پاک چو جان آمد و جانش همه عقل
نظرش راحت روح است و سخن سحر حلال
گر بخلقش نگری پاک ز جود است و ادب
ور به بخلقش نگری پاک ز حسن است و جمال
مردی و مردمی و راستی و رادی و هوش
ایزدش دانش و دین داد و همش داد فعال
با هنرهائی چندین که ورا داد خدای
نه عجب باشد اگر خلق در او گردد غال
ز کرم تا نرسد دیگر بر خلق الم
در ولایت بتن خویشتن آورد همال
طلعتش فرخ و دولت قوی و طالع سعد
ایزدش یار و فلک پشت و جهان نیک سگال
شود از هولش چون میش و بره یوز و پلنگ
شود از فرش چون زر و درم سنگ و سفال
خانه زائر از مال وی آبادانست
هست ویران شده از دو کف او بیت المال
دوست و دشمنرا از تیغ و کفش راحت و رنج
که بدان دشمن مالست و بدین دشمن مال
دل بخشنده او پاک ز عفو است و کرم
کف بخشنده او پاک ز جود است و نوال
با خلاف او گردون کشد از دهر ستم
با رضای او ژاله نکشد بیم زوال
عفو او بیش است از هرچه در آفاق گناه
جود او پیش است از هرچه در آفاق سئوال
ایزد او را کمری خواهد دادن ز دول
زهره اش زر و مهش گوهر و جوزاش دوال
حاسدش را ز شمال آید در مهر سموم
ناصحشرا ز سموم آید در تیر شمال
ز آب جود او در بادیه کشتی برود
ز آتش تیغش در نیل شود سوخته بال
ز بسی کوبگه بار دهد زر عیار
ز بسی گوبگه بزم دهد سیم حلال
زائرانش را در است بصندوق و بدرج
سائلانشرا سیم است بتنک و بجوال
ای بکین خواستن خصمان چون شیر یله
بس یلان را که گرفتی بمصاف اندر یال
ببر جود تو چون قطره بود آب بحار
ببر حلم تو چون ذره بود سنگ جبال
گرگ و کرکس را از تیغ تو روزی همه روز
دوست و دشمنرا از کف تو نعمت همه سال
هرکه را داد خداوند جهان روح بدو
تیغ بران و کف راد ترا کرد عیال
نه برزم اندر گیرد گفت از تیغ سواد
نه ببزم اندر گیرد دلت از جود ملال
گردد از خنجر تو آینه جهل تباه
گیرد از خامه تو آینه عقل صقال
گر کند بویه روی تو شود بینا کور
ور کند یاد مدیح تو شود گویا لال
خواهش سائل و خواهنده خوش آیدت چنانکه
زان معشوق دل عاشق از غنج و دلال
تو از آنانی شاها که بهنگام نبرد
کمترین رزمت برتر بود از رستم زال
با همه مرتبت و عز و شرف کآن تراست
ز تو نازند همه آل و ننازی تو به آل
آن درختی که نهال تو همه روزبهی است
آن بهاری که نسیم تو همه عنبر مال
رنج بسیار کشیدی ز سفر سهیکی کش
داد بستان ز بتی لاله رخ و غالیه خال
کاین جهان سر بسر آهو است در او یکهنر است
که نپاید غم و تیمارش چون عز و جلال
چون برفتی تو ز تیمار تو بیمار شدم
دو رخم همچو بهی گشت و تنم همچو خیال
تا تو باز آمدی از شادی چون سرو شدم
برکشم هزمان از شوق تو بر گردون یال
تا نشاطی چو بقا نیست پدید از همه روی
تا وبالی چو وبا نیست پدید از همه حال
دوستانت را دائم ز بقا باد نشاط
دشمنانت را دائم ز وبا باد وبال
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به وصف حال خوش و زیبای زندگی در زمان ظهور یک پادشاه نیکو میپردازد. او بهContrast بین شادی یاران و غم خصمان اشاره میکند و با توصیف زیباییهای طبیعت و شادیهای اجتماعی، نشان میدهد که در حکومت این پادشاه، غم و محنت از دلها زدوده شده و نعمتها و خوشیها رونق یافتهاند. شاعر صفات نیک و کرامتهای پادشاه را ستایش میکند و او را معبری برای برکت و خوشبختی معرفی میکند. همچنین، او به وفاداری و محبت یاران و دوستان نسبت به پادشاه اشاره دارد و از متعالیبودن جایگاه او در بین مردم سخن میگوید. در نهایت، شاعر از احساسات شخصی خودش نیز میگوید و ابراز میکند که در absence از پادشاه، زندگیاش به لذت نمیرسد.
