گنجور

 
خاقانی

خسرو بدار ملک جم ایوان تازه کرد

در هشت خلد مملکه بستان تازه کرد

کیخسرو تهمتن بر زال سیستان

در ملک نیم روز شبستان تازه کرد

این کعبه را که سد سکندر حریم اوست

خضر خلیل مرتبه بنیان تازه کرد

بهر ثبات ملک چنین کعبهٔ جلال

از بوقبیس حلم خود ارکان تازه کرد

قصری که عرش کنگرهٔ اوست آسمان

از عقد انجمش گهر افشان تازه کرد

مانا که بهر تاختن مرکبان عقل

مهدی به عالم آمد و میدان تازه کرد

یا عالمی ز لطف برآورد کردگار

وانگه در او معادن حیوان تازه کرد

دست کرم گشاد شه و پای بخل بست

تا پیشگاه قصر شرف وان تازه کرد

قحط سخا ز کشور امید برگرفت

گر خلق بهر عاطفه باران تازه کرد

شاهی که بهر کوههٔ زین‌های ختلیانش

ماهی به چرخ تحفه ز دندان تازه کرد

خاقان اعظم آنکه بقا با سعادتش

هم‌شیرهٔ ابد شد و پیمان تازه کرد