گنجور

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۱ - در مدح خواجه همام الدین حاجب و یاد کردن از مرگ منوچهر

 

شهری به فتنه شد که فلانی از آن ماست

ما عشق باز صادق و او عشق دان ماست

آنجا که دست ماست درو حلقه زان اوست

وانجا که پای اوست سر و سجده زان ماست

هر دل که زیر سایهٔ زلفش نشان دهند

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۲ - در مدح صفوة الدین بانوی شروان شاه

 

صبح تا آستین برافشانده است

دامن عنبر تر افشانده است

مگر آن عقد عنبرینهٔ شب

برگشاده است و عنبر افشانده است

روز یک اسبه بر قضا رانده است

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۳ - در مدح خاقان کبیر ابوالمظفر اخستان شروان شاه و ملکه

 

دل روی مراد از آن ندیده است

کز اهل دلی نشان ندیده است

دل هر دو جهان سه باره پیمود

یک اهل در این میان ندیده است

در شیب و فراز این دو منزل

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۴ - در مدح صفوة الدین بانوی شروان شاه

 

این پرده کاسمان جلال آستان اوست

ابری است کافتاب شرف در عنان اوست

این ابر بین که معتکف اوست آفتاب

وین آفتاب کابر کرم سایبان اوست

این پرده گرنه صحن بهشت است پس چرا

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۵ - در بی‌اعتنایی به دنیا

 

نه به دولت نظری خواهم داشت

نه ز سلوت اثری خواهم داشت

نه از آن روز فرو رفتهٔ عمر

پس پیشین خبری خواهم داشت

میوه دارم که به دی مه شکفد

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۶ - قصیده

 

تا دل من دل به قناعت نهاد

ملک جهان را به جهان بازداد

دفتر آز از بر من برگرفت

مصحف عزلت عوض آن نهاد

خسرو خرسندی من در ربود

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۷ - در مرثیهٔ سپهبد کیالواشیر

 

عهد عشق نیکوان بدرود باد

وصل و هجران هر دوان بدرود باد

بر بساط ناز و در میدان کام

صلح و جنگ نیکوان بدرود باد

سبزه‌ای کان بود دام آهوان

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۸ - در رثاء بهاء الدین احمد

 

دل ز راحت نشان نخواهد داد

غم خلاصی به جان نخواهد داد

غم‌گساران فرو شدند افسوس

کز عدم کس نشان نخواهد داد

آسمان را گسسته شد زنجیر

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۹ - در ستایش صفوة الدین بانوی شروان شاه اخستان

 

بانوی تاجدار مرا طوقدار کرد

طوق مرا چو تاج فلک آشکار کرد

چون پیر روزه دار برم سجده، کو مرا

چون طفل شیر خوار عرب طوقدارکرد

تا لاجرم زبان من از چاشنی شکر

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۰ - قصیده

 

هرگز به باغ دهر گیائی وفا نکرد

هرگز ز شست چرخ خدنگی خطا نکرد

خیاط روزگار به بالای هیچ کس

پیراهنی ندوخت که آخر قبا نکرد

نقدی نداد دهر که حالی دغل نشد

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۱ - قصیده

 

خسرو بدار ملک جم ایوان تازه کرد

در هشت خلد مملکه بستان تازه کرد

کیخسرو تهمتن بر زال سیستان

در ملک نیم روز شبستان تازه کرد

این کعبه را که سد سکندر حریم اوست

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۲ - در تهنیت ولادت فرزند اخستان شاه

 

صبح چو کام قنینه خنده برآورد

کام قنینه چو صبح لعل‌تر آورد

کاس بخندید کز نشاط سحر گاه

کوس بشارت نوای کاسه‌گر آورد

چار زبان رباب دوش به مجلس

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۳ - تجدید مطلع

 

آن مه نو بین که آفتاب برآورد

غنچهٔ گل بین که نوبهار درآورد

از افق صلب شاه بین که مه نو

آمد و عید جلال بر اثر آورد

ماه نو از فلک به منزل نه ماه

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۴ - دربارهٔ بیماری خود

 

عارضهٔ تازه بین که رخ به من آورد

درد کهن بارگیر خویشتن آورد

تب زده لرزم چو آفتاب همه شب

دور فلک بین که بر سرم چه فن آورد

تفته چو شمعم زبان سیاه چو شمعی

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۵ - در ستایش عز الدوله

 

دست درافشان چو زی تیغ درفشان آورد

نسر گردون را به خوان تیغ مهمان آورد

گرز او در قلعهٔ البرز زلزال افکند

چتر او در قبهٔ افلاک نقصان آورد

گر نبات از دست راد او نما یابد همی

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۶ - در ستایش اتابک اعظم مظفر الدین قزل ارسلان عثمان بن ایلدگز

 

صبح چون زلف شب براندازد

مرغ صبح از طرب پراندازد

کرکس شب غراب وار از حلق

بیضهٔ آتشین براندازد

کرتهٔ فستقی بدرد چرخ

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۷ - مطلع دوم

 

دل به سودای تو سر اندازد

سر ز عشقت کله براندازد

چون تو هر هفت کرده آیی حور

بر تو هر هفت زیور اندازد

به تو وزلف کافرت ماند

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۸ - قصیده

 

منتظری تا ز روزگار چه خیزد

عقل بخندد کز انتظار چه خیزد

جز رصدان سیه سپید نشاندن

بر ره جان‌ها ز روزگار چه خیزد

بیش ز تاراج باز عمر سیه سر

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۹ - قصیده

 

تشنهٔ دل به آب می‌نرسد

دیده جز بر سراب می‌نرسد

قصهٔ درد من رسید به تو

چون بخوانی جواب می‌نرسد

روی چون آب کرده‌ام پر چین

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۰ - در رثاء امام محمد بن یحیی و حادثهٔ حبس سنجر در فتنهٔ غز

 

آن مصر مملکت که تو دیدی خراب شد

و آن نیل مکرمت که شنیدی سراب شد

سرو سعادت از تف خذلان زگال گشت

و اکنون بر آن زگال جگرها کباب شد

از سیل اشک بر سر طوفان واقعه

[...]

خاقانی
 
 
۱
۱۷۹
۱۸۰
۱۸۱
۱۸۲
۱۸۳
۳۷۳