گر خمار آرد صداعی بر سر سودای عشق
دررسد در حین مدد از ساقی صهبای عشق
ور بدرد طبل شادی لشکر عشاق را
مژده انافتحنا دردمد سرنای عشق
زهر اندر کام عاشق شهد گردد در زمان
زان شکرهایی که روید هر دم از نیهای عشق
یک زمان ابری بیاید تا بپوشد ماه را
ابر را در حین بسوزد برق جان افزای عشق
در میان ریگ سوزان در طریق بادیه
بانگهای رعد بینی میزند سقای عشق
ساقیا از بهر جانت ساغری بر خلق ریز
یا صلا درده به سوی قامت و بالای عشق
شمس تبریز ار بتاند از قباب رشک حق
قبههای موج خیزد آن دم از دریای عشق
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف حال و هوای عاشقانه و نوشیدن عشق میپردازد. شاعر از حالتهای مختلف عشق صحبت میکند: وقتی که عشق انسان را به خماری میاندازد و در عین حال، با مدد ساقی (نماد عشق) به شادی و سرور نیز میرسد. او از تاثیرات مثبت و منفی عشق بر دلی عاشق میگوید، از شکرهای عشق که تلخیها را مبدل به شیرینی میکند و از لحظاتی که در آسمان ابرها میآیند و بر شادی نور میافزایند. در نهایت، به چهرهی زیبای محبوب و فرایند عاشقانه اشاره میکند که با رمز و رازهای عمیق ارتباط دارد. کل شعر به شکوه و زیبایی عشق و تاثیرات آن بر روح و روان انسان معطوف است.
هوش مصنوعی: اگر دلی غمگین و مست از عشق باشد، در آن حال به یاری عشق، نوشیدنی دلربا و خوشعطر از ساقی میرسد.
هوش مصنوعی: اگر صدای طبل شادی لشکر عاشقان به گوش برسد، مژده میدهند که پیروزی و شادی در مسیر عشق به دست آمده است.
هوش مصنوعی: عاشق با وجود تلخیهای عشق، از عشق و زیباییهای آن لذت میبرد. هر لحظه از عشق مانند شکر شیرین است که از دل نیها میجوشد، و تلخیهای عشق را به شیرینی تبدیل میکند.
هوش مصنوعی: در یک زمان، ابرهایی میآیند که ماه را بپوشانند، اما در همین حال، با درخشش خود عشق را در وجود انسان زنده میکنند.
هوش مصنوعی: در دل بیابان داغ و پر از سنگریزهها، صدای رعد را از شلوغی عاشقانی میشنوی که در جستجوی معشوق هستند.
هوش مصنوعی: ای ساقی، برای نجات جانت، کمی از می را برای مردم بریز یا اینکه ندایی به سمت عشق و زیبایی بفرست.
هوش مصنوعی: اگر شمس تبریز بخواهد، میتواند از کلاه خود که نشانی از عشق الهی است، قبههای عظیمی بسازد که در آن لحظه از دریای عشق برخیزد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
یار مستغنی و ما مستغرق دریای عشق
آه از استغنای حسن و وای از استیلای عشق
شد بعشق آن جوان موی سیاه من سپید
وز سر من یکسر مو کم نشد سودای عشق
پرسش خون شهیدان روز محشر گر کنند
[...]
تیغ سیراب است موج بحر طوفان زای عشق
داغ ناسورست فلس ماهی دریای عشق
پرده گوش فلک گردید شق از کهکشان
نیست هر نازکدلی را طاقت غوغای عشق
نور عقلی کز فروغش چشم عالم روشن است
[...]
گشت آن روزی که پیدا در سرم سودای عشق
شد تهی از عقل تا خالی نماید جای عشق
از نزولش دارد او شوقی که سر تا پای من
میشوم هر دم بلاگردان سر تا پای عشق
کلبه تاریک، روشن می شود از آفتاب
[...]
پای بند جان و دل شد طره ی سودای عشق
آتش اندر جان و دل زد آفت غوغای عشق
کشور تاب و توان ویران ز استیلای عشق
عاشق و دیوانه و سرگشته در سودای عشق
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.