گنجور

 
کمال‌الدین اسماعیل

آه ازین زندگیّ ناخوش من

وز دل و خاطر مشوّش من

سپر زخم حادثات شدست

دل پر تیر همچو ترکش من

در همه عمر خویش نشنیدست

بوی راحت دل بلاکش من

طمع خوشدلی ندارم از آنک

روز خوش کرده است شب خوش من

هم عفاالله مردم چشمم

کآبکی می زند بر آتش من