هوش مصنوعی: هیچ چیز بهتر و نیکوتر از این نیست که در زندگیام، وضعیت و حالتی روشن و واضح پیدا شود و ظلم و نادرستی به کلی محو گردد.
هوش مصنوعی: پرندهای به کناری رفته و به زندگی بیقراری دچار شده، در حالی که از میان نیها، شیر را میبیند و در عین حال دور از آشناهایش قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: ماه به گونهای است که هیچ گاه تیره و تار نمیشود، بنابراین عشق و محبت نیز همواره پایدار و بدون زوال باقی میماند.
هوش مصنوعی: باغ پر از گل یاسمن شده و خارها ریختهاند. سروها به باغ آمدهاند و حالا همگی سوخته و نالان هستند.
هوش مصنوعی: چهره دوستان به خاطر شادی مانند ماه کامل شده است و چهره دشمنان به خاطر غم مانند هلال ماه کمنور به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: دل شاهینی که خسته است، نشانهای از نبود تذرو دارد، و نیز بدن شیری که شکسته شده، از غزالی خبری ندارد.
هوش مصنوعی: دوستان به یک روز از دل غم و دردهایی که از دشمنان کشیدهاند، بیرون آمدهاند.
هوش مصنوعی: مانند بیچارگان در خانه با زاری و ناله، هر کسی که گوش به این ندا میداد، به درد و رنج میافتاد و غمگین میشد.
هوش مصنوعی: غمی که بر دل آزادگان نشسته بود، با دودی از دل آنها زدوده شد و شادی رنج بیهمانند را از جسم نیکان برداشت.
هوش مصنوعی: در یک هفته، دو فصل بهار در سرزمین ما رخ نمودند که هر دو نماد شادی، زیبایی و خوشبختی هستند.
هوش مصنوعی: یکی از این که خورشید به سمت برج حمل میرود، دیگری از این که پادشاهی را در قصر پیدا کرده است.
هوش مصنوعی: بوالخلیل که به خلیل شهرت دارد، از هر نقص و کاستی پاک شده و همچون خلالی است که از میان جسم خصمش عبور کرده و او را خالی کرده است.
هوش مصنوعی: بدن او پاک و بینقص است، همانند روح. روحش پر از عقل و اندیشه است و آرامش او از گفتار طنزآمیز و جادویی او ناشی میشود.
هوش مصنوعی: اگر به ظاهر او نگاه کنی، نشانهای از بخشندگی و ادب در او پیدا میکنی. و اگر به باطن او بنگری، زیبایی و نیکیهای او را مشاهده خواهی کرد.
هوش مصنوعی: مرد واقعی و انسانیت، صداقت و خوشی را با خود دارد. خداوند به او فهم، دانش و دین داده و او را به کارهای نیک ترغیب کرده است.
هوش مصنوعی: با استعدادها و هنری که خدا به او داده است، جای تعجب نیست اگر مردم به او علاقهمند شوند و تحت تأثیر او قرار بگیرند.
هوش مصنوعی: این جمله بیان میکند که وقتی فردی از بخشش و مهربانی خود به دیگران نرسد و به آنها کمک نکند، خود او نیز دچار ناراحتی و رنج میشود. در واقع، کمک به دیگران و توجه به نیازهای آنها، خود فرد را از درد و رنج رها میکند و به او احساس خوبی میبخشد.
هوش مصنوعی: چهرهاش خوش یمن و خوشبختیاش قوی است و بختش به او کمک میکند و آسمان و دنیا نیز در راه بهروزیاش قرار دارند.
هوش مصنوعی: از ترس او مانند میش و بره، بیحرکت میشود و از حیوانات درندهای چون یوز و پلنگ وحشت میکند. همچنین وقتی به زمین میافتد، مانند زر و درم با ارزش میشود و سنگ و سفال بیارزش خواهد شد.
هوش مصنوعی: خانه زائر به خاطر اموال او ساخته و آباد است، اما ویرانی آن ناشی از دو دست اوست که به بیتالمال آسیب رساندهاند.
هوش مصنوعی: دوست و دشمن را با رفتاری راحت و بیدردسر در نظر بگیر، زیرا که دوستی ممکن است به خاطر مال و ثروت باشد، و همینطور دشمنی نیز ممکن است به مسایل مالی مربوط باشد.
هوش مصنوعی: دل او که بخشنده است، از عفو و بخشش پاک است و بخشندگی او نیز به خاطر generosity و نیکوکاریاش است.
هوش مصنوعی: با وجود نارضایتی و ظلم زمانه، اگر در راه رضایت خداوند گام برداریم، دیگر از زوال و نابودی بیمی نخواهیم داشت.
هوش مصنوعی: بخشش او بیشتر از هر گناهی است که در جهان وجود دارد و generosity و سخاوت او فراتر از هر نیازی است که در جهان مطرح است.
هوش مصنوعی: خداوند به او کمر نیکویی خواهد داد و از زهره برای او طلا و از ماه برایش جواهر و از جوزا زینتها خواهد بخشید.
هوش مصنوعی: کسی که حسادت میورزد، در روزهای گرم و سوزان تابستان از شمال میآید و نصیحتکنندهاش نیز در این روزهای گرم از سموم به او نزدیک میشود.
هوش مصنوعی: از نعمتهای او مانند آب در بیابان، کشتی به پیش میتازد و از شدت قدرتش مانند آتش، دشمنان را در دریاها میسوزاند و بالهای آنان را میسوزاند.
هوش مصنوعی: از میان تعداد زیادی کارها و تلاشها، برخی از کارها و دستاوردها ارزش و اهمیت بیشتری دارند. مانند طلا که نشان از ارزش و کیفیت بالاست و سیمی که نیز دارای مقام و منزلت است. در واقع، برخی از تلاشها میتوانند به زیبایی و ثروت منجر شوند.
هوش مصنوعی: زائرانش در انتظار هستند و سائلان در جستجوی حاجت خود هستند. همه چیز بهگونهای است که به خوبی فراهم شده و به راحتی قابل دستیابی است.
هوش مصنوعی: ای کسی که میخواهی با دشمنان به مانند شیر سرکش روبرو شو، در مبارزه با بزرگمردان دستانت را بگشا و به جدال پرداز.
هوش مصنوعی: بخشندگی تو مانند قطرهای در مقابل دریاهای بزرگ است و شکیباییات مانند دانهای در برابر کوههای عظیم میباشد.
هوش مصنوعی: توانایی و قدرت تو به قدری است که حتی در سختترین شرایط، میتواند روزی و نعمت را برای همه، چه دوستان و چه دشمنان، فراهم کند. چاقویی که در دستان توست، قادراست همه را تحت تأثیر قرار بدهد و به همه رفاه ببخشد.
هوش مصنوعی: هر کسی که خداوند به او روح و جان بخشیده، باید بداند که وجودش مسئولیت و وظایفی نیز به همراه دارد. این به معنای آن است که زندگی او نه تنها به خودش، بلکه به دیگران نیز وابسته است و باید در برابر آنها پاسخگو باشد.
