گنجور

 
فیاض لاهیجی

بر وضع افلاک ای پسر کم تکیه کن در کارها

در راه سیلاب فنا پستند این دیوارها

بار تعلّق پرگران، جانِ بلاکش ناتوان

بر دوش تا کی چون خران خواهی کشید این بارها!

شد نقد عمر از کف روان سودی نه پیدا در میان

یوسف نیارد کاروان هر دم درین بازارها

بر کشت اعمال ای پسر آبی ده از مژگان تر

باشد که روزی بی‌خبر گُل بردمد زین خارها

چرخ و عناصر ای نکو، دیریست بی‌بُن تو بتو

بر فرق ما آخر فرو می‌آید این دیوارها

این برج‌های آسمان هر یک چو کشتی پاره‌دان

وین انجم و این اختران بر وی زده مسمارها

شرعست و دین دارالشفا اینجا طبیبان انبیا

علم و عمل در وی دوا، این عقل و جان بیمارها

دنیا چو داری در نظر عقبا به عکس آن نگر

ادبارها اقبال‌ها، اقبال‌ها ادبارها

فیّاض آن ماه نهان رخسار بنمودی عیان

گر خود نبودی در میان این پردة پندارها

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode