گنجور

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۱۹

 

تا خیال آن بت بگزیده ام

بست نقشی در سواد دیده ام

از خیالش نیستم خالی دمی

گر بداند نور هر دو دیده ام

عمر بگذشت و من از روی وفا

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۲۰

 

ای خوشا وقت دل شوریده ام

حال دل چون زلف دلبر دیده ام

تا دلم در شست زلفش خانه ساخت

من بسی درد از رخش برچیده ام

من به یاد آن قد و بالای تو

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۲۱

 

من که عمری در جهان گردیده ام

مثل رویش کافرم گردیده ام

دیده ام خوبان و مهرویان بسی

مهر رویش در جهان بگزیده ام

در چمن بر یاد قدش هر زمان

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۲۲

 

ای خیال روی تو در دیده ام

هست دایم همچو نور دیده ام

بی رخ زیبای تو در ماه و خور

ناکسم گر من در افشان دیده ام

عشق روی تو نگارا در جهان

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۲۳

 

خوابی خوش است اینکه شب دوش دیده ام

دل را به یاد دوست به جان پروریده ام

دارم امید آنکه ازین خواب برخورم

زیرا که لطف دوست درین خواب دیده ام

دیدم صباح روی تو ای جان به آشکار

[...]

جهان ملک خاتون
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۵۷

 

تا گلی از گلستانش چیده ام

بر لب غنچه بسی خندیده ام

ماه در چشمم نمی آید تمام

کافتاب حسن او را دیده ام

هر کجا جام مئی آمد به دست

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۰

 

تا منور شد ز خورشید رخ او دیده‌ام

در همه اشیا ظهور صورت او دیده‌ام

از مذاق جان من بوی دم عیسی نرفت

تا چو موسی نطق آن شیرین‌دهان بشنیده‌ام

کافرم گر، دیده‌ام بی‌عشق او چندان که من

[...]

نسیمی
 

محمد کوسج » برزونامه (بخش کهن) » بخش ۷ - آموختن برزوی رزم از دلیران افراسیاب

 

از آن نامداران که من دیده ام

دلاور بدین گونه نشنیده ام

محمد کوسج
 

محمد کوسج » برزونامه (بخش کهن) » بخش ۱۰ - لشکر کشیدن برزو به سوی ایران قسمت سوم

 

از آن نامداران که من دیده ام

ز کردنگشان نیز بشنیده ام

محمد کوسج
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۵۸

 

گرد زمین و آسمان من سال‌ها گردیده‌ام

روشن مبادا چشم من چون تو مهی گر دیده‌ام

تا دل به عشقت بسته‌ام از قید هستی رسته‌ام

چون با غمت پیوسته‌ام از خویشتن ببریده‌ام

در خارزار آب و گل چون غنچه گشتم تنگدل

[...]

حسین خوارزمی
 

جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۵۰ - جواب گفتن سلامان پادشاه را

 

بارها با خویش اندیشیده ام

در خلاصی زین بلا پیچیده ام

جامی
 

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۴

 

ای عاشقان ای عاشقان من عاشق شوریده‌ام

سودای عشق آن صنم بر جان و دل بگزیده‌ام

شهباز سلطانم چرا باشد مکانم آشیان

چون در هوای لامکان من سال‌ها پرّیده‌ام

موقوف فردا کی شوم بهر لقایش چون که من

[...]

اسیری لاهیجی
 

اسیری لاهیجی » اسرار الشهود » بخش ۷ - وصف الحال بالنسبة الی اهل الکمال

 

من که دامن از جهان بر چیده ام

عشق اهل دل به جان بگزیده ام

اسیری لاهیجی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت اول » بخش پنجم - قسمت دوم

 

شاها به دیده ای که دلم را خدای داد

در دیده ی تو معنی نیکو بدیده ام

چون کردگار ذات شریفت بیافرید

گفت ای کس که برد و جهانت گزیده ام

راضی نیم به آن که به غیری نظر کنی

[...]

شیخ بهایی
 

عرفی » مثنویات » شمارهٔ ۹ - درصفت آفرینش

 

در چمن نعت گلی دیده ام

زمزمه تازه بر او چیده ام

عرفی
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۱

 

روز و شب از بس که محو آن میان گردیده‌ام

موی می‌ترسم برآید عاقبت از دیده‌ام

صاحب آوازه در اقلیم گمنامی منم

نام خود را از زبان هیچکس نشنیده‌ام

اشک رنگین، داغ حرمان، زخم رشک مدعی

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۲

 

روز و شب از بس که محو آن میان گردیده‌ام

موی می‌ترسم برآید عاقبت از دیده‌ام

فرصت عشرت ز کف ندهم به هرجایی که هست

گریه تا بس کرده‌ام بر حال خود خندیده‌ام

گل به بستر تا نیفشانی نمی‌خوابی و من

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۴ - تعریف جنگ فیل شاهزاده اورنگ زیب

 

زمردم من این نقل نشنیده ام

من از دل شنیدم، دل از دیده ام

کلیم
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
sunny dark_mode