گنجور

 
مولانا

برخیز ز خواب و ساز کن چنگ

کان فتنه مه عذار گلرنگ

نی خواب گذاشت خواجه نی صبر

نی نام گذاشت خواجه نی ننگ

بدرید خرد هزار خرقه

بگریخت ادب هزار فرسنگ

اندیشه و دل به خشم با هم

استاره و مه ز رشک در جنگ

استاره به جنگ کز فراقش

این عرصه چرخ تنگ شد تنگ

مه گوید بی ز آفتابش

تا کی باشم ز چرخ آونگ

بازار وجود بی‌عقیقش

گو باش خراب سنگ بر سنگ

ای عشق هزارنام خوش جام

فرهنگ ده هزار فرهنگ

بی‌صورت با هزار صورت

صورت ده ترک و رومی و زنگ

درده ز رحیق خویش یک جام

یا از رز خویش یک کفی بنگ

بگشا سر خنب را دگربار

تا سر بنهد هزار سرهنگ

تا حلقه مطربان گردون

مستانه برآورند آهنگ

مخمور رهد ز قیل و از قال

تا حشر چو حشریان بود دنگ

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۱۳۲۴ به خوانش محسن لیله‌کوهی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
عطار

ای عشق تو با وجود هم تنگ

در راه تو کفر و دین به یک رنگ

بی روی تو کعبه‌ها خرابات

بی نام تو نامها همه ننگ

در عشق تو هر که نیست قلاش

[...]

سعدالدین وراوینی

چون کار بنام آید و ننگ

بر آتش چون کباب و بر تیغ چوزنگ

عراقی

تنگ آمدم از وجود خود، تنگ

ای مرگ، به سوی من کن آهنگ

بازم خر ازین غم فراوان

فریاد رسم ازین دل تنگ

تا چند آخر امید یابیم؟

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه