روی بنمای که دیوانه شدم
رحمتی، کز غمت افسانه شدم
شمع رخسار تو نادیده تمام
من دل سوخته پروانه شدم
آشناییّ غمت بود سبب
کز همه شادی بیگانه شدم
باغم دل شکنت در پنجه
من بی دل که چه مردانه شدم
دام زلف تو ندیدم بر راه
ناگهان شیفتة دانه شدم
آرزوی لب میگویم خاست
نزگزافی سوی میخانه شدم
هوس زلف چو ز نجیرم کرد
نه ز بی عقلی دیوانه شدم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از دیوانگی و عشق سخن میگوید. او به خاطر غم معشوقش به جنون رسیده و عشق را همچون شمعی در چهره معشوقش میبیند. غم او دلیل بیعلاقگی به شادیها شده و دلش به خاطر جدایی شکسته است. شاعر خود را همچون پروانهای میداند که به دور شمع عشق میچرخد و به دام زلف معشوق گرفتار شده است. او از لذت لبها و پیری کاسهدمی میگوید و به این نتیجه میرسد که دیوانگیاش ناشی از عشق و جذب زلف معشوق است.
هوش مصنوعی: به من نگاهی بیفکن که به خاطر عشق و حسرت تو به شدت دیوانه و مجنون شدهام و از غم و اندوه تو داستانی ساختهام.
هوش مصنوعی: چهرهی درخشان تو باعث شده است که من در دل سوختهام، مانند پروانهای که به سمت شمع جذب میشود و به او توجهی ندارم.
هوش مصنوعی: غم آشنایی تو باعث شد که از تمام شادیها دور شوم و بیگانه گردم.
هوش مصنوعی: دل شکسته من در دستان توست و نمیدانم چطور اینقدر قوی شدم که این احساسات را تحمل کنم.
هوش مصنوعی: من هرگز دام زلف تو را بر سر راهم ندیدم، اما ناگهان شیفتهٔ زیباییات شدم.
هوش مصنوعی: آرزوی چشیدن طعم شراب را دارم و به سمت میخانه میروم.
هوش مصنوعی: وقتی که دل به زلف تو بند شد، مانند مجنون شدم، اما این دیوانگی از نادانی نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.