گنجور

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۷ - در مدح سیف الحق محمد منصور

 

ای رفیقان دوش ما را در سرایی سور بود

رفتم آنجا گرچه راهی صعب و شب دیجور بود

دیدم اندر راه زی درگاه آن شاه بتان

هر چه اندر کل عالم عاشقی مستور بود

از چراغ و شمع کس را یاد نامد زان سبب

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۸ - در مذمت عافیت جویی

 

در جهان دردی طلب کان عشق سوز جان بود

پس به جان و دل بخر گر عاقلی ارزان بود

چاره تا کی جویی از درمان و درد دل همی

رو به ترک جان بگو دردت همه درمان بود

تا کی اندر انجمن دعوی ز هجر و وصل یار

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۹ - از راه پر مخافت عشق گوید

 

سوز و شوقِ مَلَکی بر دلت آسان نشود

تا بد و نیک جهان پیش تو یکسان نشود

هیچ دریا نکشد زورقِ پندار تو را

تا دو چشمت ز جگر‌مایه چو طوفان نشود

در تماشای ره عشق نیابی تو درست

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۰ - در مدح ناصح الملک کمال‌الدین شیخ الحرمین خطیب نوآبادی

 

ای خدایی که رهیت افسر دو جهان نشود

تا بر حسب تو فرش قدمش جان نشود

چنگ در دامن مهر تو چگونه زند آنک

مر ورا خدمت تو قید گریبان نشود

سخت پی سست بود در طلب کوی تو آنک

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۱ - نه هر که به طور رود موسی عمران شود

 

تا بد و نیک جهان پیش تو یکسان نشود

کفر در دیدهٔ انصاف تو پنهان نشود

تا چو بستان نشوی پی سپر خلق ز شوق

دلت از شوق ملک روضه و بستان نشود

تا مهیا نشوی حال تو نیکو نشود

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۲ - در عزت عزلت و قناعت گوید

 

درین مقام طرب بی تعب نخواهی دید

که جای نیک و بدست و سرای پاک و پلید

مدار امید ز دهر دو رنگ یک رنگی

که خار جفت گلست و خمار جفت نبید

به عیش ناخوش او در زمانه تن در ده

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۳ - در مدح بهرامشاه

 

قصهٔ یوسف مصری همه در چاه کنید

ترک خندان لب من آمد هین راه کنید

آفتاب آمد و چون زهره به عشرت بنشست

پیش زهره بچه زهره سخن ماه کنید

سخن حور و بهشت و مه و مهر شب و روز

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۴

 

ای حریفان ما نه زین دستیم دستی برنهید

باده‌مان خوشتر دهید و نقلمان خوشتر نهید

بام ما دیگر زنید و شام ما دیگر پزید

نام ما دیگر کنید و دام ما دیگر نهید

هر کسی را جام او با جان او یکسان کنید

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۵ - در مدح تاج العصر حسن عجایبی به حسن زشت

 

طالع از طالعت عجایب‌تر

کس ندیدی عجایب دیگر

گه به چرخت برد چو قصد دعا

گه به خاک آردت چو عزم قدر

گه به دستت ببندد از دل پای

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۶ - در مدح خواجه محمدبن خواجه عمر

 

دوش سرمست نگارین من آن طرفه پسر

با یکی پیرهن زورقئی طرفه به سر

از سر کوی فرود آمد متواری وار

کرده از غایت دلتنگی ازین گونه خطر

ماه غماز شده از دو لبش بوسه ربای

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۷ - در تهنیت صلح خواجه امام منصور و سیف الحق شیخ الاسلام

 

از خلافست اینهمه شر در نهاد بوالبشر

وز خلافست آدمی در چنگ جنگ و شور و شر

جز خلاف آخر کرا این دست باشد کورد

عصر عالم را به پای و عمر را به سر

جز خلاف آخر که داند برگسست اندر جهان

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۸ - در اندرز طاهربن علی ثقة الملک

 

بیخ اقبال که چون شاخ زد از باغ هنر

گرچه پژمرده شود باز قبول آرد بر

دولت با هنران را فلک مرد افگن

زند آسیب ولیکن نکند زیر و زبر

گوشمالی دهد ایام ولیکن نه به خشم

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۹ - در وحدانیت ذات باری

 

ای ذات تو ناشده مصور

اثبات تو کرده عقل باور

اسم تو ز حد و رسم بیزار

ذات تو ز جنس و نوع برتر

محمول نه‌ای چنانکه اعراض

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۰ - در مدح سرهنگ عمید محمد خطیب هروی

 

مرد کی گردد به گرد هفت کشور نامور

تا بود زین هشت حرف اوصاف دانش بی‌خبر

مهر جود و حرص فضل و ملک عقل و دست عدل

خلق خوب و طبع پاک و یار نیک و بذل زر

میم و حا و میم و دال خا و طا و یا و باء

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۱ - موعظه در اجتناب از غرور و کبر و حرص

 

ای خداوندان مال الاعتبار الاعتبار

ای خداخوانان قال الاعتذار الاعتذار

پیش از آن کاین جان عذر آور فرو میرد ز نطق

پیش از آن کاین چشم عبرت بین فرو ماند ز کار

پند گیرید ای سیاهیتان گرفته جای پند

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۲ - در مدح ابوالمعالی یوسف بن احمد

 

آبرویی کان شود بی علم و بی عقل آشکار

آتش دوزخ بود آن آبرو از هر شمار

پیشی آن تن را رسد کز علم باشد پیش دست

بیشی آن سر را رسد کز عقل باشد پایدار

وای آن علمی که از بی عقل باشد منتشر

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۳ - مناقشهٔ مرد دهری با بوحنیفه

 

ای خردمند موحد پاک دین هوشیار

ا زامام دین حق یک حجت از من گوش دار

آن امامی کو ز حجت بیخ بدعت را بکند

نخل دین در بوستان علم زو آمد به بار

آنک در پیش صحابان فضل او گفتی رسول

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۴ - در مدح علی بن محمد طبیب

 

ای گردن احرار به شکر تو گرانبار

تحقیق ترا همره و توفیق ترا یار

ای خواجهٔ فرزانه علی‌بن محمد

وی نایب عیسا به دو صد گونه نمودار

چندان که ترا جود و معالی‌ست به دنیا

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۵ - موعظه و نصیحت در اجتناب از زخارف دنیا

 

طلب ای عاشقان خوش رفتار

طرب ای شاهدان شیرین‌کار

تا کی از خانه هین ره صحرا

تا کی از کعبه هین در خمار

زین سپس دست ما و دامن دوست

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۶ - در مدح بهرامشاه

 

ای بی سببی از بر ما رفته به آزار

وی مانده ز آزار تو ما سوخته و زار

دل برده و بگماشته بر سینهٔ ما غم

گل برده و بگذاشته بر دیدهٔ ما خار

ما در طلب زلف تو چون زلف تو پیچان

[...]

سنایی
 
 
۱
۱۰۸
۱۰۹
۱۱۰
۱۱۱
۱۱۲
۳۷۶