بخش ۴۵ - سنائی غزنوی قُدِّسَ سِرُّه
و هُوَ شیخ الحکیم العارف الکامل ابوالمجد مجدود بن آدم الغزنوی. از اعاظم محققین و افاخم مدققین است. عم زادهٔ رضی الدین لالای غزنوی است و مرید شیخ ابویوسف یعقوب همدانی. ظهورش در زمان سلاطین غزنویّه و مدتها مداح سلطان ابراهیم غزنوی بوده. سبب انتباهش در کتب، مسطور و در افواه مذکور. وی را بین الحکما و العرفا پایهٔ اعلی و کمالش از کلامش پیداست. بهرام شاه غزنوی خواست که همشیرهٔ خود را به وی دهد،ابا فرمود و قبول ننمود. مولوی معنوی در شأن او گفته:
ترک جوشی کردهام من نیم خام
از حکیمِ غزنوی بشنو تمام
٭٭٭
عطار، روح بود و سنائی دو چشم او
ما از پی سنائی و عطار آمدیم
همهٔ فضلا و حکما وی را ستوده و به وی اظهار وثوق نموده. الحق سخنانش بی نظیر و بیانش دلپذیر. قطعِ نظر از مراتب فضل و کمال و معرفت در فن شعر استاد است. او را کتابی است معروف و معلوم و به حدیقة الحقایق موسوم. الحق حقیقة الحقایق و حدیقة الحدایق است و به هرچه دروصفش گویند لایق. آن را قرب سالی منظوم فرموده و در سنهٔ ۵۲۵ اختتام نموده، بعضی در آن نسخه طعن کردند. حکیم نسختی از آن به بغداد نزد برهان الدین ابوالحسن علی المعروف به بریان فرستاده. علما فتوی نوشتند که در وی مجال طعن نیست. سلطان آن جماعت را تأدیب بلیغ کرده، حکیم را سوای حدیقه، مثنوی زاد السالکین و طریق التحقیق و سیرالعباد الی المعاد و عقل نامه بر وزن حدیقه میباشد. وفات وی درسنهٔ پانصد و چهل و پنج در غزنین واقع شد و این ابیات از آن جناب است:
مِنْقصایده قُدّسَ سِرُّه
مکندرجسموجان منزل که این دونست و آن والا
قدم زین هردو بیرون نه نه اینجا باش و نه آنجا
به هرچ ازراه دورافتی چه کفرآن حرف چه ایمان
بههرچازدوستوامانیچهزشتآننقشوچه زیبا
گواهِ رهرو آن باشدکه سردش یابی ازدوزخ
نشانِ عاشق آن باشد که خشکش بینی ازدریا
سخن گرراه دین گویی چه سریانی چه عبرانی
مکان کزبهر حق جویی چه جابلقا چه جابلسا
شهادت گفتن آن باشدکه هم زاول درآشامی
همه دریایِ هستی را بدان حرف نهنگ آسا
عروسِ حضرتِ قرآن نقاب آنگه براندازد
که دارالملکِ ایمان را مجرد بیند از غوغا
عجب نبود که ازقرآن نصیبت نیست جزحرفی
که از خورشید جزگرمی نبیند چشم نابینا
بمیرای دوست پیش از مرگ، اگرعمرِابدخواهی
کهادریسازچنین مردن بهشتی گشته پیش از ما
چه ماندی بهر مرداری چوزاغان اندرین پستی
قفس بشکن چوطاووسان یکی برپربرین بالا
مگو مغرورغافل را برای امن اونکته
مده محرورِ جاهل را زبهر طبع اوخرما
تو پنداری که بربازیست این ایوان چون مینو
تو پنداری که برهرزه است این میدان چون مینا
نه حرف ازبهر آن آمدکه سوزی زهرهٔ زهره
نه حرف از بهرآن آمدکه دوزی چادرزهرا
چوعلم آموختی از حرص اینک ترس کاندرشب
چودزدی با چراغ آیدگزیدهتر برد کالا
چوعلمتهستخدمتکنچوبیعلمانکهزشتآید
گرفته چینیان احرام و مکی خفته در بطحی
چوتنجانرامزین کن به علم و دین که زشت آید
درون سوشاه عریان وبرون سو کوشک پردیبا
ز طاعت جامهای برساز بهر آن جهان ورنه
چومرگ این جامه بستاندتوعریان مانی و رسوا
ترایزدان همی گوید که دردنیا مخور باده
تراترسا همی گوید که در صفرا مخورحلوا
ز بهر دین بنگذاری حرام از حرمت یزدان
ولیک از بهرِ تن مانی حلال از گفتهٔ ترسا
مراباری بحمداللّه ز راه حکمت و همت
به سوی خطِّ وحدت بردعقل از خطّهٔ اشیا
نخواهم لاجرم نعمت نه دردنیا نه در جنت
همی گویم به هرساعت چه در سَرّا چه در ضَرّا
که یارب مر سنائی را سنائی ده تو در حکمت
چنان کز وی به رشک آید روانِ بوعلی سینا
مگردانعمرمن چون گل که در طفلی شوم کشته
مگردانحرصِمن چون مل که درپیری شوم برنا
به حرص ارشربتی خوردم مگیرازمن که بدکردم
بیابان بود و تابستان و آب سردو استسقا
به هرچ ازاولیا گفتند اُرْزُقْنی وَوَفِّقْنِی
به هرچ از انبیا گفتند آمَنّا و صَدَّقْنَا
وَلَهُ ایضاً نَوَّرَ اللّهُ رَوْحَهُ
طلب ای عاشقانِ خوش رفتار
طرب ای شاهدان شیرین کار
تا کی از خانه، هان ره صحرا
تا کی از کعبه هین درِ خمار
زین سپس دست ما و دامن دوست
بعد ازین گوش ما و حلقهٔ یار
در جهان شاهدی و ما فارغ
در قدح جرعهای و ما هشیار
رخت بردار زین سرای که هست
بام سوراخ و ابر طوفان بار
چون ترا از تو پاک بستانند
دولت آن دولت است و کار آن کار
با چنین چارپای بند بود
سوی هفت آسمان شدن دشوار
آفرینش نثار فرق تو اند
برمچین چون خسان ز راه نثار
راهِ توحید را به عقل مپوی
دیدهٔ روح را به خار مخار
به خدای ار کسی تواند بود
بی خدای از خدای برخوردار
چه روی با کلاه برمنبر
چه روی با زکام در بازار
ترا مزاجی مگرد در سقلاب
خشک مغزی مپوی در تاتار
خود کلاه و سرت حجاب تو اند
تو میفزای بر کله دستار
کله آن گه نهی که در فتدت
ریگ در موزه کیک در شلوار
ره رها کردهای از آنی گم
عز ندانستهای از آنی خوار
پاک شو بر فلک چو ابراهیم
گشته از عقل و جان و تن بیزار
نشود دل چو تیر تا نشوی
بی زبان چون دهانهٔ سوفار
تا ز اول خمش نشد مریم
در نیامد مسیح در گفتار
نه فقیری چو دین و دنیا گشت
مر ترا پای مرد و دست افزار
نه فقیهی چو حرص و نخوت کرد
مر ترا فرع جوی و اصل گذار
عالمت غافل است و تو غافل
خفته را خفته کی کند بیدار
غول باشد نه عالم آنکه ازو
بشنوی گفت و نشنوی کردار
کلبهای کاندرو نخواهی ماند
سال عمرت چه ده چه صد چه هزار
دعویِ دل مکن که جز غم حق
نبود در حریمِ دل دیار
دِه بود آن نه دل که اندر وی
گاو و خر گنجد و ضیاع و عقار
کی درآید فرشته تا نکنی
سگ ز در دور وصورت از دیوار
پرده بردار تا فرود آرند
هودجِ کبریا به صفّهٔ بار
گرچه از مال وگندمت نه به وجه
هم خزینه پراست و هم انبار
پس تفاخر مکن که اندر حشر
گندمت کژدم است و مالت مار
نه بدان لعنت است بر ابلیس
که نداند همی یمین و یسار
بل بدان لعنت است کاندر دین
علم داند به علم نکند کار
علم کز تو تور ا بنستاند
جهل زان علم بِه بود بسیار
همچو نمرود قصد چرخ مکن
با دو تا کرکس و دو تا مردار
کز دو بال سریش کرده نشد
هیچ طیار جعفر طیار
هرکه از چوب مرکبی سازد
مرکب آسوده دان و مانده سوار
کی توان گفت حال عشق به عقل
کی توان سفت سنگ خاره به خار
نکند عشق نفس زنده قبول
نکند باز موش مرده شکار
سایق و قاید صراط اللّه
به ز قرآن مدان و بِه ز اخبار
جز به دست و دل محمدؐنیست
حل و عقد خزاین اسرار
گرد دنیا مگرد و حکمت جوی
زانکه این اندکست و آن بسیار
افسری کان نه دین نهد بر سر
خواهاش افسر شمار و خواه افسار
هرچه نز روی دین خری و خوری
در شمارت کشند روز شمار
بره و مرغ را از آن ره کش
که به انسان رسند در مقدار
جز بدین ظلم باشد ار بکشد
بی نمازی مسبحی را زار
در بن چاه بین سرِ سرهنگ
بر سر دار بین تن سردار
تا نه بس روزگار خواهی دید
هم سپه مرده هم سپهسالار
در طریقت خود این دو باید ورد
اول الحمد و آخر استغفار
گر سنائی ز یارِ بی همتا
گلهای کرد زو شگفت مدار
آب را بین که چون همی نالد
هر دم از همنشین ناهموار
و له فی الموعظة و النصیحة
ای خداوندان مال الاعتبار الاعتبار
ای خداوندان قال الاعتذار الاعتذار
پیش ازین کاین جان عذرآور فروماند زنطق
پیش ازین کاین چشمِ عبرت بین فروماندزکار
پند گیرید ای سیاهیتان گرفته جای پند
عذرآرید ای سپیدیتان دمیده بر عذار
ننگ ناید مر شما را زین سگان پر فساد
دل نگیرد مر شما را زین خرانِ بی فسار
باش تا از صدمهٔ صور سرافیلی شود
صورتِ خوبت نهان و سیرت زشت آشکار
در تو حیوانی و روحانی و شیطانی در است
در شمار هرکه باشی آن شوی روز شمار
تا به جان این جهانی زنده چون دیو و ستور
گرچه پیری همچودنیا خویش را کودک شمار
چند ازین رنگ و عبارت راه باید رفت راه
چندازین رمز و اشارت کار باید کرد کار
گر مخالف خواهی ای مهدی درآ از آسمان
ور مؤالف خواهی ای دجال یک ره سر بر آر
عقل جزوی کی تواند گشت بر قرآن محیط
عنکبوتی کی تواند کرد سیمرغی شکار
کی شود ملک توعالم تا تو باشی ملک او
کی بوداهل نثارآن کس که برچیند نثار
پرده دار عشق دان اسم ملامت بر فقیر
پاسبانِ در شناس آن آب تلخ اندربحار
نیست عشق لاابالی را در آن دل هیچ جای
کو هنوز اندرصفاتِ خویش مانده است استوار
دیرشد تا هیچ کس را از عزیزان نامده است
بی زوال ملک صورت ملک معنی در کنار
صدهزاران کیسهٔ سوداییان در کوی عشق
از پی این کیمیا خالی شد از زر عیار
ای بسا غبنا که اندر حشر خواهد بود از آنک
هست ناقد بس بصیر و نقدها بس کم عیار
باش تا کل یابی آنها را که امروزند جزو
باش تا گل بینی آنها را که امروزند خار
گرچه پیوسته است بس دور است جان از کالبد
گرچهنزدیکاستبس دوراست گوش ازگوشوار
حرصوشهوتازتوبیداروتوخوش خفته مخسب
چون پلنگی بریمین داری و موشی دریسار
مال داری لیک روی است و ریا اندر بنه
کشت کردی لیک خوک است و ملخ در کشتزار
خشم و شهوت مار و طاووسند در ترکیبِ تو
نفس را این پایمرد و دیو را آن دستیار
کی توانستی برون آورد آدم را ز خلد
گر نبودی راهبر ابلیس را طاووس و مار
وَلَهُ ایضاً
بس که شنیدی صفت روم و چین
خیز و بیا ملک سنائی ببین
تا همه دل بینی بی حرص و بخل
تا همه جان بینی بی کبر و کین
پای نه و چرخ به زیر قدم
دست نه و ملک به زیر نگین
زر نه و کان ملکی زیردست
خر نه و اسب فلکی زیر زین
رسته ز ترکیب زمان و مکان
جسته ز ترتیب و شهور و سنین
بوده چو یوسف به چَهٔ و رفته باز
تا فلک از جذبهٔ حبل المتین
زیر قدم کرده ز اقلیم تنگ
تا به نهانخانهٔ عین الیقین
کرده قناعت همه گنج سپهر
در صدف گوهر روحش دفین
روح امین داده به دستش از آنک
داده به مریم ز ره آستین
حکمت و خرسندی دینش بسی است
تا چه کند ملک مکان و مکین
گاه ولی گوید هست او چنان
گاه عدو گوید هست او چنین
او ز همه فارغ و آزاد و خوش
چون گل وچون سوسن وچون یاسمین
خشم بر اعداش نبوده است هیچ
چشم بر ابروش ندیده است چین
وَلَهُ ایضاً روّح اللّه روحه
برگ بی برگی نداری لاف درویشی مزن
رخ چو عیاران میارا، جان چو نامردان مکن
یا برو همچون زنان رنگی و بویی پیش گیر
یا چو مردان اندر آی و گوی در میدان فکن
هرچه یابی جز هوا آن دین بود در جان نگار
هرچه بینی جز خدا آن بت بود در هم شکن
چون دو عالم زیرپایت قطع شد پایی بکوب
چون دو کون اندردودستت جمع شددستی بزن
هر خسی از رنگ و گفتاری به این ره کی رسد
درد باید صبر سوز و مرد باید گام زن
قرنها باید که تا یک کودکی از لطف طبع
عالِمی گویا شود یا فاضلی صاحب سخن
سالها باید که تا یک سنگ اصلی ز آفتاب
لعل گردد در بدخشان یا عقیق اندر یمن
ماهها باید که تا یک مشت پشم از پشت میش
صوفیای را خرقه گردد یا حماری را رسن
هفتهها باید که تا یک پنبه دانه ز آب و گل
شاهدی را حله گردد یا شهیدی را کفن
ساعتی بسیار میباید کشیدن انتظار
تا که در جوف صدف باران شود دُرّ عدن
صدق و اخلاص و درستی باید و عمر دراز
تا قرین حق شود صاحبقرانی در قرن
روی بنمایند شاهانِ شریعت مر ترا
چون عروسان طبیعت رخت بندند از بدن
این جهان و آن جهانت را به دم اندر کشد
چون نهنگِ بحر دین ناگاه بگشاید دهن
با دو قبله در ره توحید نتوان رفت راست
یا رضایِ دوست باید یا رضایِ خویشتن
سوی آن حضرت نپوید هیچ دل با آرزو
با چنین گلرخ نخسبد هیچ کس با پیرهن
ایضاً مِنْحقایقِهِ رحمةُ اللّهِ عَلَیه
بمیر ای حکیم از چنین زندگانی
کزین زندگانی چو مردی بمانی
ازین مرگ صورت نگر تا نترسی
ازین زندگی ترس کاینک درآیی
تو رویِ نشاطِ دل آنگاه بینی
که از مرگ رویت شود زعفرانی
بدان عالم پاک مرگت رساند
که مرگست دروازهٔ آن جهانی
اگر مرگ خود هیچ لذت ندارد
نه کس را خلاصی دهد جاودانی
اگر قلتبان نیست از قلتبانان
وگر قلتبانست و از قلتبانی
ز سبع السماوات تا بر نپرّی
ندانی تو تفسیر سبع المثانی
نه جان است این کت همی جان نماید
منه نام جان بر بخار و دخانی
به پیشِ همایِ اجل کش چو مردان
به عیّاری این خانهٔ استخوانی
کزین مرگ صورت همی رسته گردد
اسیر از عوان و امیر از عوانی
به یک روزه رنجِ گدایی نیرزد
همه گنجِ محمود زاولستانی
به بام جهان برشوی چون سنایی
گرت هم سنایی کند نردبانی
ایضاً مِنْمعارِفِه و نصایحِهِ عَلَیهِ الرَّحمه
دلا تا کی درین زندان غربت این و آن بینی
یکی زین چاه ظلمانی برون شو تا جهان بینی
زحرص وشهوت و کینه ببر تازین سپس خودرا
اگر دیوی ملک یابی وگر گرگی شبان بینی
مر این مهمان عرشی را گرامی دار تا روزی
کزین گنبد برون پَرّی مر او را میزبان بینی
اگر با درد او روزی شهیدِ عشق او گردی
هماز گبران یکی باشی چو خود را در میان بینی
بدین روز و زرِ دنیا چو بی عقلان مشو غره
که این آن نوبهاری نیست کش بی مهرگان بینی
اگر عرشی به فرش آیی وگرماهی به چاه افتی
اگربحری تهی گردی و گر باغی خزان بینی
چه باید نازش و نالش به اقبالی و ادباری
که تا برهم زنی دیده نه این یابی نه آن بینی
بهشت و دوزخت با تست در باطن نگر تا تو
سقرها در جگریابی جنانها در جنان بینی
و له ایضاً
مسلمانان مسلمانان مسلمانی مسلمانی
وزین آیین بی دینان پشیمانی پشیمانی
شگفت آید مرا بر دل ازین زندان سلطانی
که در زندان سلطانی منم سلطان زندانی
بمیرید از چنین جانی کزو کفر و هوا زاید
ازیرا در چنین جانها فرو ناید مسلمانی
مسازید از برای نام و دام و کام چون مردم
جمال نفس آدم را نقاب نفس شیطانی
شرابِ حکمت شرعی خورید اندر حریم دین
که محرومند ازین عشرت هواگویان یونانی
شود روشن دل و جانمان ز شرع و سنت احمد
از آن کز علت اولی قوی شد جوهر ثانی
زشرع است این نه ازایمان درون جانمان روشن
ز خورشید است نه ازماه جرمِ ماه نورانی
که گر تأیید عقل کل نبودی نفس کلی را
نگشتی قابل نفس دوم نفس هیولانی
مِنْقطعاته
از پی ردِ و قبول عامه خود را خرمکن
زآنکه کارعامه نبودجز خری و خرخری
گاو را باور کنند اندر خدایی عامیان
نوح را باور ندارند از پیِ پیغمبری
گویی که بعدِ ما چه کنند و کجا روند
فرزندگان و دخترکانِ یتیمِ ما
خودیاد ناوری که چه کردند و چون شدند
آن مادران و آن پدران قدیم ما
با همه خلقِ جهان گرچه از آن
بیشتر گمره و کمتر به رهند
آن چنان زی که چو میری برهی
نه چنان زی که چو میری برهند
کسی کش خرد رهنمونست هرگز
به گیتی ره و رسمِ الفت نورزد
که صحبت نفاقی است یا اتفاقی
دلِ مرد دانا ازین هر دو لرزد
اگر خود نفاقیست جان را بکاهد
وگر اتفاقی است هجران نیرزد
این جهان بر مثال مرداریست
کرکسان گرد او هزار هزار
این مر آن را همی کشد مخلب
آن مر این را همی زند منقار
آخرالامر بر پرند همه
وز همه باز ماند این مردار
یک روز منوچهر بپرسید ز سالار
کاندر همه عالم چه به، ای سام نریمان
