ای از بهار حسن تو بر چهرهام گلزارها
در سینه زان گلزارها دارم خلیده خارها
از نیش هجرش متصل کو رشته جانم گسل
چون دوخت نتوان چاک دل زان سوزن و زین تارها
در کلبه غم گر برم آیی نیابی پیکرم
بس خاک و خواری بر سرم کافتاده از دیوارها
از حمرت رخسار کی بتوان شدن همرنگ وی
ما را به خون او را به می چون رنگ شد رخسارها
چون زان بت آشفته خو آرم بسوی قبله رو
بسته چو از هر تار مو بر گردنم زنارها
بودم به عقل ذوفنون پیر خرد پیش از جنون
طفلان دوانندم کنون در کوچه و بازارها
زین نظم نو چرخ کهن یکباره گو حیرت مکن
فانی چو تعلیم سخن دارد جامی بارها
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف عشق و دلتنگی پرداخته است. شاعر از زیبایی و جذابیت معشوقهاش به بهار و گلزار تش比ح میدهد، اما در عین حال از درد و رنجی که این عشق به او میدهد، صحبت میکند. او از جدایی و هجران میگوید که جانش را رنج میدهد و در کلبه غم به سر میبرد. شاعر به رنگ رخسار معشوقهاش اشاره میکند و بیان میکند که نمیتواند به رنگ او درآید. همچنین، او از حالتی آشفتگی سخن میگوید که باعث میشود به سوی عشقش برود و در نهایت از روند گذر زمان و شعر و ادب سخن میگوید. شعر سرشار از احساسات عمیق و تضادهای عاشقانه است.
هوش مصنوعی: ای زیبایی که به چهرهام بهاری از گل و شکوفه میبخشی، در دل من از این باغهای زیبا، خارهایی نیز پنهان شده است.
هوش مصنوعی: عشق جدایی او مانند نیشی است که به جانم نفوذ کرده و آن را میگسلد. چون نمیتوانم دل را بدوزم، از این سوزن و این تارها بیمار و رنجور هستم.
هوش مصنوعی: اگر به کلبه غم من بیایی، بدنم را پیدا نمیکنی، زیرا فقط خاک و ذلت بر سرم نشسته و از دیوارها افتاده است.
هوش مصنوعی: از سرخی چهرهاش نمیتوانیم مانند او شویم، ما هم اگر بخواهیم به رنگ خون خود یا به رنگ شراب، چهرههایمان را رنگ کنیم.
هوش مصنوعی: من به خاطر آن معشوق آشفتهام و وقتی به سوی قبله میروم، احساس میکنم که هر رشته مویی از من به شکل زنجیری بر گردنم آویخته شده است.
هوش مصنوعی: زمانی با عقل و دانش خودم بزرگ و با تجربه بودم، اما حالا مثل کودکی دیوانه در کوچه و بازارها در حال دویدن هستم.
هوش مصنوعی: از این شعر تازه، به ناگهان به چرخ کهن نگو که شگفتزده نشو. چون که این جام، بارها در مقام آموزش کلام و سخن آمده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای بی تو گلهای چمن شسته به خون رخسارها
خار است بی رخسار تو در دیده گلزارها
شد پوستم بر استخوان چون چنگ خشک و از فغان
رگها نگر اینک بر آن افتاده همچون تارها
تا آفتاب و روی مه دیدند آن زلف سیه
[...]
ای آنکه جانم سوختی با داغ محنت بارها
دارم من آشفته دل با سوز عشقت کارها
گرچه میان آتشم با داغ درد تو خوشم
عاقل اگرچه میکند بر حال من انکارها
با یادت ای پیمان گسل خالی شد از اغیار دل
[...]
از خارخار عشق تو در سینه دارم خارها
هر دم شکفته بر رخم زان خارها گلزارها
از بس فغان و شیونم چنگی ست خم گشته تنم
اشک آمده تا دامنم از هر مژه چون تارها
ره جانب بستان فکن کز شوق تو گل در چمن
[...]
ای بیتو از خون بسته گل مژگان من بر خارها
خار است دور از روی تو در چشم من گلزارها
هرچند کز آب بقا باشد خضر دور از فنا
بیند شهیدان تو را میرد ز حسرت بارها
خوش پای داری آنچنان کز دیدن آن ناتوان
[...]
در دل نشانم هر نفس خار تو، در گلزارها
شاید که روزی بردمد شاخ گلی زین خارها
شد خشت کویت لاله گون گلها دمید از خاک و خون
سرها زده اهل جنون هر گوشه بر دیوارها
افگنده چنگ از ضعف تن شوری عجب در انجمن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.