ای خیال روی تو در دیده ام
هست دایم همچو نور دیده ام
بی رخ زیبای تو در ماه و خور
ناکسم گر من در افشان دیده ام
عشق روی تو نگارا در جهان
از دل و جان و جهان بگزیده ام
در سرابستان فردوس برین
بی وصال تو کی آرامیده ام
سرو بالایت ز ما سر می کشد
همچو بید از رشک او لرزیده ام
گر گذر کرد او به ما چون سرو ناز
صد هزاران دردش از بر چیده ام
گر رسد بر زلف تو باد صبا
همچو مار از غبن آن پیچیده ام
بس که کردی بر من بی دل جفا
از وفای تو طمع ببریده ام
سالها تا با غمت گرد جهان
بی سر و سامان چنین گردیده ام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی و جذابیت محبوبش اشاره میکند و بیان میکند که تصور او همیشه در ذهنش مانند نوری در چشمانش است. او بدون دیدن چهره زیبای معشوقش، احساس ناکامی میکند و عشق او را بالاترین چیز در جهان میداند. شاعر از شدت دوری و جدایی از محبوب به درد و رنج مبتلا شده و بیقراری را تجربه میکند. او همچنین به احساس رشک و حسادت نسبت به زیبایی محبوب اشاره کرده و اعلام میکند که از جفاهای معشوق به ستوه آمده و با غم او سالها زندگی کرده است.
هوش مصنوعی: ای تصویر چهرهات همیشه در برابر چشمان من مانند نوری که در دیدگانم تابد، وجود دارد.
هوش مصنوعی: بدون وجود چهره زیبای تو، من در شب و روز بدبختم، حتی اگر در آسمان چشمهای خود را باز کرده باشم.
هوش مصنوعی: نیازی نیست که دل و جانم را فدای جهان کنم، چون عشق تو بهقدری ارزشمند است که همه چیز را فراموش کردهام.
هوش مصنوعی: در دنیای خیالی و خوشی که بهشت نامیده میشود، بدون اینکه به تو برسم، هرگز آرامش پیدا نکردهام.
هوش مصنوعی: سرو زیبای تو از من بلندی میگیرد و مانند بید به خاطر حسادت او، من به لرزه درآمدهام.
هوش مصنوعی: اگر او مثل یک سرو خوشفرم به ما نزدیک شود، من هزاران درد و رنج را برای او فراموش کردهام.
هوش مصنوعی: اگر نسیم صبحگاهی به زلف تو برسد، مانند ماری گرفتار در پیچ و خم آن، در درد و غم عشق تو میپیچم.
هوش مصنوعی: به خاطر سختیهایی که از جانب تو بر من رفته و بیمهریهایت، دیگر به وفاداریات امیدی ندارم.
هوش مصنوعی: سالیان زیادی است که به خاطر غمت در این دنیا بینظم و آشفته شدهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گفت من باری به جان بگزیدهام
پس به ملک عالمش بخریدهام
من که پیلان را ز هم بدریدهام
من که گوش شیر نر مالیدهام
من بچشم خویشتن این دیده ام
شک ندارم کز کسی نشنیده ام
تا خیال آن بت بگزیده ام
بست نقشی در سواد دیده ام
از خیالش نیستم خالی دمی
گر بداند نور هر دو دیده ام
عمر بگذشت و من از روی وفا
[...]
تا گلی از گلستانش چیده ام
بر لب غنچه بسی خندیده ام
ماه در چشمم نمی آید تمام
کافتاب حسن او را دیده ام
هر کجا جام مئی آمد به دست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.