او گفت جوابش که درین عالمِ فانی
گفتار حکیمان بِه و کردارِ کریمان
نکند دانا مستی، نخورد عاقل می
ننهد مردم هشیار سوی مستی پی
چه خوری چیزی کز خوردن آن چیز ترا
نی چون سرو نماید به نظر سرو چو نی
گر کنی بخشش گویند که می کرده نه او
ور کنی عربده گویند که او کرد نه می
مِنْغزلیّاته
آن دست و آن زبان که درو نیست نفع خلق
غیر از زبانِ سوسن و دستِ چنار نیست
بسا پیر مناجاتی که بر مرکب فروماند
بسا رندِ خراباتی که زین بر شیرِ نر بندد
از پند تو ای خواجه چه سود است که مارا
هر نقش که نقاش ازل کرده همانیم
سنگ بر قندیلِ طالب علمِ عالم جوی پاش
چنگ در فتراک صاحب درد دردی خوار زن
هشت چرخ و چار طبع و پنج حس محرم نیاند
خیمهٔ عشرت برون زین هشت و پنج و چارزن
از ما و خدمت ما کاری نیاید ای دوست
هم خود بنا نمودی هم خود تمام گردان
ای بنده به درگاه من آنگاه برآیی
کز جان قدمی سازی و در راه برآیی
از غیر جدا گردی چون آنکه درین راه
هم خواست نداند که تو خواهندهٔ مایی
به مر ماهی مانی نه این تمام نه آن
منافقی چه کنی مار باش یا ماهی
رباعیّات
آن کس که سرت برید غمخوار تواوست
و آن کت کلهی بداد طرار تو اوست
و آن کس که ترا یار دهد مارِ تو اوست
آن کس که ترا بی تو کند یارِ تو اوست
برهان محبت، نَفَس سرد من است
عنوانِ نیاز، چهرهٔ زرد من است
میدان وفا، دلِ جوانمردِ من است
درمانِ دلِ سوختگان، درد من است
رو، گرد سراپردهٔ اسرار مگرد
شوخی چه کنی چو نیستی مردِ نبرد
رندی باید ز هر دو عالم شده فرد
تا می بخورد به جای آب و نان درد
در صورت هر هست چرایی مدهوش
در حسرت هر نیست چرایی به خروش
این هر دو یکی کن و بخور همچون نوش
پس لب به کلوخ مال و بنشین خاموش
این گونه به نیستی که من خرسندم
چندین چه دهی ز بهر هستی پندم
روزی که به تیغ نیستی بکشندم
گریندهٔ من کیست بر آن میخندم
چون آمد و شد بریدم از کویِ تو من
دانم نرهم ز گفت بدگوی تو من
برخیره چرا نظر کنم سویِ تو من
بر عشق تو عاشقم نه بر روی تو من
از خلق ز راهِ تیزهوشی نرهی
وز خود ز رهِ سخن فروشی نرهی
زین هر دو بدین دو گر بکوشی نرهی
از خلق و ز خود به جز خموشی نرهی
گر آمدنم به من بُدی نامدمی
ور نیز شدن به من بُدی کی بُدمی
زین به چه بُدی که اندرین دیرِ خراب
نه آمدمی نه بودمی نه شدمی
مِنْمثنوی الموسوم به حدیقه
ای درون پرور و برون آرای
ای خردبخش بی خرد بخشای
کفر و دین هر دو در رهت پویان
وحدهُ لاشریک لَه گویان
هرزه بیند روان بیننده
آفرین جز بر آفریننده
نوربخش یقین و تلقین اوست
هم جهانبان و هم جهانبین اوست
پاک از آنها که غافلان گفتند
پاکتر ز آن چه عاقلان گفتند
داند اعمی که مادری دارد
لیک چونی به وهم درنارد
گر نگویی بدو نکو نبود
ور بگویی تو باشی او نبود
گر بگویی مشبهی باشی
ور نگویی ز دین تهی باشی
هست در وصف او به وقت دلیل
نطق تشبیه و خامشی تعطیل
وَلَهُ رَحمةُ اللّهِ عَلَیْهِ
با تو چون رخ در آینه مصقول
نز ره اتحاد و رای حلول
پیش آن کش به دل شکی نبود
صورت و آینه یکی نبود
آنچه پیشِ تو بیش از آن ره نیست
غایت فکر تست اللّه نیست
خواهی امید گیر و خواهی بیم
هیچ بر هرزه نافرید حکیم
همه را از طریق حکمت و داد
آنچه بایست بیش از آن همه داد
سوی تو نام زشت و نام نکوست
ورنه محض عطاست هرچه ازوست
بد به جز جلف و بی خرد نکند
خود نکوکار هیچ بد نکند
خیر و شر نیست در جهان کهن
لقب خیر و شر به تست و به من
تو به حکم خدای راضی شو
ورنه بخروش و پیش قاضی شو
هرچه در خلق سوزی و سازی است
اندران مر خدای را رازی است
مرگ آن را هلاک و این را برگ
زهر آن را غذا و این را مرگ
پیشتر چون روی که جایت نیست
بازپس چون جهی که پایت نیست
دست و پایی همی زن اندرجوی
چون به دریا رسی ز جوی مگوی
خرد و جان و صورت مطلق
همه از امر دان و امر از حق
جز به فضلش به راه او نرسی
گرچه در طاعتش قوی نفسی
اندرین منزلی که یک هفته است
بوده نابوده آمده رفته است
ذکر بر دوستان و کم سخنان
چه شماری به سان بیوه زنان
آنکه گریانِ اوست، خندان اوست
دل که بی یاد اوست، سندان اوست
آن چنانش پر است در کونین
گر همی بینیاش به رأی العین
ذکر جز در ره مجاهده نیست
ذکر در مجلس مشاهده نیست
رهبرت اول ارچه یاد بود
رسد آنجا که یاد باد بود
جهد کن تا ز نیست هست شوی
وز شراب خدای مست شوی
گر ترا دانش و درم نبود
او ترا هست هیچ غم نبود
کدخدایی همه غم و هوس است
کد رهاکن ترا خدای بس است
عاشقان سوی حضرتش سرمست
عقل در آستین و جان بر دست
صدهزارت حجاب در راه است
همتت قاصر است و کوتاه است
برنگیرد جهان عشق دویی
چه حدیث است این حدیث تویی
کشف اگر بند گرددت بر تن
کشف را کفش ساز و بر سر زن
نیست کن هرچه راه و رای بود
تات دل خانهٔ خدای بود
تا ترابود با تو در ذات است
کعبه با طاعتت خرابات است
این همه علم جسم مختصر است
علم رفتن به راهِ حق دگر است
چیست این راه را نشان و دلیل
این نشان از کلیم پرس و خلیل
چیست زادِ چنینِ ره ای عاقل
حق به دیدن بریدن از باطل
رفتن از منزل سخن کوشان
برنشستن به صدر خاموشان
نه ز بیهوده بود و نادانی
بایزید ار بگفت سبحانی
پس زبانی که رازِ مطلق گفت
راست جنبید کو اناالحق گفت
رازِ حق چون ز روی داد به پشت
رازِ غم ساز گشت و او را کشت
کی بود ما ز ما جدا مانده
من و ما رفته و خدا مانده
از تن و جان و عقل دین بگذر
در رهِ او دلی به دست آور
هرچه از نفس و علم و معرفت است
دان که آن کفر عالم صفت است
چند گویی رسیدگی چه بود
در رهِ دین گزیدگی چه بود
بند بر خود نهی گزیده شوی
پای بر سر نهی رسیده شوی
آسمانهاست در ولایتِ جان
کارفرمای آسمان و جهان
در ره روح پست و بالا هست
کوههای بلند و دریا هست
هفده رکعت نماز از دل و جان
ملک هجده هزار عالم دان
پس بدان کاین حساب باریک است
زان که هفده به هجده نزدیک است
ای روان همه تنومندان
آرزو بخش آرزومندان
چه کنم زحمت تویی ودویی
چون یقین شد که من منم تو تویی
با قبول تو ای ز علت پاک
چه بود خوب و زشتِ مشتی خاک
کسی از بَد همی نداند به
آنچه دانی که آن به است آن ده
نخری رنگ و بوی و دمدمه تو
از همه وارهانم ای همه تو
بر درت خوب و زشت را چه کنم
چون توهستی بهشت را چه کنم
نه به لاتَأْمَنْاز تو سیر شوم
نه به لاتَقْنَطُوا دلیر شوم
تو مرا دل ده و دلیری بین
روبهٔ خویش خوان و شیری بین
همه از کردگار اللّه است
نیک بخت آن کسی که آگاه است
هر که را آن دم است آدم اوست
هر که را نیست نقش عالم اوست
آمد اندر جهانِ جان هر کس
جان جانها محمد(ص) آمد و بس
همه شاگرد و او مدرسشان
همه مزدور و او مهندسشان
همتش الرَّفیقُ الأَعْلَی جو
غیرتش لا نَبِّی بَعْدِی گو
غرض کُنْزحکمت ازل او
اوّلُ الْفِکْرِ آخِرُ العَمَلِ او
چون تو بیماری از هوا و هوس
رَحْمَتُ العالَمینَ طبیب تو بس
هرچه اوگفت امر مطلق دان
آنچه او کرد کردهٔ حق دان
سویِ حق بی رکابِ مصطفوی
نرود پایت ارچه بس بدوی
تا به حشر ای دل ار ثنا گفتی
همه گفتی چو مصطفی گفتی
نایبِ کردگار حیدر بود
صاحب ذوالفقار حیدر بود
شیر یزدان چو برگشادی چنگ
شیر گردون شدی چو پشت پلنگ
عشق را بحر بود و دل را کان
شرع را دیده بود و دین را جان
دو رونده چو اختر گردون
دو برادر چو موسی و هارون
تنگ از آن شد بر او جهانِ سترگ
که جهان تنگ بود و مرد بزرگ
هرکه او با علی برون آید
روز محشر بگو که چون آید
جانب هر که با علی نه نکوست
هرکه گوباش من ندارم دوست
تو به توحید کی رسی چو مرید
نازده گام در رهِ تجرید
چار تکبیر کن چو خیرالناس
بر که بر چار طبع و پنج حواس
وله ایضاً قدّس سرّه
گفت روزی مرید با پیری
که درین راه چیست تدبیری
کار این راه با مجاهده نیست
در رهِ جهد خود مشاهده نیست
کار توفیق دارد اندر راه
نرسد کس به جهد سوی اله
پیر گفتا مجاهدت کردی
تا بدانستهای که نامردی
جهد بر تست و بر خدا توفیق
زانکه توفیق و جهد هست رفیق
کار کن کار بگذر از گفتار
کاندرین راه کار دارد کار
این گروهی که نورسیدستند
عشوهٔ جاه و زر خریدستند
سر باغ و دل زمین دارند
کی دل عقل و شرع و دین دارند
همه در راه آن جهانی کور
بندهٔ خوردو خُفْت همچو ستور
همه در علم سامری وارند
از برون موسی از درون نارند
نیست اینجا چو مر خرد را برگ
مرگ به با چنین حریفان مرگ
علم با کار سودمند بود
علم بی کار پای بند بود
هر چه در زیر چرخ نیک و بدند
خوشه چینان خرمن خردند
همه را عقل با تو بنماید
آنچه بود آنچه هست آنچ آید
عقل سلطان قادر خوشخوست
آنکه سایهٔ خدا گزیند اوست
سایه با ذات آشنا باشد
سایه از ذات کی جدا باشد
عقل را از عقیله بازشناس
نبود همچو فربهی آماس
عقل در کوی عشق نابیناست
عاقلی کارِ بوعلی سیناست
عقل کان رهنمای حیلهٔ تست
آن نه عقل است کان عقیلهٔ تست
بگذر از عقل و خدعه و تلبیس
که عزازیل ازین شده است ابلیس
خردی را که این دلیل بدی است
لعنتش کن که بی خرد خردی است
پدر و مادر جهان لطیف
نفس گویا شناس و عقل شریف
گرشان بعدِ امر بپرستند
این دو گوهر سزای آن هستند
عقل و چشم و پیمبری نوراست
این از آن آن ازین نه بس دور است
نورِ بی چشم شاخ بی بر دان
چشم بی نور گوش بی سر دان
خیز کاین خاکدان سرایِ تو نیست
این هوس خانه است جای تو نیست
عاشقی جز به اضطرار خطاست
آهِ عاشق به اختیار خطاست
هرکه را روی نیک و کم خرد است
روی نیکو دلیلِ خویِ بد است
هر که را با جمال و بدنیتی است
وان که حسنش جمالِ عاریتی است
آن چنان کرده شهوتت محجوب
که ندانی همی تو خوک از خوب
شاهد پیچ پیچ را چه کنی
ای کم از هیچ هیچ را چه کنی
شاهدان زمانه خُرد و بزرگ
دیده را گوسفند و دل را گرگ
از پی دزدی روان ها را
چشمشان رخنه کرده جانها را
آن نگاری که سوی او نگری
او دلت برد و زو تو درد بری
روی اگر هیچ بی نقاب کند
دهر پر ماه و آفتاب کند
ور کند هیچ بندِ گیسو باز
پس شب قدر برگشاید راز
زلف و رویش گر آشکارستی
شب و روز این که دو است چارستی
صورت قهر و لطف خال و لبش
عالم قبض و بسط روز و شبش
بوسهٔ عاشق روان پرداز
دهنش را به خنده یابد باز
خون عاشق چو زلف او ریزد
از زمین بویِ مشک برخیزد
چشم گوشی شود چو سازد جنگ
گوش چشمی شود چو آرد رنگ
دیده زان چشمها که بردارد
جز کسی کافت بصر دارد
بتوان دیدن از لطیفی کوست
استخوان درتنش چو خون در پوست
حکایت
دید وقتی یکی پراکنده
زندهای زیر جامهٔ ژنده
گفت کاین جامه سخت خلقان است
گفت هست از من این چنین زانست
چون نجویم حرام و ندهم دین
جامه لابد نباشدم به ازین
جامه از بهر عورت عامه است
خاصگان را برهنگی جامه است
مرد را در لباس خلقان جو
گنج در خانههای ویران جو
زینت اللّه نه اسب و زین باشد
زینت اللّه جمال دین باشد
نیست مهر زمانه بی کینه
سیر دارد میان لوزینه
سرنگون خیزد از سرای معاد
هر که روی از خرد نهد به جماد
مرد کز خاک و آب دارد عار
به هوا برنشیند آتش وار
سوؤال سائلی از حضرت صادقؑ
گفت روزی به جعفر صادق
حیله جویی ربادهی سارق
که حرام ربا چه مقصود است
گفت زیرا که مانع جود است
زان ربا ده بتر ز میخوار است
کاین مروت بر آن سخا آر است
حرص دنیا ترا چنان کرده است
کز خدا هم دلت بیازرده است
سیم دارد ترا چنان مشغول
که نترسی تو از خدا و رسول
داده ماند نهاده آنِ تو نیست
برود مال به ز جان تو نیست
هرچه ماند ز تو به نیک و به بد
بخشش مرگ دان نه بخشش خود
هر که را هست انده بیشی
همرهِ اوست کفر و درویشی
صوفیان در دمی دو عید کنند
عنکبوتان مگس قدید کنند
ما که از دست روح قوت خوریم
کی نمک سود عنکبوت خوریم
کی غنی با فقیر در سازد
کان به دنیا و این به دین نازد
کار دنیا به جمله بازی دان
ترک او عز و سرفرازی دان
مال در کف چوپیل در مستی است
مال در دل چو آب در پستی است
دون و دنیا بوند هر دو رفیق
قحبهای آن و قلتبانی این
دیده ور پل به زیر گام کند
کور بر پشتِ پل مقام کند
هر که را علم نیست گمراه است
دست او زان سرای کوتاه است
علم سویِ درِ اله برد
نه سویِ نفس و مال و جاه برد
چند ازین در نقاب محتالی
چشمها درد و لاف کحالی
عقلت از جان و مالت از تن تست
آن دو معشوقه این دو دشمن تست
پاک شو تا که ز اهل دین گردی
آن چنان باش تا چنین گردی
بهر دین با سفیه رای مزن
رگ قیفال بهر پای مزن
عالم علم عالمی است شگرف
نیست این خطّه خطّهٔ خط و حرف
مرد را ره ز حال برخیزد
حال باید که قال برخیزد
زاد این راه عجز و خاموشی است
قوت و قوت او ز کم کوشی است
رهروان را چو درد راهبر است
آنکه را درد نیست کم ز خراست
هر که را درد راهبر نبود
مرد را زان جهان خبر نبود
در رهِ او سخن فروشی نیست
در رهش بهتر از خموشی نیست
در مناجاتِ بی زبانان آی
هرچه خواهی بگوی ولب بگشای
مرد معنی سخن ندارد دوست
زآنکه بوده است مغزها را پوست
بگذر از قال و گفتههای محال
ذرّهای صدق بهتر از صد فال
دانش آن خوبتر که بهربسیج
زو بدانی که می ندانی هیچ
نیست از بهر آسمان ازل
نردبان پایه بِه ز علم و عمل
پیر کز جنبش ستاره بود
گرچه پیر است شیرخواره بود
دستِ پیر از ولایتِ دین است
این که گویند پیر پیر این است
در جهانی که عقل و ایمان است
مردنِ جسم زادنِ جان است
دشمن حق تن است خاکش دار
قبلهٔ حق دل است پاکش دار
همه اندرز من به تو این است
که تو طفلی و خانه رنگین است
مرگ را جوی کاندرین منزل
مرگ حق است زندگی باطل
من ندیدم سلامتی زخسان
گر تو دیدی سلام من برسان
راه مدین نرفته پیش شعیب
چند گردی به گردِ پردهٔ غیب
آدمی را مدار خوار که عیب
جوهری شد میان رستهٔ غیب
داعی خیر و شر درون تو اند
هر دو در نیک و بد زبون تو اند
در رهِ خلق خوب و سیرت زشت
هفت دوزخ تویی و هشت بهشت
در درون توهست از پی دین
صد هزار آسمان فزون ز زمین
آدمی بهر بی غمی را نیست
پای در گل جز آدمی را نیست
عرش و فرش زمان برای وی است
وین تبه خاکدان نه جای وی است
بی روان شریف و جانی پاک
چه بود جسم جز که مشتی خاک
جان دانا ز دین غذا سازد
چون نیابد غذا به مگذارد
هرچه آن باعث عبث باشد
نز قدم دان که از حدث باشد
تنت از چرخ و طبع دارد ساز
این و آن ساز خویش خواهد باز
جانت حق داد و جاودان ماند
زانکه حق داده هیچ نستاند
بندهٔ بطن و لذت شهوات
بتر از بندهٔ عزی ومنات
خشم و شهوت خصال حیوانست
علم و حکمت کمال انسانست
تا تو از آز و آرزو مستی
به خدا ار تو آدمی هستی
رو قناعت گزین که طالع دون
در دو گیتی است با عذاب الهون
نفخهٔ صور سور مردان است
هر که زان سور خورد مرد آن است
روز دین دست دست رس نبود
نسبتِ کس شفیع کس نبود
آدمی گرچه بر زمانه مه است
ز آدمِ خام دیوِ پخته به است
آدمی سر به سر همه آهوست
ظنّ چنان آیَدْش که بس نیکوست
دل کند سخت جامهٔ نرمت
خورشِ خوش ز سر برد شرمت
