گنجور

 
کمال‌الدین اسماعیل

یاد باد آنکه حریفان همه با هم بودیم

دوستانی که همه یک دل و محرم بودیم

نوحریفانی پاکیزه تر از قطرۀ آب

بر نشسته بگل و لاله چو شبنم بودیم

هر یکی عالمی از فضل و هنرمندی و باز

فارغ از نیک و بد گردش عالم بودیم

هر کجا بستگیی بود کلیدش بودیم

هر کجا خستگیی آمد مرهم بودیم

در لطافت همه چون باد صبا سست عنان

در وفا کوه صفت ثابت و محکم بودیم

روز کوشش همه هم پشت جوانان بودیم

شب خلوت همه یک رویه و همدم بودیم

حلقة زلف بتان رشک همی برد زما

که ز دلداری در بند دل هم بودیم

هر کجا پر هنری یا سخن آرایی بود

بدل ایشان نزدیک تر از غم بودیم

آنچنان فارغ و آزاد بدیم از غم دل

که تو گفتی که نه از عالم آدم بودیم