هوش مصنوعی: در میدان جنگ، نه از تیغ دشمن میترسم و نه از فقر و نداشتن، زیرا بخشش و مهربانی تو دل مرا آرام میکند و از نگرانیها میکاهد.
هوش مصنوعی: خنجر تو باعث میشود که نادانی از بین برود و از قلم تو، دانایی و عقل به وضوح نمایان میشود.
هوش مصنوعی: اگر بوی صورت تو به مشام برسد، کور هم بینا میشود و اگر یاد ستایش و پسند تو در خاطرش بیفتد، لال هم صحبت میکند.
هوش مصنوعی: از درخواست و خواستهی سائل و نیازمند لذت ببر، همانطور که معشوق با ناز و کرشمهاش دل عشقورز را شاد میکند.
هوش مصنوعی: تو از آن دستهای ای پادشاه که در زمان جنگ، کمترین شجاعت و دلاوریات از رستم زال بیشتر است.
هوش مصنوعی: با وجود همه مقام و شخصیت و افتخاری که تو داری، همه خانواده و نژاد تو به تو احترام میگذارند و تو تنها به خانوادهات ناز میکنی.
هوش مصنوعی: درختی که تو هر روز به آن زندگی و رونق میبخشی، بهاری است که نسیم آن معطر و خوشبو است.
هوش مصنوعی: سختیهای زیادی را در سفر متحمل شدی، پس از آن، باغی را از زیبایی یک معشوقه با چهرهای همچون لاله و نشانهای مانند خال بر گونهاش به دست آوردهای.
هوش مصنوعی: این جهان مانند دنیای آهوهاست و تنها یک ویژگی دارد که غم و ناراحتی در آن پایدار نمیماند و به سرعت از بین میرود، مثل شکوه و عظمت.
هوش مصنوعی: زمانی که تو رفتی، من از درد و غمت بیمار شدم. صورتم مثل گل سرخ شد و بدنم به مانند یک خیال و رؤیا تبدیل گشت.
هوش مصنوعی: وقتی تو دوباره برگردی، با شادی به قد و قامت زیبای خود میافزايم و به قدری شاد و سرزنده میشوم که گویی از شوق تو، ویژگیهای آسمانی پیدا میکنم.
هوش مصنوعی: زمانی که شادی و زندگی پایدار وجود ندارد، هیچ چیز از همه جوانب خوشایند نیست و وقتی که غم و رنجی همچون وبا وجود ندارد، هیچ چیز از جنبههای مختلف بد نیست.
هوش مصنوعی: دوستانت همیشه در خوشی و سرزندگی باشند و دشمنانت همواره با مشکلات و سختیها روبهرو شوند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا گرفتم صنما وصل تو فرخنده به فال
جز به شادی نسپردم شب و روز ومه و سال
چه بود فالی فرخنده تر از دیدن دوست
چه بود روزی پیروزتر از روز وصال
بینی آن زلف سیاه از بر آن روی چو ماه
[...]
از هری گر سوی اوغان شوی، ای باد شمال
باز گویی ز هری پیش ملک صورت حال
گویی: آن شهر، کجا بود دل بخت بدو
شادمان همچو دل مرد سخی وقت نوال
بی تو امروز همی نوحه کند بخت برو
[...]
حاجب بوم یکی از سپید است بفال
. . . ایگانش چو جلاجل شده دمش چو دوال
خاصه را صید گرفتار میان چنگال
عامه مردم را داده از آن صید حلال
ای ترا کرده خداوند خدای متعال
داده جان و خرد و جاه و جوانی و جمال
حق آنرا که زبر دست جهانی کردت
که مرا بیهده بیجرمی در پای ممال
بکرم یک سخن بنده تامل فرمای
[...]
ایکه در دست تو هرگز نرسد دست زوال
دور باد از تو و از دولت تو عین کمال
ای زمین حلم زمان جنبش دریا بخشش
ایفلک قدر ملک سیرت خورشید جمال
مردم چشم خرد واسطه عقد ملوک
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.