مرد نبود که گرد خود پوید
مرد راهِ نجاتِ خود جوید
مرد را گر ز رزم بی مایه است
دامن خیمه بهترین دایه است
اولین سدّه در رهِ آدم
بود نایِ گلو و طبلِ شکم
چون خوری بیش پیل باشی تو
کم خوری جبرئیل باشی تو
هر که بسیار خوار باشد او
دان که بسیار خوار باشد او
باش کم خوار تا بمانی دیر
که اجل گرسنه است قوتش شیر
چیست حاصل سویِ شراب شدن
اولش شر و آخر آب شدن
چون کند عربده پی شکن است
ور سخاوت کند دروغ زن است
هیچ خصمی بتر ز دنیا نیست
با که گویم که چشم بینا نیست
مرد را چون هنر نباشد کم
چه ز اهل عرب چه ز اهل عجم
تازی ار شرع را پناهستی
بولهب آفتاب و ماهستی
بهر معنی است صورتِ تازی
نه بدان تا تو خواجگی سازی
روح با عقل و علم داند زیست
روح را پارسی و تازی نیست
این چنین جلف و بی ادب زانی
که تو تازی همی ادب دانی
زیرکان را درین سرایِ کهن
هیچ غم خوارهای مدان چو سخن
بی غرض پند همچو قند بود
با غرض پند پای بند بود
از درِ تن که صاحب کله است
تا درِ دل هزار ساله ره است
از درِ جسم تا به کعبهٔ دل
عاشقان را هزار و یک منزل
خاص داند هزارو یک نامش
عام داند هزارو یک دامش
پر و بال خرد ز دل باشد
تن بی دل جوالِ گل باشد
باطنِ تو حقیقتِ دل تست
هرچه جز باطنِ تو باطل تست
آن چنان دل که وقتِ پیچاپیچ
اندرو جز خدا نگنجد هیچ
اصل هزل و مجاز دل نبود
دوزخ خشم و آز دل نبود
پارهای گوشت نام دل کردی
دل تحقیق را بحل کردی
دل یکی منظری است ربانی
حجرهٔ دیو را چه دل خوانی
اینت غبنی که یک رمه جاهل
خوانده شکل صنوبری را دل
این که دل نام کردهای به مجاز
رو به پیش سگان کوی انداز
دل که با جاه و مال دارد کار
آن سگی دان و آن دگر مردار
عامه دل در هوای جان بستند
زانکه از دستِ جهل سرمستند
خاصه در عالم معاینهاند
همچو سیماب روی آینهاند
همه دست نهال کن دارند
همه مرغ قفس شکن دارند
عاشقِ مرگ هر یک از پیِ برگ
خویشتن را کشیده ز ایشان مرگ
سگ درد پوستین درویشان
ورنه چرخ است بندهٔ ایشان
آدمی را ز جاه بهتر چاه
سرکل را پناه دان ز کلاه
درِ دل کوب تا رسی به خدای
چند گردی به گرد بام و سرای
هیچ باشی چو جفت فردی تو
همه باشی چو هیچ گردی تو
مرد آنست کو ز خود بجهد
پای بر آبروی خود بنهد
آن نباشد ولی که چون سرخاب
رود از بهر آبروی بر آب
گر بد و نیک و مهر و کین باشد
هر چه جز دین حجاب دین باشد
نشوی بر نهاد خود سالار
به نماز و به روزهٔ بسیار
زان که هرچند گرد بر گردی
زین دو هر لحظه خواجه تر گردی
بی خودی ملک لایزالی دان
ملکتی نسیه نی که حالی دان
صوفیانی که اهل اسرارند
در دلِ نار و بر سرِ دارند
همه بی خانمان و بی زن و جفت
نه مقام نشست و معدن خفت
رو چو زر بایدت سفیهی کن
ور سریت آرزو فقیهی کن
تو به صفوِ صفات صوفی باش
خواه بصری و خواه کوفی باش
مفلسی مایه ساز تا برهی
ورنه دارد ترا زمانه رهی
زر نداری ترا چه گوید میر
خر نداری چه ترسی از خر گیر
عشق با سربریده گوید راز
زانکه داند که سر بود غماز
عشق هیچ آفریده را نبود
عاشقی جز رسیده را نبود
عشق بی چار میخ تن باشد
مرغ دانا قفس شکن باشد
طلب دُرّ وآنگهی کشتی
دُرّ نیابی نیت بدین زشتی
عاشقان سر نهند در شبِ تار
تو برآنی که چون بری دستار
عشق و مقصود کافری باشد
عاشق از کام خود بری باشد
خطّهٔ خاک، لهو و بازی راست
عالمِ پاک پاکبازی راست
عشق را رهنمای و ره نبود
در طریقت سر و کله نبود
پیش آن کس که عشق رهبر اوست
کفر و دین هر دو پردهٔ درِ اوست
عقل مردیست خواجگی آموز
عشق دردیست پادشاهی سوز
مرد را عشق تاج سر باشد
عشق بهتر ز هر هنر باشد
عقل در کوی عشق نابیناست
عاقلی کارِ بوعلی سیناست
صفت عشق پوست داند پوست
عشق بی عین و شین و قاف نکوست
بنه ار هیچ عشق آن داری
از میان آنچه در میان داری
عشق مردان بود به راه نیاز
عشق تو هست سوی نان و پیاز
در بهشت ارنه اکل و شربستی
کی ترا زین نماز قربستی
من بلی گفته بر درش قایم
زان شدستم که اکلها دایم
در جهانی چه بایدت بودن
که به نیکان توانش پیمودن
هر که را سر به از کلاه بود
بر سر او کله گناه بود
عقل چون نقش بست نفس سترد
عشق چون روی داد طبع بمرد
نفس نقشی و عقل نقاشی
طبع گردی و عشق فراشی
ای بسا شیر کان ترا آهوست
ای بسا درد کان ترا داروست
بندگان را که از قدر حذر است
آن نه زیشان که آن هم از قدر است
که کند با قضای او آهی
جز فرومایهای و گمراهی
زان همه کارهات بی نور است
کز تو تا نور راه بس دور است
تلخ و شیرین همه چو زو باشد
زشت نبود همه نکو باشد
هرکجابود ذکرِ او، تو چهای
جمله تسلیم کن بدو تو چهای
جان و اسباب ازو عطا داری
پس دریغ از وی این چرا داری
چند پرسی که بندگی چه بود
بندگی جز فکندگی چه بود
هست در دین هزار و یک درگاه
کمترش آنکه بی تو باشد راه
با قضا سود کی کند حذرت
خون مگردان به بیهده جگرت
بد و نیک تو بر تو راندهٔ اوست
تا بدانی تو دشمنی یا دوست
حکایت
داشت لقمان یکی کریچهٔ تنگ
چون گلوگاهِ نای و سینهٔ چنگ
روز نیمی به آفتاب اندر
شب همه زان به رنج و تاب اندر
بوالفضولی سؤال کرد از وی
چیست این خانهٔ شش بَدَست و سه پی
با دم سرد و چشمِ گریان پیر
گفت هَذَا لِمَنْیَمُوْتُ کَثِیر
بر فلک زان مسیح سر بفراشت
که بدین خاک توده خانه نداشت
چه کند روح پاک خانه ز ریح
فلک چارم است بام مسیح
چندت اندوهِ پیرهن باشد
بُوکتِ این پیرهن کفن باشد
تو به درزی شده به پیرهنت
گازر آن دم بکوفته کفنت
وه که چون آمدی برون ز نهفت
بس که وا حسرتات باید گفت
و قالَ نَوَّرَ اللّهُ رُوْحَهُ فِی التَّمثیلِ
مَثَلَتْهست در سرایِ غرور
مَثَلَ یخ فروش نیشابور
در تموز آن یخک نهاده به پیش
کس خریدار نه و او درویش
یخ گدازان شده ز گرمی و مرد
با دلِ دردناک و با دَمِ سرد
این همی گفت و اشک میبارید
که بسی ماندمان و کس نخرید
قسمت روزگار آسانی
به سرِ روزگار اگر دانی
چیست عقل، اول جهان دیدن
پس به حِسبت برین جهان ریدن
مجلس وعظ رفتنت هوس است
مرگ همسایه واعظت نه بس است
روز آخر ز چرخ پاینده
هم تو سایی و هم بس آینده
هیچ نادیده عالم معنی
معرفت را چرا کنی دعوی
شیر گرمابه دیدی از نقاش
باش تا شیر بیشه بینی فاش
مرغ و حور از بهشت ابدان است
حکمت و دین بهشت یزدان است
نبود جز جمال ایزد قوت
عاشقان را به جنت ملکوت
تو چه دانی بهشت یزدان چیست
تو چه دانی که جنّت جان چیست
کی برد شهوتت به راه بهشت
تات حور و قصور باید کشت
از صفات سگی تهی کن رگ
ورنه در رستخیز، خیزی سگ
چیست دنیا سرایِ آفت و شر
چون کلیدان ز اولی به دو در
هست چون مار گَرزه دولت دهر
نرم و رنگین و اندرون پر زهر
شمش رنگین و هیچ جان نه درو
خوانش زرین و هیچ نان نه درو
این جهان زان جهان نمودار است
لیک آن زنده اینت مردار است
مُل همی خور به بوی گل به بهار
باش تا بردمد ز خاک تو خار
شب سرخواب و روز عزمِ شراب
نکند جز که دین و ملک خراب
تو هنوز این جهان چه دیدستی
زین جهان نام او شنیدستی
هرکه از کردگار ترسنده است
خلق عالم ز وی هراسنده است
دوزخی در شکم که این آز است
سگی اندر جگر که این راز است
نه ز توحید بل ز شرک و شک است
که به نزد تو دین و کفر یک است
در خرابی نشسته کاین چین است
رسمِ گبران گرفته کاین دین است
از برون پاک و از درون ناپاک
کیست این هست صوفی چالاک
مردم از زیرکان دژم نشود
مهر گر عقل بود کم نشود
بغض کز سنتی بود دین است
مهر کز علتی بود کین است
دوست را گر زهم بدری پوست
گر کند آه او نباشد دوست
ور بگویی به دوست برجه هین
گویدت تا کجا بگو بنشین
مرد را رهزنِ یقین باشد
هر قرینی که دونِ دین باشد
شاخ بی برگ و میوه، خار بود
یار بی نفع و دفع مار بود
مر ترا آن رفیق و یار آید
که به نیک و به بد به کار آید
یار هم کاسه هست بسیاری
لیک هم کیسه کم بود یاری
دوست خواهی که تا بماند دوست
آن طلب زو که طبع و شیوهٔ اوست
بد کسی دان که دوست کم دارد
زان بتر چون گرفت بگذارد
از تقی دین طلب ز رعنا لاف
از صدف دُرّطلب ز آهو ناف
آستین گر زهیچ خواهی پر
از صدف مشک جوی ز آهو در
آن که از حسّ چشم و بینی وگوش
زان ببین زین ببوی و زان بنیوش
نامد از گوشها جهان بینی
نچشد چشم و نشنود بینی
گرچه صد بار بازگردد یار
گردِ او باز گرد چون طومار
آن طلب زو که داند و دارد
تا تو از وی، وی از تو نازارد
خلق دشمن شود چو بگریزی
بد قرین گردی ار درآمیزی
تا نباشی حریف بی خردان
که نکو کار بد شود ز بدان
با بدان کم نشین که بد مانی
خو پذیر است نفسِ انسانی
خوش خوی از بدخویان سترگ شود
میش چون گرگ خورد گرگ شود
مهر پیوسته یک سواره بود
ماه باشد که با ستاره بود
جفت خواهی خدای ندهد بار
فرد باشی خدای باشد یار
هر که ما را نخواهد از همه دل
گر همه جان بود ز وی بگسل
هر کجا داغ بایدت فرمود
چون تو مرهم نهی ندارد سود
صحبت ابلهان چو دیگ تهی است
از درون خالی و برون سیهی است
چون کتابی است صورت عالم
کاندرویست بند و پند به هم
صورتش بر تن لئیمان بند
صفتش بر دلِ حکیمان پند
دعوی دوستیت با معبود
پس طلبکار لذت و مقصود
تو به گوهر ورای دو جهانی
چه کنم قدر خود نمیدانی
آخشیجان گنبدِ دوار
مردگانند زندگانی خوار
گوشهای گیر زین جهان مجاز
توشهٔ آن جهان درو میساز
عالم طبع و وهم و حس و خیال
همه بازیچهاند و ما اطفال
غازیان طفل خویش را پیوست
تیغِ چوبین از آن دهند به دست
که چو آن طفل مرد کار شود
تیغِ چوبینش ذوالفقار شود
این همه نقش دانی از پی چیست
تا به هستی رسی بدانی زیست
آدمی بی خبر ستور بود
گرچه دارد دودیده کور بود
به خدای ار بود ز بهر شرف
ز خلیفهٔ خدای چون تو خلف
هادیِ ره به جز هدایت نیست
وان طریق اندران ولایت نیست
این جهان در حلی و حله نهان
گنده پیریست زشت و گنده دهان
صد هزاران چو تو به آب برد
تشنه باز آورد که غم نخورد
تو مکن کار جز به دستوری
مرگ اگر ره زند تو معذوری
علم دانی ولیک علم حیل
گنج داری ولیک سیم دغل
کی شود مایهٔ نشاط و سرور
هم در انگور شیرهٔ انگور
بارِ تو شیشه، راه پرسنگ است
منزلت دور و هم خرت لنگ است
با رفیقان سفر مقر باشد
بی رفیقان سفر، سقر باشد
بس نکو گفته اند هشیاران
خانه را زاد و راه را یاران
دوست را کس به یک بدی نفروخت
بهرکیکی گلیم نتوان سوخت
چند گویی ز چرخ و مکرو فنش
به خدای ار کری کند سخنش
زیر این چرخِ گنبد دوار
هست دی با بهار و گل با خار
آنچه ار کانی آنچه گردونی است
زان جهان پوستهایِ بیرونی است
مرد تا درجهان دین نرسد
از گمان در ره یقین نرسد
به خدای ار به زیر چرخ کبود
چون منی بود و هست و خواهد بود
هزل من هزل نیست تعلیم است
بیت من بیت نیست اقلیم است
من نه مرد زن و زر و جاهم
به خدا گر کنم وگر خواهم
خلق را جمله صورتی انگار
هیچ از هیچ خلق طمع مدار
زحمت خود ز اهل عصر بکاه
هرچه خواهی ز خالق خود خواه
فی التمثیل
آن شنیدی که بود پنبه زنی
مفلس و قلتبانش خواند زنی
گفت کای زن مرا به نادانی
مفلس و قلتبان چرا خوانی
چه بود جرم من چو باشم من
مفلس از چرخ و قلتبان از زن
سلوتی نیست خلق را از کس
سلوتِ روح خلوت آمد و بس
خوش سخن باش تا امان یابی
وقت گفتن خلاصِ جان یابی
هر کجا هست پادشاهیِ دل
چه بود ملک و ملک مشتی گل
این کُره را که نام کردی خویش
هر یکی کژدمند با صد نیش
این مثل را مگر نداری سست
که اقارب عقاربند درست
از جفا زشتگوی یکدگرند
وز حسد عیبجویِ یکدگرند
دوست جوی از برادران بگسل
که برادر کند پر آذر دل
تا پدر زنده با تو دمساز است
چون پدر مرد با تو انباز است
گر دو نیمه کنی برو سیمت
ورنه در دم کند به دو نیمت
پور و فرزند بد بود به دو باب
زنده مالت برند و مرده ثواب
جهل باشد عدوت پروردن
از پیِ رنجِ دل جگر خوردن
ور بود خود نعوذباللّه دخت
کار خام آمد و تمام نه پخت
بر کس ایمن مباش زان پس تو
که نیابی امین برو کس تو
آنکه از بودِ اوت عار آید
پیِ دخترت خواستگار آید
هر که را دختر است خانه نژاد
بهتر از کور نبودش داماد
ور ترا خواهر آورد مادر
شود از وی سیاه روی پدر
مرد بیگانه گردد از خانه
خانهات پر شود ز بیگانه
گشته معروف هر گه و هر جای
کیست این مر مراست خواهرگای
کرد باید زن ای ستوده سیر
لیک از خانِمان خویش به در
اشتقاقش ز چیست دانی زن
یعنی این قحبه را به تیر بزن
آنکه عم تو وآنکه خال تو اند
همه در خون جاه ومال تواند
عم که بدگو و پر ستم باشد
عم نباشد که درد و غم باشد
دلِ اهل خرد ستم نکشد
عاقل اندوه خال و عم نکشد
چون زرت باشد از تو جوید رنگ
چون بُوی مفلس از تو دارد ننگ
خواجهٔ تو قناعت تو بس است
صبر وهمت بضاعتِ تو بس است
باز اگر خویش باشدت صوفی
او خود از هیچ روی لایِوْفِی
اندر افکنده در دو خانه خروش
یک رمه دلق پوش زرق فروش
پارسا صورتانِ مفسدکار
باز شکلان ولیک موش شکار
ور بود خود فقیه خویشاوند
آنگه از مکر و حیله بینی بند
بد بد است ارچه نیکدان باشد
سگ سگ است ارچه سرشبان باشد
تا که را باز خشک ریش کند
تا که بر ریش او سریش کند
تو مکن دعوی توانایی
با چنین ظالمی که بر نایی
اصل دین چون عَلَم بلند کند
برچنین اصل ریشخند کند
نبود روز حشر نوبت طین
نوبت دین بود به یوم الدین
تخمهایی که شهوتی نبود
برِ آن جز قیامتی نبود
چه کنی خویشی کسی که عیان
ببرد آبت ار نیابد نان
دور شو زین جهان، جهانِ تو نیست
چه بوی آن آن که آن تو نیست
بیش ازین بس که بود چرخ کبود
زین سپس نیز بس که خواهدبود
بر وفایِ زمانه کیسه مدوز
بگذرانش به قوت روز به روز
چه کنی خویشِ خویشت اللّه بس
هر چه زین بگذرد هوا و هوس
چو دهی از پی گذرگه سِفل
خرد پیر خود به کودک طفل
بندهٔ زن شدن به شهوت و مال
پس برو حکم کردن اینت محال
جفتِ پر کبر، نیشِ پر شهد است
گلِ رعنا دو روی بدعهد است
زان که دارد به سوی حمدان رای
حَمْدِ حمدان کند نه حمدِ خدای
آورد کدخدای را به گله
نان بازار و خانهٔ به غَلَه
به رهی گر کنی به فردی خو
از خوش و ناخوشی و زشت و نکو
ای رسول خدای بی همتا
از پی امتّت ز بهر خدا
در مدینه ز خاک سربردار
تا ببینی که کیست بر سرِ دار
دین فروشان گرفته منبر تو
زار گشته شُبَیر و شبر تو
ای خداوند فرد بی همتا
حرمت این رسول راه نما
که مرا زین گروه برهانی
تا گذارم جهان به آسانی
تو سنا دادهای سنایی را
تا بدیدم رهِ رهایی را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: ابومجید مجدود بن آدم الغزنوی، معروف به حکیم غزنوی، یکی از بزرگترین محققان و شاعران اسلامی است که در زمان سلاطین غزنویه زندگی میکرد. او به عنوان مداح سلطان ابراهیم غزنوی شناخته میشود و آثار مهمی در ادبیات فارسی و عرفان دارد. کتاب مشهور او "حدیقة الحقایق" است که در آن به مسائل عرفانی و فلسفی پرداخته و در نهایت در سال ۵۴۵ هجری در غزنین درگذشت.
