اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۸
یا رب این من، غریب کم خطرم
که چو بخت اندر آمدی، زدرم
خه، تو، یاری زخوب خوبتری
وای من، کز غمت ز بد بترم
همه تن چشم اگرچه چون نرگس
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۹
از نو، رقمی بر دل درویش کشیدم
خط، بر خرد عافیت اندیش کشیدم
سودای تونا خوانده درآمد ز درجان
در خانه دلی بود مرا، پیش کشیدم
تا راز تو در سرخی رخساره بپوشم
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۰
کو محرمی که قصه تو در میان نهم
گوش سخن بگیرم و در یک کران نهم
صد، به نیوش وصل بیک رمز سر بمُهر
از دست دل برآرم و در دست جان نهم
یک ره، اجازت کرمم ده ز بندگی
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۱
بی شب زلف تو سیه روزم
خسته روزگار کین توزم
محرم بزم خوبی تو منم
که بیک آه می بر افروزم
تا تو را حسن نیک میسازد
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۲
چون با غم تو قرار گیرم
از هر دو جهان کنار گیرم
با بخت ز جیب سر بر آرم
چون دامن آن نکار گیرم
وز مرتبه دست خود ببوسم
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۳
ره صد رهگذرت میدارم
چشم و دل بر اثرت میدارم
با همه بی خبری، هرچه کنی
لحظه لحظه، خبرت میدارم
تا سگ خویشتنم نامیدی
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۴
با آنکه در میان دل آتش همی زنم
چون عود، در میان نفس خوش همی زنم
بر من زمانه همچو قفس گشت جرمم آنک
بلبل نهاد، زخمه دلکش همی زنم
گویم مگر، برون جهم از روزن عدم
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۵
کارم از عشق بجان است، چه تدبیر کنم
یار در پرده نهان است، چه تدبیر کنم
راز می پوشم، تا کس به نداند لیکن
اشک و رخساره نشان است چه تدبیر کنم
وصل را صبر بکار است، صبوری را دل
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۶
شبِ دوش، با دوست می خورده ام
بگو نوش، کز دست وی خورده ام
بخصل سبک باج جان برده ام
بد او، کران، ملک ری خورده ام
من و مجلس خاک در کل عمر
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۷
خیز تا دست طرب یک دم، به جام می زنیم
دوستگانی بر رخ ماه مبارکپی زنیم
پای در میدان عشق لعبتان غُز نهیم
دست بر فتراک مهر لعبتان ری زنیم
ما کم از پروانهایم آخر، مگر می آتش است
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۸
آنم که زین بر اسب تمنا نهادهام
تا لاجرم، چو باد سوار و پیادهام
افتادهام چو مشک بر آتش به جرم آنک
در بر هزار نافه خاطر گشادهام
لرزندهام ز جنبش هر باد و بر حقم
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۹
در فراق تو سوخت این جگرم
تا چو بخت اندر آمدی، ز درم
کرده صد چشم گرچه چون نرگس
در گل عارض تو می نگرم
هم ز خود باورم کسی نکند
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۰
به حق آنکه جز از تو، کسی گزیده نیم
که در فراق تو یک لحظه آرمیده نیم
بریده شد رک جانم ز تیغ فرقت تو
تو آن نگر که هنوز ازتو، دل بریده نیم
مباد بر رسن گیسوی تو دست نسیم
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۱
بهر کژم که نهی نقش خویش می بینم
نه آن حریفم لیکن که مهره برچینم
گرفت دستخوشم، عشوه وصال تو لیک
بدست نامد خوش خوش ز پای ننشینم
بر آن دلم که نبینم بچشم روی صلاح
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۲
میروم از غم عشق تو چنان بیخبرم
که ندانم به کجا یا به چه اندیشه درم
همچو روی تو همه کار من آراسته بود
وه، که چون موی تو اکنون همه زیر و زبرم
تیغ هجران تو گر زخم چنین خواهد زد
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۳
وه که امروز بحال دگرم
تو چه دانی که نداری خبرم
از همه خرمئی دور از تو
تا ز تو دور ترم، دور ترم
نه تو را، رای که بر من نگری
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۴
ساقی من از خمار شبانه مشوشم
وقت است اگر به باده باقی کنی خوشم
آن آب هم طویله آتش به من رسان
باشم که یک زمان زنی آبی بر آتشم
الا به دست باده دوشین دواش نیست
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۵
پر دردم و بمانده ز درمان خویشتن
گم کرده در هوای تو درمان خویشتن
حال مرا ز درد تو سیری نمیکند
سیر آمدم بجان تو از جان نخویشتن
چون گوی شد دل من و زلفین پرخم است
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۶
خه خه آن سوسن سیرابش بین
هی هی آن سنبل پر تابش بین
چستی سرو چمانش دیدی
مستی نرگس پر خوابش بین
خنده ئی زد صدف لعل گشاد
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۷
ای سعی کرده عشق تو در خون و جان من
تیر بلای تو، نه بشست و کمان من
این دوستی بود، که چو من سوخته دلی
بگذاری و بسازی، با دشمنان من
از آن جمال و چهره ی زیبا که آن توست
[...]