روان شد اشک یاقوتی ز راه دیدگان اینک
ز عشق بینشان آمد نشان بینشان اینک
ببین در رنگ معشوقان نگر در رنگ مشتاقان
که آمد این دو رنگ خوش از آن بیرنگ جان اینک
فلک مر خاک را هر دم هزاران رنگ میبخشد
که نی رنگ زمین دارد نه رنگ آسمان اینک
چو اصل رنگ بیرنگست و اصل نقش بینقشست
چو اصل حرف بیحرفست چو اصل نقد کان اینک
توی عاشق توی معشوق توی جویان این هر دو
ولی تو توی بر تویی ز رشک این و آن اینک
تو مشک آب حیوانی ولی رشکت دهان بندد
دهان خاموش و جان نالان ز عشق بیامان اینک
سحرگه ناله مرغان رسولی از خموشانست
جهان خامش نالان نشانش در دهان اینک
ز ذوقش گر ببالیدی چرا از هجر نالیدی
تو منکر میشوی لیکن هزاران ترجمان اینک
اگر نه صید یاری تو بگو چون بیقراری تو
چو دیدی آسیا گردان بدان آب روان اینک
اشارت میکند جانم که خامش که مرنجانم
خموشم بنده فرمانم رها کردم بیان اینک
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.