غزنوی از زبان شعر برای بیان معارف بلند عرفانی استفاده میکرد و به طرز خاصی به مفهوم عشق و شناخت خداوند میپرداخت. او میگوید که حقیقت زندگی فراتر از ظواهر و مادیات است و تأکید زیادی بر عشق و توحید دارد. آثار او شامل اشعار بسیاری است که به بررسی روح انسان، عشق و مضمونهای عرفانی میپردازد.
غزنوی به نوعی معلم و راهنمای روحانی به شمار میرود که میکوشید انسانیّت و حقیقت وجود را در کلامش بیان کند و همواره در پی دستیابی به شناخت عمیق از خداوند و آفرینش بود. آثار او نهتنها در ادبیات که در عرفان اسلامی نیز جایگاه ویژهای دارد و او را به عنوان یکی از بزرگترین عرفای تاریخ میشناسند.
هوش مصنوعی: او شیخ حکمت و عارف کامل، ابومجد مجدود بن آدم غزنوی است. از بزرگترین محققین و استادان مطرح در علم خود به شمار میرود. او عموزاده رضیالدین لالای غزنوی و مرید شیخ ابویوسف یعقوب همدانی بوده است. در دوران سلاطین غزنوی ظهور کرده و مدت زیادی در مدح سلطان ابراهیم غزنوی فعالیت داشته است. دلایل شهرت او در کتابها و در بین مردم ذکر شده است. مقام او در بین حکما و عرفا بسیار بالا است و کمال او از سخنانش نمایان است. بهرام شاه غزنوی قصد داشت که خواهرش را به ازدواج او درآورد، اما او نپذیرفت. مولوی معنوی به احترام او گفته است.
هوش مصنوعی: من از روزگار جوانی و ناپختگی سرشارم و از حکیم غزنوی میخواهم که تمام حکمت و تجربیات خود را برای من بازگو کند.
هوش مصنوعی: عطار مانند روحی زنده و پرجنب و جوش است و سنایی به مانند دو چشمی است که به او مینگرد. ما نیز در پی سنایی و عطار به این سفر آمدهایم.
هوش مصنوعی: همهی بزرگان و دانشمندان او را ستایش کرده و به او اعتماد کردهاند. حقیقتاً سخنان او بینظیر و بیانش دلانگیز است. فارغ از درجات علم و کمال و آگاهی، او در عرصه شعر استادی بزرگ است. او کتابی معروف به نام «حدیقة الحقایق» دارد که حقیقتاً حقیقتی بزرگ و باغی از معارف است و هر آنچه دربارهاش بگویند، شایستهاش است. او این کتاب را در مدت یک سال به نظم درآورده و در سال ۵۲۵ آن را تمام کرده است. برخی به این نسخه ایراد گرفتهاند، اما دانشمندان فتوا دادهاند که در آن هیچگونه عیبی وجود ندارد. سلطان عدهای را که به او انتقاد کردند، به زدن توبیخهای جدی واداشت. حکیم همچنین آثار دیگری مانند «زاد السالکین»، «طریق التحقیق»، «سیر العباد الی المعاد» و «عقل نامه» به وزن «حدیقه» نوشته است. وی در سال ۵۴۵ در غزنین درگذشت و این ابیات از وی باقی مانده است:
هوش مصنوعی: در جسم و جان خود مکانی نیاموز، زیرا که این دنیا پایینتر است و آن دنیا بالا. از هر دو این جا و آن جا فراتر برو، نه در اینجا ساکن شو و نه در آنجا.
هوش مصنوعی: هر چیزی که از راه دور به دست آید، از نظر ما ممکن است کافرانه یا مومنانه باشد. همچنین، هر آنچه که از دوستان به ما برسد، ممکن است زشت یا زیبا به نظر آید.
هوش مصنوعی: نشانهٔ کسی که در تلاش و سفر است، این است که اگر سردی و شدت گرما را تجربه کند، باید از آتش جهنم خبر داشته باشد. همچنین، نشانهٔ عشق واقعی این است که اگر شخصی را از دریا خشک ببینی، در واقع نشاندهندهٔ عمق احساسی اوست.
هوش مصنوعی: هرگاه درباره دین صحبت میکنی، فرقی نمیکند که به زبانهای مختلف یا در مکانهای مختلف باشد، اگر هدفت جستجوی حقیقت باشد، هر کجا که باشی و هر زبانی که صحبت کنی، باید به آن ادامه دهی.
هوش مصنوعی: شهادت به این معناست که انسان با تمام وجودش و با تمام احساسات و افکارش، حقیقت را درک کرده و آن را بیان کند، به گونهای که هر آنچه در وجودش دارد، به یکباره و با شدت و عمق احساساتش، به دریای بیپایانی از هستی پیوند بخورد. همچون نهنگی بزرگ که در عمق دریا شنا میکند و همه چیز را در بر میگیرد.
هوش مصنوعی: عروس قرآن تنها زمانی از پرده بیرون میآید که محل زندگی ایمان را از هیاهو و آشفتگی دور ببیند.
هوش مصنوعی: جالب نیست که از قرآن چیزی نصیب تو نمیشود، مانند چشمی که نمیتواند از خورشید جز گرما را ببیند.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی زندگی ابدی داشته باشی، پیش از آنکه بمیرند، باید دوستت را از دست بدهی. چون ادریس به خاطر چنین مرگی به بهشت رفته است قبل از ما.
هوش مصنوعی: برای چه در دنیای پست و بیارزش همچون زاغها باقی بمانی؟ همانند طاووسها، باید قفس را بشکنی و به بالاتر بروی.
هوش مصنوعی: به کسی که مغرور و بیخبر است، این را نگو که زندگی او در خطر است؛ زیرا او فقط به خواستههای خودش فکر میکند و به عواقب کارهایش توجهی ندارد.
هوش مصنوعی: تو فکر میکنی که این ایوان مانند بهشت زیباست و این میدان نیز بیهدف و بیمقدار است.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که صحبت ما نه به خاطر عشق و علاقه است و نه به خاطر دزدیدن چیزهایی از دیگران. در واقع، سخن گفتن ما به دلایل دیگری است که در اینجا مشخص نشده است.
هوش مصنوعی: زمانی که علم و دانش را به خاطر حرص و طمع به دست آوردی، اکنون باید بترسی؛ زیرا در شب، وقتی دزدی با چراغ روشن میآید، کالای دزدیدهشده را با خطر بیشتری از دست خواهی داد.
هوش مصنوعی: اگر دانشی داری، به دیگران خدمت کن، چرا که علم واقعی این است. چینیان احرام و مکی در حال خوابیدن در زمین بطحا، زشت به نظر میرسند.
هوش مصنوعی: به خودت بپندار که به علم و دین آراسته باشی، زیرا برهنگی درون شاهی زشت به نظر میرسد، همچنین برون او نیز مانند کاخی با پردههای زیبا نمیباشد.
هوش مصنوعی: برای دنیای دیگر، لباسی از اطاعت و انضباط بر تن کن، وگرنه زمانی که مرگ این لباس را از تو بگیرد، عریان و بیپناه خواهی ماند و رسوا میشوی.
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که شخصی به ما توصیه میکند در زندگی از نوشیدن شراب دوری کنیم و شخص دیگری هم پیشنهاد میکند که در شرایط خاصی از خوردن شیرینی پرهیز کنیم. به نوعی میتوان گفت که هر دو این نظرات بر مراقبت از خود و انتخابهای درست در زندگی تاکید دارند.
هوش مصنوعی: برای دین و اعتقادات خود، حرامها را کنار میگذاری و حرمت خدا را رعایت میکنی، اما به خاطر مادیات و بدن خود، اجازه میدهی که کارهای حلال را از گفتههای بیخبران انجام دهی.
هوش مصنوعی: با سپاس از خداوند، به لطف خرد و اراده، به سوی وحدت و یکپارچگی هدایت شدم و عقل در دنیای مادیات از مرزهای اشیا عبور کرد.
هوش مصنوعی: من نه به خوشیهای دنیا اهمیت میدهم و نه به نعمتهای بهشت، بلکه در هر لحظه، چه در خوشی و چه در سختی، حرفی برای گفتن دارم.
هوش مصنوعی: خدایا، سنایی را چنین معرفتی عطا کن که روح بوعلی سینا به خاطر او به غیرت بیفتد.
هوش مصنوعی: عمر من را مانند گلی نگذار که در جوانی پژمرده شود، و حرص و طمع من را چون مگس نکن که در سالخوردگی جوانی را از دست دهم.
هوش مصنوعی: اگر به خاطر طمع، جرعهای نوشیدم، مگذار تا بر من خرده بگیری. در آن زمان بیابان بود و تابستان، و من تشنه آب سرد بودم و از خدا خواستم تا آب را به من دهد.
هوش مصنوعی: هر چیزی که اولیای الهی از خدا خواستهاند، در خواستههای آنان به معنی روزی و توفیق مورد نظر است. و هرچه انبیا از مردم خواستهاند، ایمان و تصدیق در حقایق و معارف الهی بوده است.
هوش مصنوعی: ای عاشقان خوشاخلاق، به دنبال شادی باشید، ای کسانی که کارتان دلچسب و شیرین است!
هوش مصنوعی: تا چه زمانی باید در خانه بمانیم؟ ای دوست، راهی به سوی دشت برویم و از کعبه فاصله بگیریم تا به درِ میخانه برسیم.
هوش مصنوعی: پس از این، ما از دوستی خود دست میکشیم و رابطهامان را با او قطع میکنیم، و تنها صدای یار را خواهیم شنید و به او خواهیم پیوست.
هوش مصنوعی: در این دنیا تو ناظر و دیدهبان هستی، در حالی که ما بیخیال از همه چیز با یک جرعه نوشیدنی آرامش داریم و هوشیاریم.
هوش مصنوعی: بار و بنهات را جمع کن و اینجا را ترک کن، زیرا سقف این خانه سوراخ است و ابر طوفان در حال باریدن است.
هوش مصنوعی: زمانی که از وجود خودت خالی شوی و از وابستگیها رها گردی، آن زمان به حقیقتی میرسی که همان خوشبختی و موفقیت واقعی است.
هوش مصنوعی: با این حال و وضع، رسیدن به عظمتهای آسمانی بسیار سخت است.
هوش مصنوعی: آفرینش به خاطر تو و برای تو ایجاد شده است، پس به مانند افراد نادان که از راه نادرست میچینند، نچین!
هوش مصنوعی: در مسیر شناخت خداوند، نباید تنها به عقل اتکا کرد، بلکه باید به درک روح و باطن نیز توجه داشت. چشم دل را نباید به چیزهای سطحی و زودگذر مشغول کرد.
هوش مصنوعی: اگر کسی بتواند بدون خدای یگانه زندگی کند، چگونه میتواند از نعمتهای او بهرهمند شود؟
هوش مصنوعی: چه زمانی که با کلاهی زیبا روی منبر میروی و چه زمانی که تحتتأثیر زکام در بازار هستی، اهمیت زیبایی و جلوه ظاهری بر رویدادها تأثیرگذار است.
هوش مصنوعی: به خاطر داشته باش که در زندگی، نباید به چیزهای بیخاصیت و بیفایده دل ببندی و برای خودت مشکلاتی ایجاد کنی. از زحمت و تلاش الأخص در شرایط سخت و دشوار دوری کن.
هوش مصنوعی: کلاه و سر تو در واقع حجاب تو هستند، پس چرا بر روی سر خود، عمامه اضافه میگذاری؟
هوش مصنوعی: سر آن موقع پایین میآوری که در آستین و شلوارت شن و ماسه ریخته باشد.
هوش مصنوعی: راهی را رها کردهای و از آنچه به دست نیاوردهای بیخبر هستی، و این باعث شده که در چشم دیگران ارزشی نداشته باشی.
هوش مصنوعی: خود را از انباشتگیها آزاد کن و مانند ابراهیم که از عقل، جان و بدنی که دارد، دوری جست، به آسمانها برو.
هوش مصنوعی: دل تو نباید مثل تیر قوی و سخت شود، بلکه باید نرم و بیزبان باشد، مانند دهانهی سوفار که زیبا و دلنشین است.
هوش مصنوعی: از ابتدا که مریم ساکت و بیصدا بود، مسیح در کلام و سخن ظاهر نشد.
هوش مصنوعی: هیچ فقیر و نیازی در دنیا مانند تو وجود ندارد، چون تو با پاهای مردانه و ابزار کار، به خودکفایی رسیدهای.
هوش مصنوعی: هیچ فقیهی با حرص و خودپسندی، تو را بر فرع امور متکی نمیسازد و اصل را نادیده نمیگیرد.
هوش مصنوعی: دانشمند غافل است و تو، هم غافلی؛ خواب آشفته را چه کسی میتواند بیدار کند؟
هوش مصنوعی: چنانچه کسی تنها گفتار شخصی را بشنود و به رفتار و کردار او توجه نکند، نمیتواند او را عالم واقعی بداند، بلکه باید به عمل و رفتار او نیز دقت کند.
