گنجور

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۱۱۷ - جنگ لچمن با لو و کش و خسته شدن لچمن به دست ایشان

 

چو سربازان به مردی جان سپارند

زمیدان خسته لچمن را بیارند

ملا مسیح
 

وحیدالزمان قزوینی » شهرآشوب کوچک » بخش ۵ - صفت رزّازان

 

عشّاق به زیر پای خوارند

باشد که چو دنگ سر بر آرند

وحیدالزمان قزوینی
 

وحیدالزمان قزوینی » شهرآشوب کوچک » بخش ۶ - صفت عطّاران

 

تقصیر تو را به رو نیارند

طفلند ولیک صبر دارند

وحیدالزمان قزوینی
 

وحیدالزمان قزوینی » شهرآشوب کوچک » بخش ۱۸ - صفت شمّاعی

 

آتش در سر چو شمع دارند

چون اشک ز چشم تر نبارند

وحیدالزمان قزوینی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۸۴

 

ز بسکه منتظران چشم در ره یارند

چو نقش پا همه‌گر خفته‌اند بیدارند

ز آفتاب قیامت مگوکه اهل وفا

به یاد آن مژه در سایه‌های دیوارند

درین بساط‌ که داند چه جلوه پرده درد

[...]

بیدل دهلوی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » مثنوی » قصه سلطان محمود غزنوی با غلامش

 

کزین پس چون زمن دستان نگارند

یکی از عشقبازانم شمارند

طبیب اصفهانی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۴ - و له علیه الرحمه

 

خوش آمد این کهن رسمم از آنان

که خود را از بزرگان میشمارند

که چون بیرون روند از ملک ناچار

بجای خود، بزرگی باز دارند

که هر جا نخل بخل و ظلم بینند

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۰

 

ساده لوحان که غافل از کارند

هوست دیده، عشق پندارند؟!

آذر بیگدلی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مثنویات » خلاصة الافتضاح » بخش ۵ - حکایت

 

حواس اندر پی کار تو دارند

ندانم تا چه بر روز تو آرند

یغمای جندقی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۹

 

عاشقان را بسر ار تیر بلا میبارند

جانب دوست همان به که فرونگذارند

ایدل آنانکه میسر شدشان ملک یقین

چون خلیل آتش افروخته گل انگارند

از چه رحمی بدل خسته عاشق نکند

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۳

 

فردا که شهیدان تو در حشر بیارند

فریاد اگر دست شکایت بدر آرند

آیند زبس خیل قتیلت بتظلم

در عرصه محشر دیگرانرا نگذارند

با این همه غوغا چو تو از پرده درآئی

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۰

 

بهل ز صورت خوبت نقاب بردارند

که با وجود تو عشاق نقش دیوارند

چگونه خواری عشق تو را به جان بکشم

که پیش روی تو گل های گلستان خوارند

با خلد خواندمان شیخ شهر و زین غافل

[...]

فروغی بسطامی
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۴

 

زلفکان تومگر عطارند

کاینهمه مشک به دامان دارند

مشت موئی نه فزونند از بو

گوئی از مشک دو صد خروارند

گر بگوئیم که مشکند خطاست

[...]

بلند اقبال
 

محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۳۹ - مختوم به اهل بیت عصمت و طهارت علیه السلام

 

جماعتی که دل و جان به عشق نسپارند

به حیرتم! چه تمتع ز زندگی دارند

بر آن سرم که برآرم دمی به خاطر جمع

گرم دو زلف پریشان دوست بگذارند

به صاحبان نظر ساقیا مده ساغر

[...]

محیط قمی
 

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۲۰۲ - العامه

 

شنو از عامه کاهل اقتصارند

بظاهر در شریعت آشکارند

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۳۸۶ - مجمع‌الاهواء

 

چو اینها پردهای حسن یارند

نقاب آنجمال و آن عذارند

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۴۴۰ - حکایت ابراهیم خاص علیه‌الرحمه

 

که هر دوری از آنشه یادگارند

از آن دوده و زان نسل و تبارند

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۴۶۴ - الشفقه

 

گر او شد کشته عالم با تو یارند

تو مهره مهر جو خلق ار چه مارند

صفی علیشاه
 
 
۱
۷
۸
۹
۱۰
۱۱
sunny dark_mode