گنجور

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸

 

صبر می باید دلا در کارها

با تو گفتم این حکایت بارها

در ره عشق و بیابان فراق

صبر می باید تو را خروارها

بس گنه دارم ز کردارم مپرس

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹

 

ای عارض زیبای تو خندیده بر گلزارها

وز بوی زلف دلکشت آشفته شد بازارها

حال دل پر درد خود پنهان ز تو چون دارمش

سرّی ز تو پنهان بود؟ ای واقف اسرارها

از گلستان وصل او هستند هر کس با نصیب

[...]

جهان ملک خاتون
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۸

 

ای آنکه جانم سوختی با داغ محنت بارها

دارم من آشفته دل با سوز عشقت کارها

گرچه میان آتشم با داغ درد تو خوشم

عاقل اگرچه میکند بر حال من انکارها

با یادت ای پیمان گسل خالی شد از اغیار دل

[...]

حسین خوارزمی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۱۶

 

از خارخار عشق تو در سینه دارم خارها

هر دم شکفته بر رخم زان خارها گلزارها

از بس فغان و شیونم چنگی ست خم گشته تنم

اشک آمده تا دامنم از هر مژه چون تارها

ره جانب بستان فکن کز شوق تو گل در چمن

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۸

 

گر نیابم بویی از وصل تو در گلزارها

همچو اشک خود به خون غلطم میان خارها

چون نقاب افکنده دیدت شاهد گل در چمن

کند ناخن ناخن از رشک رخت رخسارها

پیش خورشیدم چو دیواریست حایل هر رقیب

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۹

 

بندم به سینه دمبدم از سیم مژگان تارها

وز دل بر این قانون ز غم بیرون دهم آزارها

تا لعل شکر خای تو شد قیمتی کالای تو

درهر سر از سودای تو شوریست در بازارها

باشدکه یک گلبرگ تر آید چو رویت در نظر

[...]

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ سوم (در ذکر پادشاهان) » بخش ۷

 

پادشه باید که باشد همچو کرگس با خبر

زانچه افتاده ست گرداگرد او مردارها

نی چو مرداری که گردش صف کشیده کرگسان

تیز کرده بهر نفع خود بر او منقارها

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) » بخش ۱۶

 

چون روی راه اجل زینسان که می بینم تو را

در قفا از بار حرص و آز اشتروارها

بارهای خویش را چیزی سبک گردان که نیست

تنگنای مرگ را گنجایی این بارها

جامی
 

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۴ - تتبع حضرت مخدومی

 

ای از بهار حسن تو بر چهره‌ام گلزارها

در سینه زان گلزارها دارم خلیده خارها

از نیش هجرش متصل کو رشته جانم گسل

چون دوخت نتوان چاک دل زان سوزن و زین تارها

در کلبه غم گر برم آیی نیابی پیکرم

[...]

امیرعلیشیر نوایی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷

 

ای بی‌تو از خون بسته گل مژگان من بر خارها

خار است دور از روی تو در چشم من گلزارها

هرچند کز آب بقا باشد خضر دور از فنا

بیند شهیدان تو را میرد ز حسرت بارها

خوش پای داری آنچنان کز دیدن آن ناتوان

[...]

اهلی شیرازی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳

 

در دل نشانم هر نفس خار تو، در گلزارها

شاید که روزی بردمد شاخ گلی زین خارها

شد خشت کویت لاله گون گلها دمید از خاک و خون

سرها زده اهل جنون هر گوشه بر دیوارها

افگنده چنگ از ضعف تن شوری عجب در انجمن

[...]

بابافغانی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۴

 

من همچو گلزار ارم، گل گل ترا رخسارها

وز آرزوی هر گلی در سینه دارم خارها

گر بی تو بگشایم نظر بر جانب گلزارها

از خار در چشمم فتد گلها و از گل خارها

دی خوب بودی در نظر، امروز از آن هم خوب تر

[...]

هلالی جغتایی
 

وحشی بافقی » خلد برین » بخش ۳ - در سپاسگزاری

 

عقده گشاینده دشوارها

چاره نماینده آزارها

وحشی بافقی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت اول » بخش چهارم - قسمت دوم

 

باز می گیرند چون استارها

نور از آن خورشید این دیوارها

شیخ بهایی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۰

 

ای ز مژگان تو در چشم گلستان خارها

گل ز سودای رخت افتاده در بازارها

هر سحرگه کیمیای سرخ رویی می زند

آفتاب رحمت عام تو بر دیوارها

اهل تقوی هر سحر در قلزم خون می کشند

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۹۵

 

وقت است جوش باده زند لاله زارها

میگون شود ز لاله لب جویبارها

طوفان لاله از سر دیوار بگذرد

گردد نهفته در گل بی خار، خارها

زرین تر از بساط سلیمان شود زمین

[...]

صائب تبریزی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶

 

بر وضع افلاک ای پسر کم تکیه کن در کارها

در راه سیلاب فنا پستند این دیوارها

بار تعلّق پرگران، جانِ بلاکش ناتوان

بر دوش تا کی چون خران خواهی کشید این بارها!

شد نقد عمر از کف روان سودی نه پیدا در میان

[...]

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷

 

تا تو افکندی به دولت سایه بر گلزارها

بلبلان را در ترنّم سوده شد منقارها

من چو بلبل نغمه‌سنج گلشن کویی که هست

آفتاب آنجا گلِ خار سر دیوارها

نقد جان بر کف چه می‌کردند دلالان مصر

[...]

فیاض لاهیجی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
۱۰
sunny dark_mode