کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۵
روی بنمای که دیوانه شدم
رحمتی، کز غمت افسانه شدم
شمع رخسار تو نادیده تمام
من دل سوخته پروانه شدم
آشناییّ غمت بود سبب
[...]
کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۶
عید کنون عید شد که روی تو دیدم
کار کنون راست شد که در تو رسیدم
با چه برابر کنم چنین دو سعادت
من که مه عید را بروی تو دیدم
جان و جوانی بباد دادم از یراک
[...]
کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۷
چه جفا بود کز آن ترک ختن نشنیدم
چه محالات کز آن عهد شکن نشنیدم
هر کسی را گوید کو را دهنی هست، و لیک
من بسی جستم و جز نام دهن نشنیدم
تا بدیدم که سمن رنگ رخش بر خود زد
[...]
کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۸
مرا که زهره نباشد که در رخت نگرم
بیا بگو که ز وصل تو بر چگونه خورم؟
بچشم من نرد گردت ار بسی کوشم
بگرد تو نرسد چشمم ار بسی نگرم
بدولت غم تو آتش دلم زنده ست
[...]
کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۹
نه دسترسی به یار دارم
نه طاقت انتظار دارم
هر جور که از تو بر من آید
از گردش روزگار دارم
در راه غمت کنم هزینه
[...]
کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۰
امید راحت از عالم ندارم
اگر شادیست ورغم هم ندارم
اگر افزون شود خرّم نگردم
وگر نقصان کند ماتم ندارم
همه عالم دمست و این عجبتر
[...]
کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۱
جان را چو نیست وصل تو حاصل کجا برم؟
دل را که شد ز درد تو غافل کجا برم؟
بی وصل جانفزای و حدیث چو شکّرت
این عیش همچو زهر هلاهل کجا برم؟
بگسست چرخ تار حیاتم بدست هجر
[...]
کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۲
سحرگهان که ز بهر صبوح برخیزم
هزار فتنه ز هر گوشه یی برانگیزم
چو خطّ دوست زنم دست در گل و سوسن
چو زلف یار بسر و سهی در آویزم
بدان امید که با یار خلوتی سازم
[...]
کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۳
خون دل از دو دیده بدامن همی کشم
باری گران نه در خور این تن همی کشم
رخسار من چو کاه و برو دانهای اشک
این کاه و دانه بین که بخرمن همی کشم
افتاده ام چو سایه و چالاک میدوم
[...]
کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۴
ما حالی از نشاط کناری گرفته ایم
در سر زجام غصّه خماری گرفته ایم
پرورده ایم دشمن جانرا بخون دل
پس لاف می زنیم که یاری گرفته ایم
چندین هزار گلبن شادی درین جهان
[...]
کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۵
یاد باد آنکه حریفان همه با هم بودیم
دوستانی که همه یک دل و محرم بودیم
نوحریفانی پاکیزه تر از قطرۀ آب
بر نشسته بگل و لاله چو شبنم بودیم
هر یکی عالمی از فضل و هنرمندی و باز
[...]
کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۶
ترک سر خویشتن بگویم
نام تو در در انجمن بگویم
تا چند چو غنچه زی لب در؟
چون گل بهمه دهن بگویم
خورشید قفا خورد ز رویت
[...]
کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۷
ای بتو چشم نکویی روشن
وی ز تو خانۀ دلها گلشن
بسته ام در سر زلفین تو دل
مشکن آن زلف و دلم را مشکن
هر سیاهی که رخت با من کرد
[...]
کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۸
راه بگشادند بر آیندگان
آفرین بر جان آسایندگان
جامه ها در رنگ گوناگون زدند
در چمن ها چهره آرایندگان
در نگر در عالم کون و فساد
[...]
کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۹
نگارا چند ازین پیمان شکستن
ز پیشانی دل سندان شکستن
کمان ابروان در هم کشیدن
وزو در جان من پیکان شکستن
سر زلف تو ان نا تندرستت
[...]
کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۰
باز دیدی که ابر تر دامن
باغ را کرد پر گهر دامن؟
گل ز بهر نثار بر چیدن
پیرهن کرد سر بسر دامن
غنچة تنگ چشم را گرچه
[...]
کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۱
آه ازین زندگیّ ناخوش من
وز دل و خاطر مشوّش من
سپر زخم حادثات شدست
دل پر تیر همچو ترکش من
در همه عمر خویش نشنیدست
[...]
کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۲
بجز از غصّه های مشکل من
چیست از روزگار حاصل من؟
نیک سرگشته ام نمی دانم
که جهان ناخوشست یا دل من
خالی از خون دل نیم گویی
[...]
کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۳
کجایی ای بدو لب آب زندگانی من ؟
کجایی ای غم تو اصل شادمانی من؟
ببوی وصل توام زنده، وز غمت مرده
اگر چه فارغی از مرگ و زندگانی من
بپرس حال دل من بشرح از غم خویش
[...]
کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۴
ای رنگ عارض تو، آتش در آب بسته
وی چین طرّة تو ، از مشک ناب بسته
جادوی غمزۀ تو ،بگشاده دست صنعت
بر عارض تو از خط، نقشی بر آب بسته
نرگس ز شرم چشمت، در پیش سرفکنده
[...]