رخ خوب تو ناموس قمر برد
لب لعل تو بازار شکر برد
بنفشه گرچه بازاری همیداشت
چو زلف دید سردر یکدیگربرد
گل سرخ از تو می بربست طرفی
که رویت آب گل از یانظر برد
چو خورشبد از رخ تو نور برداشت
قمر زو بردو پس گل از قمر برد
بلعلت کردم از زلف تظلم
که از صبر و دل و جانم اثر برد
بزیر لب همی خندید و میگفت
برو سهلست اگر خود اینقدر برد
نپرسی زین دل مسکینم آخر
که باخوی تو عمری چون بسر برد
هر آنکو برزبان نام تو آورد
چو لاله در دهان خون جگر برد
چه جوئی از من مسکین تو باری
که هجران تو از من خشک و تر برد
بقصد جان من رنجه مکن دست
که جان خودرخت خویش اینک بدرد
ترا این بنده دانی بد نبودست
وگربد بودرفت و دردسر برد
بدم نزدیک تو چون حلقه در گوش
غمت چون حلقه ام زانسوی در برد
زباغ حسن تو کمتر خورد بر
کسی کو رنج برتو بیشتر برد
دلم چون عاجز از کارتو درماند
زتو شکوه ببدرالدین عمر برد
هنر مندی که گردون با همه قدر
زطبع گوهر پاکش هنر برد
جوان بختی که خورشید سعادت
زفرطالع سعدش نظر برد
صبا از بوی خلق اومدد یافت
صدف از نظم لفظ او گهر برد
بمجلس جلوه همچون زهره آورد
بمیدان حمله همچون شیر نر برد
بمیدان هنر اسب کرم تاخت
بچوگان وغا گوی ظفر برد
بنات النغش را خود منصبی ساخت
که در پیشش کمر شمشیر زر برد
چو سوی لب برد جام می لعل
تو گوئی ماه را نزدیک خور برد
نخیزد زان بزرگی این تواضع
که صد سجده برهر مختصر برد
نهال نو رسیده از بزرگی
که خلقش رونق باد سحر برد
چو رای صیدش آمد شیر گردون
بحیلت جانی از دستش بدر برد
بروز عرض او بهرتفاخر
مه و خورشید در پیشش سپر برد
اجل چون کرد قصد جان خصمش
سر پیکان اورا راهبر برد
ثبات حزم او سنک از قضا یافت
نفاذ امر تک از قدر برد
چه دستست اینکه از بس بخشش و جود
بچشم هر کسی را خطر برد
همیشه تا بگویند اینکه خورشید
زخاور رخت سوی باختر برد
تو مطر بخوان و مهماندار و می خور
که خصمت نوحه خوان و مویه گر برد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه درباره زیبایی و جذابیت محبوب است. شاعر از زیباییهای چهره محبوب، مانند "رخ خوب" و "لب لعل" او سخن میگوید و تأثیر آنها را بر خود و دیگران بیان میکند. او همچنین به درد جدایی و هجران از محبوب اشاره میکند و از ناتوانی دلش در تحمل این رنج خبر میدهد. شاعر میگوید که همه چیز از زیبایی محبوب تأثیر میپذیرد و حتی طبیعت نیز تحت تأثیر او قرار دارد. در نهایت، شاعر از محبوب میخواهد که دلش را نرنجاند و اشاره میکند که او به خاطر عشقش به محبوب همواره در رنج است.
هوش مصنوعی: چهره زیبا و دلربای تو باعث شده که ماه هم شرمنده شود و لبهای شیرین تو، رقابت را برای بازار شکلات سخت کردهاند.
هوش مصنوعی: بنفشه، حتی اگر در بازار هم رونق داشت، وقتی زلف یار را دید، به سادگی از چهرهاش باز میگشت.
هوش مصنوعی: گل سرخ به خاطر زیبایی و جذابیت تو، از سرزمین خود رویید و به سمت تو آمد، طوری که چشمانم به آبی که از رویت میریزد، خیره مانده است.
هوش مصنوعی: وقتی که خورشید از چهره تو روشنی گرفت، ماه هم از آن نور منعکس شد و در نتیجه گلها از زیبایی ماه به سراغ تو آمدند.
هوش مصنوعی: به خاطر زنجیرهای زلف تو، از صبر و دل و جانم تأثیر گرفت.
هوش مصنوعی: او زیر لب میخندید و میگفت: برو، این کار آسان است، اگر خودت اینقدر با اعتماد به نفس باشی.
هوش مصنوعی: سوال نکن از دل بیچارهام که چگونه عمری را با یاد تو سپری کردم.
هوش مصنوعی: هر کسی که نام تو را بر زبان بیاورد، مانند لالهای است که در دهانش خون جگر داشته باشد.
هوش مصنوعی: میپرسی از من که چه چیزی میخواهم، در حالی که جدایی تو از من، هم شادی و هم غم را از من گرفته است.
هوش مصنوعی: به خاطر جان من زحمت نکش، زیرا که جان خودت به درد میآید.
هوش مصنوعی: تو باید بدانی که این بنده (من) در نظر تو بد نبوده و اگر هم بد بوده، رفته و دردسر را به همراه خود برده است.
هوش مصنوعی: من به تو نزدیکم مانند حلقهای که در گوش توست، و چون حلقهای که از سوی در به تو وصل شدهام.
هوش مصنوعی: از باغ زیباییهای تو کسی بهرهمند نمیشود که بیشتر از رنجی که تو متحمل شدهای، رنج نبرده باشد.
هوش مصنوعی: دل من که از محبت و کار تو ناتوان شده است، به نزد بدیعالدین عمر میرود و از تو شکایت میکند.
هوش مصنوعی: فردی بااستعداد و هنرمند که به لطف طبیعت و ذاتی پاکش، موفق به خلق آثار ارزشمند و زیبایی شده است.
هوش مصنوعی: جوان خوششانسی که خورشید خوشبختی از زاویه قرار گرفته به او نگاه میکند.
هوش مصنوعی: باد صبحگاهی از عطر و بوی انسانها فیض گرفت، مانند اینکه صدف از نظم و زیبایی کلمات او مروارید به دست آورد.
هوش مصنوعی: در مجلس همچون ستارهای درخشان میدرخشد و در میدان جنگ با قدرت و شجاعت مانند شیر نر به میدان میرود.
هوش مصنوعی: در میدان هنر، اسب نیکو و مهربانی به سوی جوانان رفت و با صدای پیروزی، از خودش خبر داد.
هوش مصنوعی: در این بیت، اشاره به این است که دختران نغش، به خود مقام و موقعیتی دست یافتهاند که در برابرشان کسی باید کمر به زحمت بسته و آماده نبرد با شمشیر زرین باشد. به نوعی میتوان گفت که این دختران به حدی قدرت و نفوذ پیدا کردهاند که دیگران باید برای آنان احترام قائل شوند و آماده دفاع از خود باشند.
هوش مصنوعی: وقتی لیوان شراب قرمز به سمت لبانم میرود، انگار ماه را به نزدیکی خورشید آوردهام.
هوش مصنوعی: از آن بزرگی، این تواضع برنمیخیزد که بر هر چیز کوچک، صد بار سجده کند.
هوش مصنوعی: درختچهای تازهروییده به خاطر بزرگی و شکوهش، باعث سرزندگی و نشاط در صبحگاه میشود.
هوش مصنوعی: وقتی وقت شکارش فرا رسید، با ترفندی جانش را از چنگ شیر آسمان (سرنوشت) نجات داد.
هوش مصنوعی: در برابر زیبایی و تفاخر او، ماه و خورشید خود را ناکام میبینند و به نوعی از او خجالت میکشند.
هوش مصنوعی: زمانی که اجل تصمیم به گرفتن جان دشمنش میگیرد، سرنوشت او را به گونهای رقم میزند که مانند پرتاب تیر به هدف میرسد.
هوش مصنوعی: ثبات و دوراندیشی او همچون سنگی است که از قضا قدرت تأثیر تصمیماتش را از تقدیر میگیرد.
هوش مصنوعی: این یک دستی است که به خاطر بخشندگی و نیکی فراوانش، هر کسی را به خطر میاندازد.
هوش مصنوعی: همیشه تا زمانیکه بگویند خورشید از سمت شرق به سمت غرب رفته است.
هوش مصنوعی: به شادی و خوشی و مهمانی بپرداز، چون دشمن تو در حال غم و اندوه است و به سوگواری مشغول است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو گمراهی ز گیتی سر برآورد
شب بی دانشی سایه بگسترد
الهی گردن گردون شود خرد
که فرزندان آدم را همه برد
یکی ناگه که زنده شد فلانی
همه گویند فلان ابن فلان مرد
به گرمای تموز از سرد سوزش
صد و پنجه مسافر خشک بفشرد
رهی رفت و غلام برده برده
زهی قسمت رهی و ژاله شاکرد
زه ای پستت بمانده ماه بهمن
[...]
فریدون بود طفلی گاو پرورد
تو بالغدولتی هم شیر و هم مرد
حقیقت عقل وصف تو بسی کرد
به آخر ماند با جانی پُر از درد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.