هوش مصنوعی: در این دنیا، هیچ چیز پایدار نیست و همه انسانها به گذر زمان و مرگ خود واقفند. بنابراین، در هر مرحله از زندگی، چه عمر کوتاه و چه طولانی، باید به گذر زمان و ناپایداری آن توجه کنیم و در زندگی به دنبال اهداف و معانی واقعی باشیم.
هوش مصنوعی: عشق و احساسات دل را بهانه نکن، زیرا در دل آدمی فقط اندوه و غم وجود دارد و هیچ چیز دیگری نمیتواند در آن حضور داشته باشد.
هوش مصنوعی: ده به آن معنا نیست که فقط حیواناتی مثل گاو و خر در آن جای بگیرند و زمینها و ملکها وجود داشته باشد.
هوش مصنوعی: چه زمانی فرشتهای میآید که تو سگ را از در بیرون کنی و صورت را از دیوار دور کنی؟
هوش مصنوعی: پرده را کنار بزن تا عرش بزرگ بر روی صفهای فرود آید.
هوش مصنوعی: هرچند که من از مال و گندم چیزی ندارم، اما هم خزانهام پر است و هم انبار.
هوش مصنوعی: پس به خود نبال و به دیگران فخر مکسار، چرا که در روز قیامت، آنچه که به آن افتخار میکنی، برایت مضر و خطرناک خواهد بود. گندم تو در آنجا به کژدم تبدیل میشود و مال و ثروتت همچون مار به ضررت میآید.
هوش مصنوعی: ابلیس به خاطر ناآگاهی از راست و چپ، مورد نفرین قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: کسی که در دین دانش دارد اما از آن دانش بهرهبرداری نمیکند و عملی انجام نمیدهد، نفرین بر اوست.
هوش مصنوعی: دانش و علم اگر به تو بهرهای نرساند، نادانی از آن علم بهتر است.
هوش مصنوعی: به مانند نمرود، به آسمان فکر نکن که نمیتوانی با دو کرکس و دو جسد به جایی برسی.
هوش مصنوعی: هیچ پرندهای با دو بال یکسره مچالهشده پرواز نمیکند، مانند جعفر طیار که در آسمان پرواز میکند.
هوش مصنوعی: هر کسی که از چوب، وسیلهای برای سواری درست کند، باید بداند که او راحت و آسودهخاطر سوار خواهد شد و دلسرد نخواهد شد.
هوش مصنوعی: هیچکس نمیتواند حال عشق را به درستی توضیح دهد، همانطور که نمیتوان سنگ سخت را به خار تبدیل کرد.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که شاید عشق نتواند به راحتی از کسی که دیگر هیچ حیات و نشاطی ندارد، استقبال کند و او را بپذیرد. در واقع، عشق به دنبال زندگی و انرژی است و نمیتواند به کسی که مثل یک موش مرده، بیروح و خاموش است توجه کند.
هوش مصنوعی: به راهنمایی و هدایت الهی، قرآن و اخبار نباید برتری داده شوند.
هوش مصنوعی: تنها با دست و دل محمد (ص)، میتوان به گشایش و حل معماهای اسرار پرداخت.
هوش مصنوعی: به دنبال دنیا نرو و حکمت را جستجو کن، زیرا دنیا چیزی کم است و حکمت بسیار است.
هوش مصنوعی: اگر کسی که نه دین به سر دارد، روی خواستهاش تاج میگذارد، او را تاجدار حساب کن و اگر دست به افسار میزند، او را افسارکش بدان.
هوش مصنوعی: هر چیزی که بر اساس دین و مذهب به دست بیاوری و از آن بهرهمند شوی، در روز شمار زندگیات به حساب خواهد آمد.
هوش مصنوعی: بره و مرغ را از آن طریق هدایت کن که به انسان نزدیک شوند در میزان و اندازه.
هوش مصنوعی: اگر به کسی که نمازی نمیخواند زجر و ظلم بستری نباشد، پس بهایی برای نمازخوانی او باقی نمیماند.
هوش مصنوعی: در عمق چاه، سرِ سرهنگ را ببین که در بالای دار، بدن سردار را مشاهده میکنی.
هوش مصنوعی: هرگز خیال نکن که در زندگی فقط روزهای خوب و پیروزیها را خواهی دید؛ بلکه روزهایی هم خواهد بود که شکستها و ناامیدیها را تجربه خواهی کرد.
هوش مصنوعی: در راه سیر و سلوک، باید همیشه حمد و شکر خدا را در آغاز و در پایان هر کاری داشته باشی و از گناهانت طلب آمرزش کنی.
هوش مصنوعی: اگر سنایی از یار منحصر به فرد خود شکایت کرد، نباید تعجب کنی.
هوش مصنوعی: به آبی نگاه کن که هر لحظه از هم نشینی با جریان نامناسبش شکایت میکند.
هوش مصنوعی: ای صاحبان ثروت و اعتبار، ای کسانی که در سخنان خود عذر و بهانه میآورید.
هوش مصنوعی: قبل از اینکه این جان از عذرخواهی ناتوان بماند، قبل از اینکه این چشم عبرتبین ناتوان بماند، کارها به انجام نمیرسند.
هوش مصنوعی: ای کسانی که رنگ سیاه بر چهرهتان نشسته، بیاموزید و عبرت بگیرید. و ای کسانی که رنگ سفید به چهرهتان تازگی و زیبایی بخشیده، از عذر و بهانه دوری کنید.
هوش مصنوعی: ننگ و عیبی از شما نمیرسد، و دلنگرانی برای شما نیست از این سگهای بیاراده و این خرهای بیفهم.
هوش مصنوعی: تا وقتی که در زیباییهای ظاهری خود آسیب نبینی، چهرهات زیبا و باطن تو زشت خود را به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: در وجود تو ویژگیهای مختلفی وجود دارد؛ هم جنبههای حیوانی، هم روحانی و هم شیطانی. هر کسی که باشی، با گذر زمان به همان ویژگی که در تو غالب است، تبدیل خواهی شد.
هوش مصنوعی: زندگی در این دنیا را همچون دیو و حیوان تحمل کن، حتی اگر پیری به سراغت آید، خود را همچنان مانند یک کودک بشمار.
هوش مصنوعی: با چند رنگ و کلام چقدر باید در این مسیر پیش رفت و چقدر باید به این نشانهها و رمزها توجه کرد؟
هوش مصنوعی: اگر مهدی بخواهی که از آسمان بیایی، بیا؛ و اگر دجال هستی و میخواهی که کسی را به چالش بکشی، به یکباره خود را نشان بده.
هوش مصنوعی: عقل جزئی نمیتواند به عمق و وسعت قرآن پی ببرد. مانند عنکبوتی که نمیتواند موجودی بزرگ و شگرف مثل سیمرغ را شکار کند.
هوش مصنوعی: چطور میتوانی به دنیای خودت تسلط پیدا کنی تا زمانی که او مالک توست؟ چه کسی به خاطر کسی که میچیند نثار دیگران، شایسته احترام است؟
هوش مصنوعی: پردهدار عشق به خوبی نام انتقاد را میداند، چون او پاسبان دروازهای است که آن آب تلخ در میان بهار قرار دارد.
هوش مصنوعی: عشق آدمهای بیخیال و بیاحتیاط در دلشان جایی ندارد، زیرا هنوز هم در ویژگیهای خود ثابت و محکم هستند.
هوش مصنوعی: در گذشته، هیچ کس از عزیزانش به خاطر نمیآید، و تنها چیزی که باقی میماند، ظاهر اشیاء و معناهای ناپایدار آنهاست که در کنار هم قرار دارند.
هوش مصنوعی: در خیابان عشق، صد هزار کیسه پر از خوبی و آرزوهای عاشقان خالی شده است و از این طلای واقعی چیزی باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: بسیاری از زیانها در روز قیامت خواهد بود، زیرا داور حقیقتجوی زیادی وجود دارد و ارزشها کمتوجه هستند.
هوش مصنوعی: بگذار در کنار دیگران باشی تا بتوانی آنها را ببینی که در حال حاضر، زیبا و جذاب به نظر میرسند. اما همچنین برای دیدن آنهایی که در حال حاضر، مثل خار، زشت و ناخوشایند به نظر میآیند، آماده باش.
هوش مصنوعی: هرچند که روح و جان درون جسم قرار دارد و به ظاهر نزدیک هستند، اما در واقع رابطهای بسیار دور و جدا از یکدیگر دارند. همین طور گوش نیز به رغم اینکه به جسم متصل است، از فهم و شنیدن واقعی فاصله دارد.
هوش مصنوعی: بر اثر حرص و شهوت، بیدار و هوشیار نباش. همچون پلنگی که در حال صید است، تو هم مراقب باش و نگذار که موشکها و خطرات کوچک تو را غافلگیر کنند.
هوش مصنوعی: تو دارایی و ثروت داری، اما آن را پنهان کردهای و در میانهی آن ریا و تظاهر وجود دارد. شاید زحمت کشیدهای و زمین کشاورزی دایر کردهای، ولی در آنجا موجودات ناخوشایندی مثل خوک و ملخ هستند که کار تو را خراب میکنند.
هوش مصنوعی: خشم و شهوت در وجود انسان مانند مار و طاووس هستند؛ یعنی هر کدام ویژگیها و اثرات خاص خود را دارند. در حقیقت، نفس انسان در اینجا هم چون یک نیروی قوی و مقاوم است که با این دو احساس مقابله میکند و در عوض، دیو، علامتِ منفی این نیروها را به کمک میطلبد. در این میان، نفس به عنوان نیرویی قوی و پایدار در برابر این احساسات منفی عمل میکند.
هوش مصنوعی: هیچ کس نمیتوانست آدم را از بهشت خارج کند، اگر راهنمایی همچون ابلیس، با مکر و فریب، همچون طاووس و مار وجود نداشت.
هوش مصنوعی: خیلی درباره زیباییهای روم و چین شنیدی، حالا برای دیدن سرزمین سنایی بیا و ببین.
هوش مصنوعی: برای اینکه بتوانی دل دیگران را به دست آوری، باید از حرص و بخل دوری کنی و همچنین برای اینکه جان دیگران را درک کنی، باید از کبر و کینه پرهیز کنی.
هوش مصنوعی: پایت را بر زمین بگذار و از چرخیدن نترس، دستی بر سر داشته باش و تمام دنیا را زیر کنترل خود بگیر.
هوش مصنوعی: زر و زیور، نشان ثروت و قدرت است، اما نباید فراموش کنیم که گاهی در دنیای واقعی، کسانی هستند که با موقعیتهای ناپایدار و ظاهری فریبنده، به ما نزدیک میشوند. در حالی که تواناییهای واقعی و ارزشهای انسانها به وسایل ظاهری و ظریف مربوط نیست.
هوش مصنوعی: در اینجا به این موضوع اشاره شده که از ترکیب زمان و مکان فراتر رفته و به ترتیب و تقسیمبندیهای مختلف مثل ماهها و سالها تعلق ندارد. به عبارتی به جنبههای عمیقتری از وجود و واقعیات میپردازد که خارج از چارچوبهای معمول زمانی و مکانی است.
هوش مصنوعی: شخصی مانند یوسف در چاه گرفتار شده و دوباره به اوج و مقام خود رسیده است، به طوری که آسمان نیز تحت تأثیر قدرت و استحکام او قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: زیر پا، فشرده و محدود به جایی رسیدهام که به حقیقت مطلق و شناخت عمیق مینگرد.
هوش مصنوعی: او به خاطر قناعت و سادگیاش، تمامی ثروتهای بزرگ دنیاست را در دل خود نهفته کرده است.
هوش مصنوعی: روح پاک و الهی به او داده شده است، به همین دلیل او مریم را به عنوان یک نعمت و معجزه به دنیا آورده است.
هوش مصنوعی: حکمت و رضایت دین او بسیار زیاد است؛ ببین چه کار میتواند بکند سرزمین و ساکنان آن.
هوش مصنوعی: گاهی دوستان میگویند او این گونه است، گاهی دشمنان میگویند او آن گونه است.
هوش مصنوعی: او از همه چیز رها و آزاد است و مانند گل، سوسن و یاسمن خوشبو و زیباست.
هوش مصنوعی: خشم و غضب بر دشمنان هیچگاه نمیتواند بر زیبایی و جذابیت ابروها تأثیر بگذارد، زیرا جذابیت آنها همواره مشهود و محسوس است.
هوش مصنوعی: اگر در زندگی چیزی نداری، نباید در مورد فقر و درویشی صحبت کنی. وقتی مثل عیاران رفتار میکنی، خودت را نشان بده و به ناز و نعمت زندگی نپرداز. جانت را به سبک مردان بینظیر در خطر نینداز و بیپروا زندگی نکن.
هوش مصنوعی: پیشنهاد میشود که یا مانند زنان با ظاهری زیبا و دلنشین پیش بروی، یا مانند مردان به میدان بیایی و در رقابت شرکت کنی.
هوش مصنوعی: هر چیزی که پیدا کنی غیر از عشق، در حقیقت دین است و در جان معشوق تو قرار دارد. هر چیزی که ببینی غیر از خدا، در واقع یک بت است که باید آن را بشکنی.
هوش مصنوعی: وقتی که تمام دنیا در زیر پایت از بین رفت، پاهایت را به زمین بکوب. وقتی که دو جهان در دستانت جمع شدند، دستت را به حرکت درآور.
هوش مصنوعی: هر فردی با کمی ظاهری و گفتاری نمیتواند به این مسیر عمیق و واقعی برسد؛ برای رسیدن به هدف، نیاز به شکیبایی و تحمل سختیهاست و همچنین باید با اراده و تلاش پیشرفت کرد.
هوش مصنوعی: بسیار زمان باید بگذرد تا یک کودک به واسطهی ویژگیهای نیکوی یک عالم یا فرد فرزانه، به زبان بیاید و سخن بگوید.
هوش مصنوعی: برای اینکه یک سنگ قیمتی مانند لعل در بدخشان یا عقیق در یمن به وجود آید، سالها زمان لازم است.
هوش مصنوعی: برای به دست آوردن یک تکه پارچه یا خرقه از پشم یک میش، زمان زیادی باید بگذرد و این کار نیازمند صبر و حوصله است. حتی به اندازه زمان طولانیتری برای تهیه یک طناب برای الاغ نیز لازم است. یعنی برای به دست آوردن چیزهای ساده هم وقت و تلاش زیادی لازم است.
هوش مصنوعی: هفتهها طول میکشد تا یک دانه پنبه از آب و خاک شکل بگیرد و آماده شود، به طوری که بتواند یک شاهد را در بر بگیرد یا یک شهید را کفن کند.
هوش مصنوعی: باید مدت طولانیای منتظر بمانیم تا درون صدف، مروارید به وجود بیاید.
هوش مصنوعی: برای اینکه کسی در دوران خود به مقام و منزلت واقعی برسد، نیاز به صداقت، اخلاص و راستگویی دارد و همچنین سنی دراز باید بگذرد.
هوش مصنوعی: وقتی که شاهان و پیشوایان دین بر تو ظهور کنند، مانند عروسانی که برای زیبا شدن لباس میپوشند، تو نیز باید از بدن خود دست برداری و خود را برای آن لحظه آماده کنی.
هوش مصنوعی: این دنیا و آن دنیایی که برای توست، ناگهان مانند نهنگی بزرگ در دریا، به درون خود میکشاند و از آن سوی، به سرعت گشوده میشود.
هوش مصنوعی: در مسیر یکتایی و وحدت، نمیتوان به دو سمت مختلف رفت. یا باید به خواستههای دوست توجه کرد یا به خواستههای خود.
هوش مصنوعی: هیچ دلی با آرزو به سوی آن حضرت نمیپرد و هیچ کس با چنین زیبایی نمیتواند آرامش یابد.
هوش مصنوعی: از زندگیای که به آن حکمت نمیافزاید و تنها به تکرار روزمرگی میگذرد، بمیری بهتر از اینکه در این وضعیت زندگی کنی و صرفاً به عنوان یک مرد باقی بمانی.
هوش مصنوعی: به این مرگ که به صورتی خاص است نگاه کن تا از این زندگی نترسی، زیرا اکنون به آن وارد میشوی.
هوش مصنوعی: تو زمانی میتوانی شادابی و نشاط دل را ببینی که بعد از مرگ، رنگ صورتت زعفرانی شود.
هوش مصنوعی: بدان که عالم پاکی تو را به مرگ میرساند، چرا که مرگ، دروازه ورود به آن جهان دیگر است.
هوش مصنوعی: اگر مرگ هیچ خوشیای برای انسان نداشته باشد، پس هیچکس نمیتواند به آرامش و آزادی ابدی دست پیدا کند.
هوش مصنوعی: اگر شخصی در جمع وجود ندارد که به زمینگیران کمک کند، پس از میان آنها هم هیچ کس نباید انتظار کمک داشته باشد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که از هفت آسمان بالا نروی، هرگز نمیتوانی معنای هفت آیه تفسیر شده را درک کنی.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که این لباس یا کت، نشانهای از جان و وجود واقعی ندارد. نباید نام جان را بر چیزی بیاهمیت مثل بخار و دود بگذاریم. در واقع، آنچه که ما را زنده و واقعی میکند، فراتر از ظواهر مادی است.
هوش مصنوعی: به استقبال حوادث و سرنوشت برو، مثل مردان شجاع و دلاور، با عزت و اعتماد به نفس در این دنیای پر از عدم ثبات و ناپایداری زندگی کن.
هوش مصنوعی: از مرگ، شکل و صورت جدیدی به وجود میآید که باعث میشود انسانها به اسارت درآیند، چه در برابر قدرتهای بزرگ و چه در مقابل مسائلی که مختص خودشان است.
هوش مصنوعی: در یک روز تحمل سختی و مضیقهٔ گدایی به هیچ وجه به ارزش تمام ثروت و دارایی محمود زاولستانی نمیارزد.
