گنجور

 
جمال‌الدین عبدالرزاق

شیرمردان چو عزم کار کنند

کار ازین گونه استوار کنند

آبخور زاتش سموم آرند

خوابگه در دهان مار کنند

پیش تیر بلا سپر گردند

نزد شیر اجل گذار کنند

پای بر گردن مراد نهند

پشت بر روی روزگار کنند

کم ناموس و سروری گیرند

ترک آشوب و کاروبار کنند

فرقت از اهل و از وطن جویند

هجرت ازیار و از دیار کنند

پس پشت افکنند منصب و جاه

روی در روی اضطرارکنند

کله خواجگی فروگیرند

بندگی محض اختیار کنند

سنک بردل نهند و بار کشند

مهر برلب نهند و کار کنند

جان شیرین نهند برکف دست

بس حدیث دیار و یار کنند

کاخ و کاشانه راکنند وداع

در دل بادیه قرا ر کنند

سهم ان راههای مردم خوار

پیش چشم امید خوار کنند

جان و جاه و سر و زر اندازند

خرج آن راه از ین چهار کنند

هرکجا عشق لایزال آمد

سر وزر را چه اعتبار کنند

دیده از هر چه هست بردوزند

تا چنین دولتی شکار کنند

تکیه گه بر حضیض کوه زنند

پای گه در شکاف غار کنند

بالش پر زسنگ خاره نهند

بستر گل زنوک خارکنند

گله از عندلیب و از طوطی

باشتر مرغ و سوسمار کنند

بر امید وصال خانه دوست

شربت زهر خوشگوار کنند

از بزرگان عجب نباشد اگر

کار های بزرگوار کنند

مقبلانرا چو وحی باشد رای

همه اندیشه استوار کنند

پس برهنه شوند چون شمشیر

تا که بانفس کار زار کنند

جان روحانیان قدسی را

وقت لبیک شرمسار کنند

چیست رمی الجمار نزد خرد

نفس اماره سنگسار کنند

چون بموقف رسند از پس شوط

سنگ آن راه اشکبار کنند

دستهای نیاز وقت دعا

راست چون پنجه چنار کنند

چون عروس حرم کند جلوه

جان شیرین براو نثار کنند

سقف مرفوع و خانه معمور

همه سکنی در آن جوار کنند

وز پی بوس خال رخسارش

سر فشانند و جانسپار کنند

خواجه لالای حجره بینی

که بدیدارش افتخار کنند

شب و مشک و سواد دیده زدل

کسوت او همی شعار کنند

خلفا جامه و سلاطین چتر

همه زان رنگ مستعار کنند

حبشی صورتی که سلطانان

دست بوسش هزار بارکنند

آن سبه جامه میر حاجب بار

کش امیر سرای بار کنند

سیر نادیده هیچ چهره وصل

مرکب هجر راهوار کنند

لاجرم از برای محملشان

ناقه الله بر قطار کنند

ملاء عرش از سرادق حفظ

گردشان خندق و حصار کنند

مرتبتشان ز چرخ بگذارند

خواجگیشان یکی هزار کنند

هر غباری که در فضای هوا

گر پیاده و گر سوار کنند

روشنان فلک برای شرف

کحل اغبر ازان غبار کنند

حور خلخال ناقه حجاج

بهر تشریف گوشوار کنند

زانسپس سالکان راه خدای

چون سوی قبله پاقرار کنند

اولا نام صاعد مسعود

حرز بازوی روزگار کنند

شرح اخلاق او حدی سازند

حاج چون بر شتر مهار کنند

ساکنان صوامع ملکوت

بر دعای وی اقتصار کنند

ذکر باقیش بر صحیفه روز

بسیاهی شب نگار کنند

ا ی بساکز برای این تشریف

کعبه و روضه انتظار کنند

تا همی کعبه را بهر دو جهان

مأمن هر گناهکار کنند

حرم خواجه باد کعبه خلق

تاکش از کعبه یادگار کنند

سال عمرش چنانکه هندسه زان

قاصر آید اگر شمار کنند