گنجور

 
خاقانی

آن مه نو بین که آفتاب برآورد

غنچهٔ گل بین که نوبهار درآورد

از افق صلب شاه بین که مه نو

آمد و عید جلال بر اثر آورد

ماه نو از فلک به منزل نه ماه

شاه زمین را به نورهان ظفر آورد

در طبق آفتاب چون مه نو دید

صبح دم از اختران نثار زر آورد

زآنکه ملک بوالمظفر آدم ثانی است

قدرت او شیث مشتری نظر آورد

زآنکه شه مشرق است نوح زمانه

دولت او سام اسمان خطر آورد

بخت که سیارهٔ سعادت شاه است

یوسف تازه نگر که از سفر آورد

جوهر اسفندیار وقت به گیتی

بهمن کسری فش و قباد فر آورد

عنصر نوشین روان عهد به عالم

هرمز دولت طراز تاجور آورد

شاه محمد جلالت است و به تایید

چرخ ز صلبش محمدی دگر آورد

جان فریبرز ازین شرف طرب افزود

ذات منوچهر ازین خبر بطر آورد

کوه جلالت چو داد گوهر دریا

گوهر آن کوه بیشتر گهر آورد

بحر سعادت چو داد عنبر سارا

عنبر آن بحر شادیی به سر آورد

زهره همه تن زبان نمود چو خورشید

مژدهٔ دولت به شاه دادگر آورد

شاه سلیمان نگین به مژده نگین داد

یعنی بلقیس مملکت پسر آورد

وارث جم اخستان که چرخ به رزمش

چون صف مور از ملائکه حشر آورد

در کمر عمر شاه دست بقا داد

کایزد از اجرام دست آن کمر آورد

آیت تایید باد کز پی مدحش

خاطر خاقانی آیت هنر آورد

ز آن فلکی کو بنات نعش همی زاد

سعد سعودش سماک نیزه درآورد

شاه جهان ابر ذات و بحر صفات است

ز آن صدف ملک ازو چنین گهر آورد