هوش مصنوعی: به قلهٔ موفقیت و آگاهی برس و تلاش کن، چنانکه سنایی این کار را کرده است. اگر به تو هم مانند سنایی کمک شود، میتوانی به سطوح بالاتری دست یابی.
هوش مصنوعی: ای دل، تا کی در این زندان غربت به تماشای این و آن بپردازی؟ از این چاه تاریک و ظلمانی خارج شو تا دنیای زیبایی را ببینی.
هوش مصنوعی: خود را از حرص و شهوت و کینه خالی کن؛ در این صورت اگر شیاطین یا گرگهایی را دیدی، دیگر به آنها وابسته نخواهی بود و میتوانی خود را حفظ کنی.
هوش مصنوعی: این میهمان آسمانی را با احترام پذیرایی کن، تا روزی که از این گنبد (جهان) بیرون برود و تو او را به عنوان میزبان خود ببینی.
هوش مصنوعی: اگر یک روز به خاطر عشق او جان بدهی، به خاطر این که خودت را در میان او ببینی، در حقیقت همانند کسانی خواهی بود که اعتقادات متفاوتی دارند و از دنیا رفتهاند.
هوش مصنوعی: به خاطر داشته باش که به دنیا و ثروت آن مانند دیوانگان دلخوش نشو، زیرا این روزها پایدار نیست و اگر در زمان مهرگان (فصل خوشی و جشن) به آن نگاه کنی، متوجه خواهی شد که این وضعیت همیشگی نیست.
هوش مصنوعی: اگر کسی با مقام بلند و شرافتمند به زمین بیفتد، یا اگر ماهی در جایی کم عمق گرفتار شود، یا اگر دریا خالی و تهی شود و یا اگر باغی در فصل پاییز بیفتد، باید درک کنیم که این شرایط عادی و محتمل هستند.
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به وضعیت عشق و دلبستگی اشاره دارد. شاعر میگوید که در برابر ناز و ناله محبوب، چه باید کرد؟ چه اقبالی در کار است و چه ادبی وجود دارد. آنچه او میبیند، نه آنچه که میخواهد و نه آنچه که در دسترس است، به نوعی به تردید و ناامیدی اشاره دارد.
هوش مصنوعی: بهشت و جهنم در درون تو وجود دارند، به عمق وجود خود بنگر. اگر به درون خود نگاهی بیندازی، میتوانی جهنم را در دل احساس کنی و در عین حال بهشت را در حس و حال خود ببینی.
هوش مصنوعی: ای مسلمانان! شما اهل ایمان و دین هستید و به اصول مسلمانی پایبندید. اما کسانی که به این آیین نکردهاند، دچار پشیمانی و حسرت خواهند شد.
هوش مصنوعی: ناراحتی من از این است که در این زندان بزرگ، من همانی هستم که خودم در اسارت هستم.
هوش مصنوعی: از این نوع جان که سبب کفر و تمایلات نفسانی میشود، باید بیخبر بود و از آن مرد. چون در این گونه جانها، ایمان و مسلمانی وارد نمیشود.
هوش مصنوعی: برای نام و اعتبار و لذتها، خود را دچار نکنید، چرا که مانند مردم، زیبایی روح آدمی زیر پرده نفس شیطانی پنهان شده است.
هوش مصنوعی: در فضای معنوی دین، از شراب حکمت شرعی بنوشید، زیرا افرادی که فقط به هوا و هوسهای یونانی خود میپردازند، از این لذت حقیقی بیبهرهاند.
هوش مصنوعی: دل و جان ما به نور شریعت و سنت پیامبر روشن میشود، زیرا از دلیل اصلی، ذات ثانوی قویتر شده است.
هوش مصنوعی: این مطلب بیان میکند که آنچه که ما از اصول دین و ایمان داریم، از شریعت سرچشمه میگیرد و وابسته به باورهای درونی ما نیست. نورانی بودن ما به مانند تابش خورشید است و نه به مانند نور ملایم ماه، که این نشان دهنده واقعی بودن و روشنی ایمان است.
هوش مصنوعی: اگر تأیید عقل مطلق نبود، نفس کل نیز نمیتوانست به نفس دوم که نفس مادی است، قابلیت پیدا کند.
هوش مصنوعی: برای دنبال کردن نظر و رای عموم، خودت را شاد و خوشحال نگهدار، زیرا کار مردم جز خرید و فروش و رفتارهای ساده نیست.
هوش مصنوعی: بعضی از مردم به موجودات معمولی و ظاهری مانند گاو ایمان دارند، اما به پیامبرانی که از جانب خدا آمدهاند مانند نوح ایمان نمیآورند.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که وقتی ما نباشیم، سرنوشت فرزندان و دختران یتیممان چه خواهد شد و آنها به کجا خواهند رفت.
هوش مصنوعی: خود را به خاطر بیاورید که چه بر سر آن مادران و پدران قدیمیمان آوردند و چگونه به چنین وضعیتی رسیدند.
هوش مصنوعی: با اینکه خیلی از مردم در دنیا گمراه و از راه اصلی دور هستند، اما به هر حال من به آنها وابسته نیستم.
هوش مصنوعی: به گونهای زندگی کن که وقتی از دنیا میروی، نام نیکی از خود به جا بگذاری، نه اینکه به گونهای زندگی کنی که با رفتنت هیچ یاد و نشانی از تو باقی نماند.
هوش مصنوعی: کسی که حکمت و خرد را راهنمای خود قرار داده، هرگز در دنیا به رفتار و رسمهای بیمعنا نمیپردازد.
هوش مصنوعی: دل مرد عاقل از حرفهای نفاقآمیز یا بیمعنی میلرزد، یعنی او نسبت به دوگانهگی و ریاکاری حساس است و نمیتواند نسبت به این مسائل بیتفاوت بماند.
هوش مصنوعی: اگر فردی دوگانهسوز باشد، زندگیاش را دچار آسیب میکند و اگر دلخوری به خاطر شرایطی پیش آمده باشد، ارزش آن را ندارد که به خاطرش از یکدیگر دوری کنیم.
هوش مصنوعی: این دنیا مانند یک مردار است و پرندگانی مانند کرکس، دور آن را احاطه کردهاند و به آن مینگرند.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که دو چیز یا دو موجود به نوعی بر یکدیگر تأثیر میگذارند و در تعامل هستند. یکی از آنها به دیگری آسیب میزند و در عوض، آن یکی نیز به طریقی بر آن تأثیر منفی میگذارد. به نوعی میتوان گفت که هر کدام به نوعی بر دیگری سلطه دارند و بر آن اثر میگذارند.
هوش مصنوعی: در نهایت، همه به یک سرنوشت دچار میشوند و از این دنیا چیزی باقی نمیماند، حتی اگر زندگی آنها با تلاش و کوشش همراه باشد.
هوش مصنوعی: روزی منوچهر از سالار پرسید که در تمام دنیا چه چیزی باارزشتر و مهمتر وجود دارد، ای سام نریمان.
هوش مصنوعی: او بیان کرد که در این دنیای زودگذر، سخنان حکیمان برتر است و اعمال نیکوکاران ارزش بیشتری دارد.
هوش مصنوعی: مبادا که فرد آگاه به خاطر خوشی و مستی، چنان شود که عاقلانه رفتار نکند. در این وضعیت، آدمهای زیرک و هشیار به سمت بیپروایی و مستی گرایش پیدا کنند.
هوش مصنوعی: هر چیزی که میخوری، باید باعث شود که تو را مانند سرو، زیبا و خوشنما کند. اگر چیزی که میخوری، چنین تاثیری نداشته باشد، فایدهای ندارد.
هوش مصنوعی: اگر بخشی کنی، مردم خواهند گفت که او هیچگاه نبخشیده است. و اگر در خشم و عصبانیت رفتار کنی، خواهند گفت که او به همین صورت عمل کرده است.
هوش مصنوعی: هر دستی که برای کمک و هر زبانی که برای گفتوگو به کار نرود، هیچ فایدهای برای مردم ندارد و فقط مانند زیبایی ظاهری گل و درختی خواهد بود که هیچ کارکردی ندارند.
هوش مصنوعی: بسیاری از کسانی که به عبادت و راز و نیاز مشغولند، ممکن است در میانسالی به خاطر دنیا و مشکلات نتوانند ادامه دهند. از طرف دیگر، افرادی که در شراط ناکام و نابسامان قرار دارند، میتوانند بر چالشها غلبه کنند و به موفقیتهای قابل توجهی دست یابند.
هوش مصنوعی: ای بزرگوار، نصیحت تو چه فایدهای دارد، چرا که ما هرچه در سرنوشتمان نوشته شده، همانطور باقی ماندهایم.
هوش مصنوعی: سنگ بر قندیل، به معنی آسیب رساندن به چیزی با ارزش است. در اینجا به معنای سنگاندازی در راه علم و دانش سرچشمه میگیرد. همچنین، اشاره به تلاشهای کسانی دارد که در جستجوی علم و معرفت هستند، و کسانی که با مشکل و رنج دست و پنجه نرم میکنند. به طور کلی، این عبارت به دشواریها و موانع موجود در مسیر کسب علم و تجربههای تلخ اشاره دارد.
هوش مصنوعی: در این دنیا، با وجود همهٔ زیباییها و لذتها، هیچکدام از این چیزها نمیتوانند به درک واقعی عشق و لذتهای معنوی راه پیدا کنند. همهٔ این حسها و احساسها در حقیقت محدود هستند و برای ورود به دنیای عشق و زیبایی حقیقی کافی نیستند.
هوش مصنوعی: دوست عزیز، هیچ نیازی به تلاش و خدمت ما نیست. تو خودت همه کارها را شروع کردی و خودت هم به پایان رساندی.
هوش مصنوعی: ای بنده، زمانی به درگاه من نزدیک خواهی شد که از جان و دل برای قدم برداشتن در راه من آماده باشی و به سوی من بیایی.
هوش مصنوعی: اگر از دیگران فاصله بگیری، مثل کسی خواهی شد که در این مسیر نمیداند که ما خواهان او هستیم.
هوش مصنوعی: به رویاها و آرزوهایت اهمیت بده، نه اینکه فقط به ظواهر توجه کنی. تو باید در وجود خودت واقعیتها را بشناسی؛ نه اینکه مانند کسی دوچهره باشی. از خودت بپرس، آیا میخواهی که در زندگی با حقیقتی اصیل پیش بروی یا صرفاً نقشی بازی کنی؟
هوش مصنوعی: کسی که برای تو نگرانی و غم دارد همان است که سر تو را برید و کسی که به تو آسیب رساند، در واقع خود را در معرض خطر قرار داده است.
هوش مصنوعی: آن کسی که در کنار تو است و به تو محبت میکند، واقعاً همراه توست؛ اما آن شخصی که بدون تو، در دوری تو نیز به فکر تو است و به تو توجه دارد، واقعیترین دوست تو به حساب میآید.
هوش مصنوعی: محور اصلی عشق برای من، نفس سردی است که احساس میکنم و نشانهٔ نیاز من هم، ظاهری رنگ پریده و رنجور است.
هوش مصنوعی: وفا و صداقت، برای من به منزله یک میدان است که دل انسانهای بزرگ و شجاع در آن میتپد. همچنین، من دردی را احساس میکنم که مایه التیام دلهای رنجدیده است.
هوش مصنوعی: به اطراف پردهٔ اسرار نگرد، شوخی نکن چون تو مرد نبرد نیستی.
هوش مصنوعی: انسانی که رند و آزاد فکر باشد، باید از هر دو دنیای مادی و معنوی جدا شده و به نوعی بینیازی دست یابد، تا بتواند به جای نیازهای جسمی مانند آب و نان، درد و رنج را احساس کند و درک کند.
هوش مصنوعی: در هر موجودی دلیلی وجود دارد که به نظر میرسد آن را شگفتزده کرده، و در غیاب هر چیزی دلیلی برای ناراحتی و ناله وجود دارد.
هوش مصنوعی: این دو را یکی کن و نوش جان کن، مانند نوشیدنی. بعد لب به خاک نزن و بیسروصدا بنشین.
هوش مصنوعی: من از نبودن خوشحالم، پس هرچقدر که برای بودن نصیحت میکنی، فایدهای ندارد.
هوش مصنوعی: روزهایی که بخواهند مرا با تیغ نیستی از بین ببرند، از اینکه کسی به خاطر من گریه کند، میخندم.
هوش مصنوعی: وقتی که از کوچهات دور شدم و از تو خداحافظی کردم، میدانم که نمیتوانم از حرفهای بدی که دربارهام گفتهای فرار کنم.
هوش مصنوعی: چرا به تو توجه کنم، در حالی که عشق تو در قلب من است و نه تنها به ظاهرت دل بستهام؟
هوش مصنوعی: اگر میخواهی از مردم فرار کنی، باید با هوشیاری و ز cleverی رفتار کنی و همچنین نباید خودت را در گفتار و وعدههای توخالی گم کنی.
هوش مصنوعی: اگر از این دو حالت تلاش کنی، نه میتوانی از دست مردم رهایی یابی و نه از خودت جز سکوت و خاموشی.
هوش مصنوعی: اگر آمدن من به شما خالی از معنی بود، پس من نیامدم. و اگر هم بودن من برای شما باارزش بود، پس من کی وجود داشتم؟
هوش مصنوعی: این جمله به نوعی بیانگر این است که در این مکان و حالتی که وجود دارد، نه من به اینجا آمدهام، نه هرگز در این وضعیت بودهام و نه در آینده به آن تبدیل میشوم. به نظر میرسد که گفتگو دربارهٔ نوعی فاصله یا بیتفاوتی نسبت به وضعیت فعلی است.
هوش مصنوعی: ای آن که دلی را پرورش میدهی و ظاهری زیبا به آن میبخشی، ای کسی که عقل و خرد را به بندگان میدهی، ولی خود بیخردی.
هوش مصنوعی: کافر و مومن هر دو در مسیر تو حرکت میکنند و هر دو به وحدتی اشاره دارند که هیچ شریکی ندارد.
هوش مصنوعی: هر کسی که با دید صحیح و عمیق به جهان نگاه کند، تنها میتواند خالق و آفریدگار را مورد ستایش قرار دهد و به چیزهای بیارزش توجهی نداشته باشد.
هوش مصنوعی: روشنی دهندهی یقین و آموزههای اوست، هم اوست که بر جهان حاکم است و هم اوست که ناظر بر آن است.
هوش مصنوعی: این سخن اشاره به افرادی دارد که از جهل و نادانی دورترند و به لحاظ پاکی و صفا بالاتر از آنچه که دیگران به طور عادی بیان کردهاند، قرار دارند. به عبارتی، آنها درک و بینشی عمیقتر و روشنتر از مسائل دارند و نظرشان از گفتههای کسانی که در غفلت به سر میبرند، خالصتر است.
هوش مصنوعی: بBlind به روشنی میفهمد که مادر و خانوادهای دارد، اما نمیتواند به درستی تصور کند که چگونه این حس را در خود احساس کند.
هوش مصنوعی: اگر خوب به او نگویی، او نمیتواند بد باشد، و اگر هم بد بگویی، تو دیگر او نیستی.
هوش مصنوعی: اگر بگویی که شبیه کسی هستی، یا اگر این را نگویی، باز هم از دین و اصول آن دور خواهی بود.
هوش مصنوعی: در زمانی که بخواهیم او را توصیف کنیم، بیان کردن و سکوت هر دو بیفایده و ناتوان هستند.
هوش مصنوعی: این بیت به بیان ارتباط و نزدیکی بین دو فرد میپردازد. شاعر اشاره دارد که رابطهاش با محبوبش به گونهای است که مانند تصویر در آینه، پاک و شفاف بوده و نشانهای از اتحاد و یکی بودن را نشان میدهد. این نزدیکی به حدی است که حس میکند در وجود یکدیگر حل شدهاند و هیچ فاصلهای بین آنها وجود ندارد.
هوش مصنوعی: در برابر کسی که به دل او شکی نیست، چهره و آینه هیچ تفاوتی ندارند.
هوش مصنوعی: هر چیزی که در خلقت و در زندگی برای تو بیشتر از آنچه که در ذهن داری وجود ندارد، در واقع نهایت تصورات و افکار توست، و هیچ چیز فراتر از آن نیست.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی امیدواری را در دل خود بکارید و اگر میخواهی از ترس و ناامیدی دور باشی، بدان که هیچ چیزی جز بیهودهگویی نمیتواند تو را به جایی برساند.
هوش مصنوعی: همه چیز را باید با عقلانیت و انصاف مدیریت کرد و آنچه لازم است بیش از آنچه انتظار میرود، فراهم آوریم.
هوش مصنوعی: هر نامی که به تو نسبت داده شود، چه خوب و چه بد، تنها به خاطر لطف و عطای توست.
هوش مصنوعی: انسان نیکوکار هرگز کار بدی انجام نمیدهد، بلکه تنها افراد احمق و نادان به اعمال زشت روی میآورند.
هوش مصنوعی: در دنیای قدیم، مفاهیم خیر و شر وجود ندارد و این عناوین تنها به ما نسبت داده شدهاند.
هوش مصنوعی: به رضایت از فرمان الهی قانع باش، و اگر ناراضی هستی، بهتر است با صدای بلند درخواست خود را مطرح کنی و به دادگاه بروی.
هوش مصنوعی: هر چیزی که در آفرینش و یا برای ساختن وجود دارد، در آن به رازی از سوی خداوند اشاره شده است.
هوش مصنوعی: مرگ چیزی را نابود میکند و چیز دیگری را میپاید. یکی از آنها به عنوان زهر عمل میکند و دیگری برای زندگی ضروری است.
هوش مصنوعی: قبل از این که به جایی بیایی، که دیگر از آن جا نیستی، پس از آن هم که به جایی میرسی، جایی نیست که قدم بگذاری.
