گنجور

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۶ - پیغام بخاقانی شروانی

 

کیست که پیغام من به شهر شروان برد

یک سخن از من بدان مرد سخندان برد

گوید خاقانیا اینهمه ناموس چیست

نه هرکه دو بیت گفت لقب ز خاقان برد

دعوی کردی که نیست مثل من اندر جهان

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۷ - در مدح نظام الملک وزیر

 

مرا هر ساعتی سودای آن نامهربان خیزد

که مشکینش همی گویی دو سنبل ز ارغوان خیزد

رخ رخشان آن دلبر فراز قد رعنایش

به ماه چارده ماند که از سرو روان خیزد

دهان تنگ و روی او گمانی در یقین مضمر

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۸ - یمدح الصدر السعید امین الدین صالح المستوفی

 

ایکه خورشید ز رای تو منور گردد

عالم از نفحه خلق تو معطر گردد

خواجه شرق امین الدین صالح که فلک

پیش فرمان تو خم گیرد و چنبر گردد

جرم خورشید اگر از دل تو نور برد

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۹ - در مدح ملک اعظم حسام الدین اسپهبد مازندران

 

گر کسی فیض جان همی بخشد

شاه گیتی ستان همی بخشد

شاه غازی سپهبد اعظم

کاشکار و نهان همی بخشد

چرخ مرادی حسام دولت و دین

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۰ - در مدح امیر عزالدین

 

ترکم امروز مگر رای تماشا دارد

که برون آمده آهنگ بصحرا دارد

طره چون غالیه گرد سمنش حلقه زده

خه بنام ایزد یارب که چه سودا دارد

لعل شکر شکنش پرده مرجان سازد

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۲ - در مدح امیر یمین الدین

 

کسیکه قصد سر زلف آن نگار کند

چو زلف او دل خود زار و بیقرار کند

کسیکه دارد امید کنار بوس ازو

بسا که خون دل از دیده برکنار کند

دلم ربود بدانزلف همچو چنگل باز

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۳ - در مدح اقصی القضاه رکن الدین صاعد

 

روی یارم ز آفتاب اکنون نکوتر می‌شود

تا به گرد ماه از مشک چنبر می‌شود

مرکز شمشاد او از لعل و یاقوت آمده‌ست

پر او ز دیبای او از مشک و عنبر می‌شود

خانه دل از رخ خوبش شود روشن همی

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۴ - در مدح ارسلان بن طغرل

 

روی او تشویر ماه آسمانی می‌دهد

قد او تعلیم سرو بوستانی می‌دهد

هندوی زلفش گر رقص ورد س طرفه نیست

تا ز جام لعل آن لب دو ستکانی می‌دهد

آتش رویت چرا داری دریغ از آن کسی

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۵ - در مدح پادشاه ارسلان بن طغرل

 

نگار من زبر من همی چنان بجهد

که تیر وقت گشاد از برکمان بجهد

چنان بگریم در فرفتش که مردم چشم

مثال قطره خونم زدیدگان بجهد

گمان برم که مگر بوی زلف جانانست

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۶ - در مدح رکن الدین صاعد و توصیف قلم

 

ای سعد فلک ترا مساعد

اعدای ترا فلکه معاند

ای آنکه طراز دوش گردون

رکن الدین بوالعلاست صاعد

فهرست معالی و معانی

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۷ - در مدح خواجه صدرالدین

 

بودم نشسته دوش که ناگه خبر رسید

کاینک رکاب خواجه آفاق در رسید

بختم بمژده گفت که هان زود قطعه

برگو که صدر عالم و فخر بشر رسید

چشمم بدست اشک برافشاند صد گهر

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۸ - در مدح صدر اجل شرف الدین علی

 

جانم از جام می شکر یابد

گر لب لعل آن پسر یابد

چرخ باروی همچو خورشیدش

حلقه مه برون در یابد

در رخش تیز اگر نگاه کنی

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۹ - گویا مدح مجیرالدین بیلقانی باشد بعد از ذم

 

ایکه موج سینه تو غوطه دریا دهد

پرتو طبعت فروغ عالم بالا دهد

گر ضمیر غیب گوی تو براندازد تتق

بسکه تشویر عروس کلبه خضر ادهد

ورزمنشور بیانت نقطه خواند فلک

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۰ - در مدح قوام الدین

 

باز خورشید قصد بالا کرد

باز آثار خوب مبدا کرد

ماه منجوق گل پدید آورد

علم نو بهار پیدا کرد

ساحت باغ کرد چون فردوس

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۱ - در مدیح رکن الدین

 

بهار امسال خوش‌تر می‌نماید

که از صد گونه زیور می‌نماید

نسیم از غیب نافه می‌گشاید

صبا از جیب عنبر می‌نماید

تماشا را سوی بستان خرامید

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۲ - قصیده

 

همه میامن این روزگار میمون باد

همه سعدت این حضرت همایون باد

برآسمان معالی و اوج برج شرف

قران مشتری و آفتاب میمون باد

نثار گردون بر فرق رفعتت نرسد

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۳ - در مدح بدرالین عمر

 

رخ خوب تو ناموس قمر برد

لب لعل تو بازار شکر برد

بنفشه گرچه بازاری همیداشت

چو زلف دید سردر یکدیگربرد

گل سرخ از تو می بربست طرفی

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۴ - درمدح امام اجل عزالاسلام معین الدین حسین

 

باز خورشید چرخ رخشان شد

باز کار جهان بسامان شد

چشم اسلام باز روشن گشت

لب امید باز خندان شد

روز تاریک گشته روشن گشت

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۵ - در مدح معین الدین حسین هنگام ادای حج

 

شیرمردان چو عزم کار کنند

کار ازین گونه استوار کنند

آبخور زاتش سموم آرند

خوابگه در دهان مار کنند

پیش تیر بلا سپر گردند

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۶ - قصیده

 

ایکه خورشید زشرم دل تو آب شود

هفت دریا زسرانگشت تو غرقاب شود

حاکم مشرق و مغرب که همی بهر شرف

باغ اقبال ترا چرخ چو دولاب شود

کلک دین پرور تو واهب ارزاق شدست

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 
 
۱
۱۶۰
۱۶۱
۱۶۲
۱۶۳
۱۶۴
۳۷۶