گنجور

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۰۸

 

گر خمار آرد صداعی بر سر سودای عشق

دررسد در حین مدد از ساقی صهبای عشق

ور بدرد طبل شادی لشکر عشاق را

مژده انافتحنا دردمد سرنای عشق

زهر اندر کام عاشق شهد گردد در زمان

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۰۹

 

ای جهان را دلگشا اقبال عشق

یفعل الله ما یشا اقبال عشق

ای صفا و ای وفا در جور عشق

ای خوشا و ای خوشا اقبال عشق

ای بده جانتر ز جان دیدار عشق

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۱۰

 

ای ناطق الهی و ای دیده حقایق

زین قلزم پرآتش ای چاره خلایق

تو بس قدیم پیری بس شاه بی‌نظیری

جان را تو دستگیری از آفت علایق

در راه جان سپاری جان‌ها تو را شکاری

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۱۱

 

باز از آن کوه قاف آمد عنقای عشق

باز برآمد ز جان نعره و هیهای عشق

باز برآورد عشق سر به مثال نهنگ

تا شکند زورق عقل به دریای عشق

سینه گشادست فقر جانب دل‌های پاک

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۱۲

 

فریفت یار شکربار من مرا به طریق

که شعر تازه بگو و بگیر جام عتیق

چه چاره آنچ بگوید ببایدم کردن

چگونه عاق شوم با حیات کان و عقیق

غلام ساقی خویشم شکار عشوه او

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۱۳

 

جان و سر تو که بگو بی‌نفاق

در کرم و حسن چرایی تو طاق

روی چو خورشید تو بخشش کند

روز وصالی که ندارد فراق

دل ز همه برکنم از بهر تو

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۱۴

 

به دلجویی و دلداری درآمد یار پنهانک

شب آمد چون مه تابان شه خون خوار پنهانک

دهان بر می‌نهاد او دست یعنی دم مزن خامش

و می‌فرمود چشم او درآ در کار پنهانک

چو کرد آن لطف او مستم در گلزار بشکستم

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۱۵

 

روان شد اشک یاقوتی ز راه دیدگان اینک

ز عشق بی‌نشان آمد نشان بی‌نشان اینک

ببین در رنگ معشوقان نگر در رنگ مشتاقان

که آمد این دو رنگ خوش از آن بی‌رنگ جان اینک

فلک مر خاک را هر دم هزاران رنگ می‌بخشد

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۱۶

 

رو رو که نه‌ای عاشق ای زلفک و ای خالک

ای نازک و ای خشمک پابسته به خلخالک

با مرگ کجا پیچد آن زلفک و آن پیچک

بر چرخ کجا پرد آن پرک و آن بالک

ای نازک نازک‌دل دل جو که دلت ماند

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۱۷

 

آن میر دروغین بین با اسپک و با زینک

شنگینک و منگینک سربسته به زرینک

چون منکر مرگست او گوید که اجل کو کو

مرگ آیدش از شش سو گوید که منم اینک

گوید اجلش کای خر کو آن همه کر و فر

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۱۸

 

هر اول روز ای جان صد بار سلام علیک

در گفتن و خاموشی ای یار سلام علیک

از جان همه قدوسی وز تن همه سالوسی

وز گل همه جباری وز خار سلام علیک

من ترکم و سرمستم ترکانه سلح بستم

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۱۹

 

بباید عشق را ای دوست دردک

دل پردرد و رخساران زردک

ای بی‌درد دل و بی‌سوز سینه

بود دعوی مشتاقیت سردک

جهان عشق بس بی‌حد جهانست

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۲۰

 

اندرآ با ما نشان ده راستک

ماجرا را در میان نه راستک

چون کمانی با من آخر پیش آ

همچو تیری کید از زه راستک

ای فضولی سو به سو چندین مجه

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۲۱

 

ایا هوای تو در جان‌ها سلام علیک

غلام می‌خری ارزان بها سلام علیک

ایا کسی که هزاران هزار جان و روان

همی‌کشند ز هر سو تو را سلام علیک

به وقت خواندن آن نامه‌های خون آلود

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۲۲

 

ای ظریف جهان سلام علیک

ای غریب زمان سلام علیک

ای سلام تو درنگنجیده

در خم آسمان سلام علیک

دی که بگذشت روی واپس کرد

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۲۳

 

ای ظریف جهان سلام علیک

ان دائی و صحتی بیدیک

داروی درد بنده چیست بگو

قبله لو رزقت من شفتیک

از تو آیم بر تو هم به نفیر

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۲۴

 

برخیز ز خواب و ساز کن چنگ

کان فتنه مه عذار گلرنگ

نی خواب گذاشت خواجه نی صبر

نی نام گذاشت خواجه نی ننگ

بدرید خرد هزار خرقه

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۲۵

 

عشق خامش طرفه‌تر یا نکته‌های چنگ چنگ

آتش ساده عجبتر یا رخ من رنگ رنگ

برق آن رخ را چه نسبت با رخان زرد زرد

تنگ شکر را چه نسبت با دل بس تنگ تنگ

مه برای مشتری بر تخت دل بر تخت دل

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۲۶

 

عاشقی و آنگهانی نام و ننگ

او نشاید عشق را ده سنگ سنگ

گر ز هر چیزی بلنگی دور شو

راه دور و سنگلاخ و لنگ لنگ

مرگ اگر مرد است آید پیش من

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۲۷

 

تتار اگر چه جهان را خراب کرد به جنگ

خراب گنج تو دارد چرا شود دلتنگ

جهان شکست و تو یار شکستگان باشی

کجاست مست تو را از چنین خرابی ننگ

فلک ز مستی امر تو روز و شب در چرخ

[...]

مولانا
 
 
۱
۱۵۶۵
۱۵۶۶
۱۵۶۷
۱۵۶۸
۱۵۶۹
۶۴۶۲