هوش مصنوعی: هنگامی که در جوی آب در حال تلاش و حرکت هستی، زمانی که به دریا رسیدی دیگر از جوی سخن مگوی.
هوش مصنوعی: تمامی خرد، جان و وجود مطلق، همه از دستور و اراده الهی نشأت میگیرند و این اراده نیز از ذات حق سرچشمه میزند.
هوش مصنوعی: تنها با لطف و کرم اوست که میتوانی به مسیرش دست پیدا کنی، حتی اگر در عبادت و طاعات به خودت اعتماد داشته باشی.
هوش مصنوعی: در این جایگاهی که یک هفته است در آن هستیم، چیزهای بسیاری از دست رفته و به آنجا آمده و رفتهاند.
هوش مصنوعی: بسیاری از دوستان در صحبت کردن کم هستند و گویی مانند زنان بیوه که کم حرف میزنند، زبانشان بند آمده است.
هوش مصنوعی: کسی که به خاطر او اشک میریزد، در واقع خود او را شاداب میکند. دلی که به یاد او نیست، مانند سندانی است که بیفایده و بیاستفاده مانده است.
هوش مصنوعی: او در این دنیا چنان پر است که اگر با چشمان تان به او بنگرید، به وضوح او را خواهید دید.
هوش مصنوعی: ذکر و یاد خدا تنها در مسیر تلاش و کوشش معنا پیدا میکند و در مجالس تماشا و نظاره نمیتوان به آن دست یافت.
هوش مصنوعی: رهبرت هرچند به یاد تو باشد، در واقع به جایی میرسد که تنها یادها باقی میمانند.
هوش مصنوعی: تلاش کن تا از حالت عدم به وجود برسید و از سرخوشی و لذت اطاعت الهی بهرهمند شوی.
هوش مصنوعی: اگر تو دانش و ثروت نداشته باشی، هیچ نیازی به غم و نگرانی نخواهی داشت.
هوش مصنوعی: در زندگی، مسئولیتهای زیادی وجود دارد که همواره انسان را دچار نگرانی و خواستههای فراوان میکند. اما اگر از این بندها رها شوی و به خدای خود اعتماد کنی، آرامش و سعادت واقعی را خواهی یافت.
هوش مصنوعی: عاشقان با خدای خود در حالی که از شوق و عقل مست هستند، احساسات و جان خود را به او تقدیم کردهاند.
هوش مصنوعی: در مسیر حقایق و مقاصد بزرگ، موانع و مشکلات بسیاری وجود دارد و تلاش تو برای عبور از این موانع کافی نیست و به اندازه لازم نمیرسد.
هوش مصنوعی: اگر عشق دوگانگی و جدایی را برطرف نکند، این بیان چه معنا و مفهومی دارد؟ این موضوع به خود تو مربوط میشود.
هوش مصنوعی: اگر حقیقتی بر تو آشکار شود که تو را محدود کند، آن را به ابزاری تبدیل کن که به پیشرفت تو کمک کند و با اعتماد به نفس با آن برخورد کن.
هوش مصنوعی: هر چیزی که به راه و عقیدهی شما میرسد را کنار بگذارید تا دل شما همچون خانهای برای خداوند باشد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که با تو آمیخته است، کعبه در پی اطاعت تو خراب است.
هوش مصنوعی: دانش و علم در مورد بدن و جسم محدود است، اما علم واقعی، که انسان را به حقیقت و راه درست هدایت میکند، متفاوت و فراتر از آن است.
هوش مصنوعی: این راه چه نشانهای دارد و دلیل این نشانه چیست؟ از کلیم و خلیل بپرس.
هوش مصنوعی: عاقل در مسیر زندگی خود چه چیزی را به عنوان اصل و زاد و توشه در نظر دارد؟ او باید حق را ببیند و از باطل دوری کند.
هوش مصنوعی: ترک کردن خانهی افرادی که در پی گفتگو هستند و نشستن در جمع آدمهای ساکت و بیصدا.
هوش مصنوعی: بایزید، به خاطر نادانی و بیهودهگویی نبود که گفت "سبحان الله". او معنای عمیقتری را در گفتهاش در نظر داشت.
هوش مصنوعی: کسی که به حقیقت مطلق پیبرده و از آن سخن میگوید، تحت تأثیر این آگاهی به جنب و جوش درمیآید و حرکت میکند.
هوش مصنوعی: راز وجود حق وقتی به رخنه و فاش شدن پشت غم و اندوه رسید، به گونهای شد که آن راز را از بین برد و به گسترش درد و رنج انجامید.
هوش مصنوعی: کیست که ما از هم جدا شدهایم؟ من و ما از یکدیگر دور شدهایم و فقط خداوند باقی مانده است.
هوش مصنوعی: از جسم و روح و عقل خود بگذر و در مسیر او قدم بردار تا دلی را به دست آوری.
هوش مصنوعی: هر چیزی که مربوط به نفس، علم و شناخت انسانی باشد، بدان که آن از ویژگیهای کفر است.
هوش مصنوعی: هر چه میگویی که چطور در دین باید به مشکلها رسیدگی کرد و انتخاب کرد، چه فایدهای دارد؟
هوش مصنوعی: اگر بر خود کنترل و انضباط داشته باشی، به موفقیت و ترقی خواهی رسید.
هوش مصنوعی: آسمانها در دست قدرت و ارادهای هستند که سرپرستی جان و جهانی که در آن زندگی میکنیم را بر عهده دارد.
هوش مصنوعی: در مسیر روح انسان، موانع و چالشهای زیادی وجود دارد؛ همچون کوههای بلند و دریاهای وسیع.
هوش مصنوعی: Seventeen units of prayer should be performed with true devotion, as they hold the significance of the essence of eighteen thousand realms.
هوش مصنوعی: بدان که این موضوع بسیار دقیق و حساس است، زیرا تفاوت بین هفده و هجده بسیار کم و نزدیک به هم است.
هوش مصنوعی: ای روح بخش همه افراد قوی و توانا، آرزوها را به آرزومندان برسان.
هوش مصنوعی: نمیدانم چه کنم، زیرا تو زحمت را به دوش داری و اکنون که یقین شده است من کیستم و تو کیستی، هر کدام در جای خود مشخص شدهایم.
هوش مصنوعی: با پذیرش تو، ای دلیل خالص، خوب و بد مشتی خاک چه ارزشی دارد؟
هوش مصنوعی: هیچ کس از بدیها آگاهی ندارد، مگر آنکه تو که بهتر میدانی، آن را درست تعبیر کنی.
هوش مصنوعی: تو از همه چیز مرا آزاد کردهای، ای خوشی و زیبایی و دلنوازی من.
هوش مصنوعی: وقتی تو در کنار من هستی، دیگر به زیبایی و زشتی اهمیت نمیدهم. چه فایدهای دارد که بهشت را بیابم وقتی تو در زندگیام هستی؟
هوش مصنوعی: نه به خاطر اینکه به تو اطمینان دارم به سوی تو میروم، و نه به خاطر اینکه ناامید شوم، دلیر و شجاع میشوم.
هوش مصنوعی: تو به من دل بده و در عوض، جرات و شجاعت خود را نشان بده، همانطور که وقتی به خودت نگاه میکنی، قدرت و عظمت خود را میبینی.
هوش مصنوعی: همه چیز از خداوند متعال است و فرد خوشبخت کسی است که از این حقیقت باخبر باشد.
هوش مصنوعی: هر کس در آن لحظهای که وجود دارد، انسان واقعی اوست، و هر کس که از آن جا دور است، تنها منعکس کننده دنیای بیرونی است.
هوش مصنوعی: در جهان هر کسی، روح و جانش از وجود محمد (ص) زنده و روشن است، او تنها منبع جانهاست.
هوش مصنوعی: همه دانشآموزان معلمی دارند که برای آنها درس میدهد و همه کارگران هم کارفرمایی دارند که سرپرستیشان میکند، اما او به عنوان یک مهندس در جایگاه خود ایستاده است.
هوش مصنوعی: رفیق والایی که ارادتش به من بسیار است، از آنجا که غیرت او افراطی است، پس دیگر نبیای بعد از من نخواهد آمد.
هوش مصنوعی: هدف از دانش و حکمت الهی، آغاز فکر و پایان عمل اوست.
هوش مصنوعی: اگر تو دچار تمایلات و خواستههای نفسانی هستی، بدان که رحمتالعالمین خود، پزشک و درمانگر توست.
هوش مصنوعی: هر چیزی که او میگوید را باید به عنوان حقیقت مطلق بپذیری، و هر کاری که او انجام میدهد را باید به حساب تصمیمات الهی بگذاری.
هوش مصنوعی: اگر کسی بدون کمک و هدایت پیامبر (مصطفی) حرکت کند، هرچقدر هم که با سرعت و تلاش برود، به سوی حقیقت نخواهد رسید.
هوش مصنوعی: اگر بخواهی در روزی که همه افراد محشور میشوند، ای دل، ستایش کنی، تمام ستایشها را در ستایش پیامبر (مصطفی) خلاصه کن.
هوش مصنوعی: این شخص نماینده خداوند است و دارای شمشیر معروف و قدرتمند ذوالفقار است که به حیدر، یعنی امام علی (ع)، تعلق دارد.
هوش مصنوعی: وقتی شیر الهی چنگش را گشود، شیر آسمان مانند پوست پلنگ قوی و نیرومند شد.
هوش مصنوعی: عشق همچون دریا عمیق است و دل مانند معدنی با ارزش؛ شرع و قوانین را تنها از نگاه عقلی میتواند دید و دین به واقعیت زندگی انسان معنا میبخشد.
هوش مصنوعی: دو نفر که به هم نزدیک و همراه هستند، مانند دو ستاره در آسمان، همانند دو برادر که همیشه در کنار هم هستند، مانند موسی و هارون.
هوش مصنوعی: او احساس کرد که دنیا بر او تنگ شده است، چون خود دنیا کوچک و محدود بود و او فردی بزرگ و بزرگوار بود.
هوش مصنوعی: هر کسی که در روز قیامت همراه علی (علیهالسلام) خارج شود، بگو که او چگونه وارد میشود.
هوش مصنوعی: هر کسی که با علی خوب باشد، من هم با او خوبم؛ اما کسی که با علی بد باشد، من هیچ دوستی با او ندارم.
هوش مصنوعی: درک حقیقت یکتا را به راحتی نخواهی یافت، مگر اینکه همچون پیروان حقیقت، با دقت و پشتکار، گام به گام به سوی آن حرکت کنی.
هوش مصنوعی: چهار بار تکبیر بگو مانند بهترین انسانها، زیرا این عمل بر چهار طبع و پنج حس تأثیرگذار است.
هوش مصنوعی: روزی مریدی از استادش پرسید که در این مسیر چه روش یا تدبیری وجود دارد.
هوش مصنوعی: این مسیر نیازی به تلاش و زحمت زیاد ندارد، چرا که در این راه، نشانهای از تلاش و کوشش وجود ندارد.
هوش مصنوعی: در مسیر موفقیت، تنها تلاش و کوشش شخص میتواند راهگشا باشد و دیگران نمیتوانند به او کمک کنند.
هوش مصنوعی: پیر گفت: تو تلاش زیادی کردی تا به این حقیقت پی ببری که به راستی شجاع نیستی.
هوش مصنوعی: تلاش تو بر عهده خودت است و موفقیت به دست خداست، زیرا تلاش و موفقیت همیشه با هم همراه هستند.
هوش مصنوعی: کار کن و از حرف زدن بپرهیز، زیرا در این راه تنها با عمل و کار کردن به نتیجه میرسی.
هوش مصنوعی: این گروه که تازه به اینجا آمدهاند، تحت تأثیر جذابیتهای قدرت و ثروت قرار گرفتهاند.
هوش مصنوعی: در بالای باغ، روح زندگی و دل زمین حضور دارد. اما عقل، شرع و دین تنها در دل انسانها جای میگیرند و به آنها جهت میدهند.
هوش مصنوعی: همه به دنبال لذتهای دنیوی هستند و مانند حیوانات، در این مسیر غافل و نابینا راه میروند.
هوش مصنوعی: همه مانند سامری به ظاهر دانشمند به نظر میرسند، اما در باطن و درونی، مثل موسی، دچار ناراحتی و درگیری هستند.
هوش مصنوعی: در اینجا، هیچ نشانی از فطرت انسانی وجود ندارد و مرگ مانند برگ درختان، با این دوستان ناهنجار، به راحتی به دست نمیآید.
هوش مصنوعی: علم زمانی ارزشمند است که به کار مفید اشتغال داشته باشد؛ در غیر این صورت، علم به تنهایی فرد را به جایی نمیرساند و او را به نوعی گرفتار میکند.
هوش مصنوعی: هر چیزی که در این دنیا وجود دارد، چه خوب و چه بد، در نهایت از سوی کسانی که در جستوجوی دانش و آگاهی هستند، برداشت میشود و مورد استفاده قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: عقل به همه نشان میدهد که چه بوده، چه هست و چه خواهد آمد.
هوش مصنوعی: عقل مانند یک پادشاه با کمالات و صفات خوب است، و آن کسی که زیر سایه خدا قرار گیرد، بهترین و برترین موجود است.
هوش مصنوعی: سایهای که با ماهیت خود آشنا باشد، از آن ماهیت جدا نخواهد شد.
هوش مصنوعی: عقل را نمیتوان از شخصیت عاقل تشخیص داد، همانطور که نمیتوان به راحتی تفاوت بین چاقی و انباشتگی را فهمید.
هوش مصنوعی: در دنیای عشق، عقل و خرد نمیتوانند به درستی دیدگاههای خود را بیان کنند و در این حالت، تنها افرادی که به عشق واقعی رسیدهاند، درک درستی از وضعیتی که در آن هستند، دارند. علم و دانش معمولی نمیتوانند ما را به عمق احساسات و تجارب واقعی عشق برسانند.
هوش مصنوعی: عقل واقعی و درست، راهنمایی است برای تدبیر و درک مسائل، نه اینکه تنها ابزاری باشد برای نیرنگ و فریب.
هوش مصنوعی: از عقل و فریب و تظاهر بگذر، زیرا عزیزیل به خاطر همینها ابلیس شد.
هوش مصنوعی: عقلی که به خاطر ناپسندی، دلیل و برهانی میآورد، باید از آن دوری کرد، زیرا چنین عاقلی خود را از فهم و درک درست محروم کرده است.
هوش مصنوعی: پدر و مادر جهان، هوای تازه و خوش را به خوبی میشناسند و عقل بالایی دارند.
هوش مصنوعی: اگر بعد از همه چیز به این دو گوهر احترام بگذارند، این دو حقیقت شایستهی آن هستند.
هوش مصنوعی: عقل، چشم و پیامبری جلوهای از نور هستند و این نور از آنِ اینهاست و از آنجایی که با هم مرتبطاند، فاصله زیادی بینشان نیست.
هوش مصنوعی: نور بدون چشم را مانند شاخی بدون برگ تصور کن؛ همچنین، چشم بدون نور را مانند گوش بیسر تخیل کن.
هوش مصنوعی: بلند شو، زیرا این دنیا و این سرزمین، جای تو نیست. این تمایل به دنیای مادی، جای تو را نمیسازد.
هوش مصنوعی: عشق واقعی تنها در شرایط خاص و اجبار به وجود میآید و انتخابی نیست. احساسات و آههای عاشقانه باید از روی اجبار و نیازی عمیق باشد و نه به اختیار و انتخاب فردی.
هوش مصنوعی: هر کسی که ظاهری خوب و چهرهای زیبا دارد اما از فهم کمی برخوردار است، این زیبایی ظاهری میتواند نشانهای از ویژگیهای اخلاقی ناپسند او باشد.
هوش مصنوعی: هر کسی که دارای زیبایی و جذابیتی است، باید بدانیم که زیبایی او واقعی نیست و فقط ظاهری است.
هوش مصنوعی: شهوت تو را چنان جدایی انداخته که به قدری غرق در آن هستی که نمیتوانی بین خوب و بد تمایز قائل شوی و حتی نمیدانی که چه چیزی برایت خوب است.
هوش مصنوعی: اگر نمیتوانی به زیبایی و جذابیت چشمهای معشوق دست یابی، پس به چه چیزی میتوانی دست یابی؟ وقتی چیزی به اندازهی کمترین چیز ارزش ندارد، چه فایدهای به دنبال آن هستی؟
هوش مصنوعی: شاهدان زمانه افراد بزرگ و کوچک را میبینند، اما در این میان، گوسفند به دل و گرگ به احساسات اشاره دارد. در واقع، در شرایط مختلف، افراد ممکن است تنها به ظاهر و رفتار توجه کنند، در حالی که در عمق این مسائل احساسات و نیتها میتواند متفاوت باشد.
هوش مصنوعی: نظارهگر دزدی هستیم که جانها را هدف قرار داده و به زندگیها آسیب میزند.
هوش مصنوعی: آن معشوقی که وقتی به او نگاه میکنی، دل تو را میرباید و از او دردهایت را دور میسازد.
هوش مصنوعی: اگر دنیا به زیبایی خود را نشان دهد، همچون شب و روز پر از روشنایی و نور خواهد بود.
هوش مصنوعی: اگر هیچکدام از گیسوانت را باز نکنی، پس از شب قدر راز را دوباره خواهی فهمید.
هوش مصنوعی: اگر زلف و رویش را بهطور واضح ببینی، شب و روز نمیفهمی که این دو، در واقع یکی هستند.
هوش مصنوعی: چهرهی زیبا و دلنشین او، به گونهای است که احساسات متضاد، یعنی خشم و مهربانی، را در دل آدمی برمیانگیزد. نقش و اثر وجود او همچون روز و شب، دایماً در حال تغییر و تحولی مستمر است.
هوش مصنوعی: بوسهای که عاشق میزند، جان تازهای به دهانش میبخشد و باعث میشود دوباره لبخند بزند.
هوش مصنوعی: وقتی خون عاشق بر روی زمین بریزد، بویی مانند بوی مشک به مشام میرسد.
هوش مصنوعی: وقتی که گوش به شنیدن صدا میافتد، چشم به بینایی و دیدن مشغول میشود و زمانی که رنگی به وجود میآید، چشم و گوش به کار خود ادامه میدهند.
هوش مصنوعی: تنها کسی میتواند زیبایی آن چشمها را ببیند که خود بینا باشد و توانایی دیدن داشته باشد.
هوش مصنوعی: میتوان آن خوشی و زیبایی را درک کرد که در وجودش مانند خون در پوستش جریان دارد، حتی اگر به طور ظاهری تنها استخوان باشد.
هوش مصنوعی: یک نفر را دید که زیر لباس کهنهاش، روح و زندگیای پراکنده است.
هوش مصنوعی: او گفت که این لباس از جنس سخت و سنگین است، من هم که این گونه هستم، از خودم چنین حالتی را دارم.
هوش مصنوعی: وقتی که به دنبال حرام نروم و دینم را رها نکنم، لازم نیست که از این بهتر بشوم.
هوش مصنوعی: لباس برای پوشاندن بدن عموم مردم است، اما برای خواص و خاصان، برهنگی خود لباس به حساب میآید.
هوش مصنوعی: به دنبال انسانهای واقعی و با ارزش باش، حتی اگر ظاهر آنها معمولی و ساده به نظر برسد. زیبایی و ارزش حقیقی ممکن است در جاهای غیرمنتظره و در میان انسانهای عادی نهفته باشد.
هوش مصنوعی: زینت خداوند نه در اسب و زین آن، بلکه زیبایی واقعی در جمال دین و حقیقت معنویات است.
هوش مصنوعی: عشق و محبت در زندگی همیشه خالی از حسادت و کینه نیست و در ماجراهای زندگی، این احساسات همیشه وجود دارند.
هوش مصنوعی: هر کسی که از عقل و خرد دور شود و به بیتحرکی و جمود روی آورد، در روز حساب (معاد) به سقوط و نابودی خواهد انجامید.
هوش مصنوعی: مردی که از خاک و آب ساخته شده است، نباید به خاطر غرور و تمایلاتش به آسمان برود، مانند آتش که به سمت بالا میرود.
هوش مصنوعی: روزی فردی به جعفر صادق گفت که چگونه میتواند با نقشهکشی و فریب، دزدی را انجام دهد.
هوش مصنوعی: ربا حرام است زیرا باعث میشود که بخشش و generosity تحت تأثیر قرار گیرد.
هوش مصنوعی: از آن ربا، دهی بهتر از میگساری است، زیرا این جوانمردی بر بخشش و سخاوت تأکید دارد.
هوش مصنوعی: حریص شدن به دنیا به قدری تو را تحت تاثیر قرار داده که حتی دلخوشیهای خود را از خدا نیز فراموش کردهای.
هوش مصنوعی: تو چنان در دنیای مادی غرق شدهای که از خدا و پیامبرش نمیترسی.
هوش مصنوعی: آنچه به دیگری دادهای، مال او نیست و به زودی از دست خواهد رفت، چون ارزش وجودی و جان تو بسیار بیشتر از آن است.
هوش مصنوعی: هر چه از تو باقی بماند، چه خوب و چه بد، بدان که آن هدیه مرگ است و نه بخششی از خودت.
هوش مصنوعی: هر کسی که غم و اندوه زیادی دارد، در کنار او بیایمانی و فقر هم وجود دارد.
هوش مصنوعی: دریافتن شادی و سرور در یک لحظه برای عارفان و صوفیان ممکن است، در حالی که دیگران در تلاش برای شکار و به دام انداختن فرصتها و لذتها هستند.
هوش مصنوعی: ما که از قدرت روحانی و معنوی بهرهمند هستیم، چگونه میتوانیم زیر بار کوچکترین و بیاهمیتترین چیزها برویم؟
هوش مصنوعی: کیست که ثروتمند با فقیر به توافق میرسد؟ زیرا یکی به دنیا مینازد و دیگری به دین خود.
هوش مصنوعی: در زندگی، انسان باید به نکات ظاهری و بازیهای دنیوی توجه زیادی نکند و به جای آن به ارزشها و سرافرازی واقعی بیندیشد.
هوش مصنوعی: مال در دستان کسی که به خوشحالی و سرخوشی مشغول است، مانند شراب در حالت مستی است؛ اما اگر مال در دل کسی باشد، مانند آبی است که در جایی پایین و کمعمق قرار دارد.
هوش مصنوعی: دنیا و دون هر دو مانند دو دوست بد، یکی مثل زنی بد کردار و دیگری مانند آدمی بیعرضه هستند.
هوش مصنوعی: چشم بینا مانند پلی است که زیر پا میگذاریم، اما کسی که ناچیز میبیند، نمیتواند از آن عبور کند و بر پشت پل میایستد.
هوش مصنوعی: هر کس که علم و دانش نداشته باشد، دچار گمراهی و سرگردانی خواهد شد و نمیتواند از امکانات و نعمتهای زندگی به درستی بهرهبرداری کند.
هوش مصنوعی: علم باید انسان را به سمت خدا و حقیقت رهنمون کند، نه اینکه فرد را به دنبال نفس اماره، ثروت و مقام و جاه ببرد.
هوش مصنوعی: چند بار دیگر از نقاب خود به تماشا مشغول هستی؟ چشمهایت درد میکند و به دروغ خود را زیبا جلوه میدهی.
هوش مصنوعی: عقل تو وابسته به جان تو و مال تو وابسته به بدن تو است. این دو مانند معشوقهایی هستند که در عین حال دشمنانی برای یکدیگر محسوب میشوند.
هوش مصنوعی: برای اینکه به جمع مؤمنان بپیوندی، خود را از ناپاکیها پاک کن و رفتارت را به گونهای اصلاح کن که شایسته آن جمع باشی.
هوش مصنوعی: برای دین با آدمهای نادان صحبت نکن و به آنها اهمیتی نده. به جای این کار، به کارهایی که در راستای پایدار کردن دین و عقاید خودت هستند، بپرداز.
هوش مصنوعی: عالم علم، دنیای گسترده و شگفتانگیزی است و اینجا فقط چند کلمه و حرف نیست.
هوش مصنوعی: انسان باید از وضعیت کنونی خود آگاه شود و تغییر کند؛ زیرا فقط صحبت کردن کافی نیست و باید عمل کند.
هوش مصنوعی: مسیر این زندگی از ناتوانی و سکوت قوت میگیرد، و قدرت او به خاطر کسالت و کمکاری است.
هوش مصنوعی: مسافران را وقتی در مسیر درد و رنجی هست، راهنمایی میکند و کسی که درد ندارد، کمتر از خراست و رنج است.
هوش مصنوعی: هر کسی که برای او درد و رنج در مسیر زندگی هدایت کننده نباشد، از حقیقت زندگی و آنچه پس از مرگ وجود دارد، آگاهی نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: در مسیر او، صحبت کردن جایی ندارد و در این راه هیچ چیز بهتر از سکوت نیست.
هوش مصنوعی: در خلوت و نیایش کسانی که بیصدا هستند، هر چه میخواهی بگو و فقط به زبان نیاور.
هوش مصنوعی: مرد واقعی معنی گفتار ندارد دوست، زیرا او مانند مغزهاست که فقط پوستهاش دیده میشود.
هوش مصنوعی: از حرفها و ادعاهای بیاساس بگذر، زیرا یک ذره حقیقت از صد پیشبینی و فرضیه بهتر است.
هوش مصنوعی: دانش واقعی آن است که وقتی متوجه شوی چیزی را نمیدانی، به همین خاطر بیشتر به یادگیری و کسب اطلاعات علاقهمند شوی.
هوش مصنوعی: هیچ چیزی در آسمان اول وجود ندارد که به اندازه دانش و عمل، نردبانی برای بالاروی و ترقی باشد.
هوش مصنوعی: پیری که از حرکت ستارهها الهام گرفته است، هرچند که سنش بالا رفته، هنوز هم از نظر روحی و ذهنی مانند یک کودک تازه به دنیا آمده است.
هوش مصنوعی: کلامی که دربارهی پیر گفته میشود، اشاره به این دارد که او نماینده و راهنمای دین و معنویت است. به عبارت دیگر، درک و هدایت دینی از او ناشی میشود و این همان معنای واقعی پختگی و تجربه در روحانیت است.
هوش مصنوعی: در دنیایی که دانش و ایمان وجود دارد، از دست دادن بدن به معنای تولد جان است.
هوش مصنوعی: دشمن واقعی انسان، تن اوست که باید آن را مانند خاک نگهداری کند، و دل او که قبلهگاه حقیقت است باید خالص و پاک بماند.
هوش مصنوعی: تنها نکتهای که میخواهم به تو بگویم این است که تو هنوز کودک هستی و خانهات زیبا و رنگارنگ است.
هوش مصنوعی: مرگ را همچون چشمهای بدان که در این مکان، حقیقت در آن نهفته است و زندگی در اینجا بیاساس و بیمعناست.
هوش مصنوعی: من هیچگاه سلامتی افرادی که بیمار هستند را ندیدهام، اما اگر تو آنها را دیدی، سلام من را به آنها برسان.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه به مقصد نمیرسی و راه را به درستی نرفتهای، چرا به دور پردهٔ ناپدیدی میگردی؟
هوش مصنوعی: انسان را به هیچ وجه کوچک نشمار، چرا که عیبجویی او باعث میشود که از حقیقت و واقعیت دور شود.
هوش مصنوعی: داخلی در تو هر دو جنبه خیر و شر وجود دارند و هر کدام از آنها از زبان تو نمایان میشوند.
هوش مصنوعی: در مسیر زندگی، اگر ظاهر خوبی داشته باشی ولی باطنی زشت، به اندازه هفت دوزخ عذاب خواهی داشت و بهشت را که در دنیا انتظار داری، نخواهی دید.
هوش مصنوعی: در درون تو به خاطر دیانت، چیزهایی وجود دارد که به اندازهای فراوان است که از تعداد آسمانها بیشتر از زمینهاست.
هوش مصنوعی: انسان برای رهایی از غم و اندوه، هیچ راهی جز خود انسان ندارد.
هوش مصنوعی: زمان برای او همچون عرش و فرش است، اما این دنیای خاکی جایی برای او ندارد.
هوش مصنوعی: بدون روح شریف و جان پاک، بدن چه اهمیتی دارد جز اینکه تودهای از خاک باشد؟
هوش مصنوعی: انسان آگاه و خردمند برای روح خود از دین و آموزههای آن تغذیه میکند، اما اگر این تغذیه را نیابد، آن را رها میکند و به دنبال دیگری میگردد.
هوش مصنوعی: هر چیزی که باعث بیهودهگی باشد را از قدم خود دور کن، زیرا از خطا و اشتباه ناشی میشود.
هوش مصنوعی: بدن تو از چرخ و طبیعت الهام میگیرد و هر یک از سازها و ابزارهایی که در زندگیات وجود دارد، به نوعی سنخیتی با طبیعت تو دارد و بار دیگر خود را نشان خواهد داد.
هوش مصنوعی: جان تو به خدا وابسته است و تا ابد باقی خواهد ماند، زیرا خداوند چیزی که داده است را هرگز نمیگیرد.
هوش مصنوعی: کسی که به لذتها و خواستههای نفسانی خود تسلیم شده، از بندهی خدایان باستانی که نماد قدرت و ثروت بودند، بدتر است.
هوش مصنوعی: خشم و شهوت ویژگیهای حیوانی هستند، در حالی که علم و حکمت نشانههای کمال انسان به شمار میروند.
هوش مصنوعی: تا زمانی که از خواستهها و آرزوها مشغول هستی، از خودت غافل نشو و به خدا توجه داشته باش. اگر واقعا انسانی، باید به خالق خودت فکر کنی.
هوش مصنوعی: به سادهزیستی و قناعت روی بیاور، چرا که سرنوشت نیکو در این جهان و آن جهان، با درد و عذاب همراه است.
هوش مصنوعی: نفخهٔ صور نماد بیدار شدن و بازشناختن روحانیات است. هر کسی که از این بیداری بهرهمند شود، به حقیقت و عظمت انسانی خود دست پیدا میکند.
هوش مصنوعی: در روز جزا و حساب، یکی نمیتواند به دیگری کمک کند و هر کس باید خود پاسخگوی اعمالش باشد.
هوش مصنوعی: انسان هرچه در برابر زمانه قوی و باهوش باشد، اما از نظر رشد و بلوغ روانی، هنوز هم به پای یک آدم با تجربه و پخته نمیرسد.
هوش مصنوعی: انسانها در ظاهر به خوبی و زیبایی دیده میشوند، اما ممکن است در باطن به قرائتهای گوناگونی نگرش داشته باشند.
هوش مصنوعی: دل از قید و بندها آزاد کن و به راحتی به لذتها و شادیها دست بزن، دیگر شرم را کنار بگذار و از زندگی لذت ببر.
هوش مصنوعی: هیچ مردی وجود ندارد که دور خودش بچرخد، بلکه مردان باید به دنبال راه نجات خود باشند.
هوش مصنوعی: اگر مردی در میدان نبرد توانمندی نداشته باشد، بهترین پناه و حمایت برای او دامن خیمه است.
هوش مصنوعی: اولین مانع در مسیر انسان، صداها و نشانههایی است که از گلو و شکم ایجاد میشود.
هوش مصنوعی: اگر زیاد بخوری، مانند فیل خواهی شد، و اگر کم بخوری، مانند جبرئیل خواهی بود.
هوش مصنوعی: هر کسی که در نظر دیگران اهمیت و ارزش کمتری داشته باشد، باید بداند که واقعاً ارزش و اهمیتش کم است.
هوش مصنوعی: با احتیاط و فروتنی زندگی کن تا مدت طولانیتری در این دنیا بمانی، زیرا مرگ همیشه در انتظار است و به دنبال فرصتی برای گرفته شدن است.
هوش مصنوعی: نتیجهای که از نوشیدن شراب به دست میآید چیست؟ ابتدا حالتی شاداب و پرنشاط به دست میاید، ولی در نهایت به سردی و آرامش ختم میشود.
هوش مصنوعی: اگر کسی فریاد و جنجال کند، به نوعی دروغ میگوید و اگر بخواهد سخاوت نشان دهد، به احتمال زیاد در حال فریبکاری است.
هوش مصنوعی: هیچ دشمنی بدتر از دنیا وجود ندارد، با چه کسی سخن بگویم وقتی که هیچ کس حقیقت را نمیبیند.
هوش مصنوعی: مردی که هنر نداشته باشد، هیچ تفاوتی ندارد که از عرب باشد یا عجم.
هوش مصنوعی: اگر به دین و مذهب پناه ببری، مانند خورشید و ماه درخشان خواهی بود.
هوش مصنوعی: برای هر معنایی، تنها یک شکل و صورت وجود دارد، نه اینکه تو بخواهی خود را در مقام خواهشگری معرفی کنی.
هوش مصنوعی: روح از عقل و دانش میفهمد که زندگیاش وابسته به زبان خاصی نیست و فراتر از این تقسیمات فرهنگی و زبانی است.
هوش مصنوعی: به این صورت بیمزه و بیادب هستی که تو حتی از عربی هم آداب را میدانی.
هوش مصنوعی: در این خانه باستانی، هیچ شخصی را غمگین و غمزده ندانید، وقتی که صحبت از دلخوشی است.
هوش مصنوعی: نصیحتی که بدون هدف و نیت خاصی ارائه شود، شیرین و دلنشین است، ولی نصیحتی که با مقصود خاصی همراه باشد، شخص را به وابستگیها و تعهداتی میکشاند.
هوش مصنوعی: از در دنیای جسم که فردی آگاه و فهمیده است، تا در دنیای احساسات و دل، راهی هزار ساله وجود دارد.
هوش مصنوعی: از در بدن تا کعبهای که در دل عاشقان است، هزار و یک مرحله و راه وجود دارد.
هوش مصنوعی: او دارای ویژگیها و صفات ویژهای است که فقط عدهای خاص از آن آگاهند، اما عموم مردم فقط به دامها و خدعههای او توجه میکنند.
هوش مصنوعی: تن بیدل همانند کیسهای از گل است که فاقد روح و احساس است؛ در حالی که عقل و دانش از دل انسان برمیخیزد و به او پر و بال میدهد.
هوش مصنوعی: در درون تو حقیقت قلبت نهفته است و هر چیزی که جز آن درون تو باشد، بیارزش و نادرست است.
هوش مصنوعی: دل آدمی به حدی بزرگ و عمیق است که در زمانی که درگیر مشکلات و پیچیدگیها میشود، هیچ چیز جز خدا در آن جا نمیگیرد.
هوش مصنوعی: خاستگاه شوخی و غیرواقعی، در دل وجود ندارد و دل گرفتار خشم و حرص نیست.
هوش مصنوعی: قسمتی از گوشت را دل نامیدید و دل را با تحقیق و بررسی حل و فصل کردید.
هوش مصنوعی: دل مانند یک منظر زیبا و الهی است، پس چرا آن را با فضای تاریک و ملعون دیو مقایسه میکنی؟
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که درد و غم من از این است که گروهی از انسانهای نادان، فردی با ویژگیهای خاص و منحصر به فرد را تنها به ظاهری سطحی و نادرست قضاوت کرده و از درک ارزش واقعیش ناتوانند.
هوش مصنوعی: اینکه دل را به چیزی تشبیه کردهای، در واقع آن را به سگان کوی بسپار؛ یعنی ارزش و اهمیت آن را پایین بیاور.
هوش مصنوعی: دل اگر به دنبال قدرت و ثروت باشد، در واقع به سرنوشت یک سگ یا مردار دچار شده است.
هوش مصنوعی: مردم، دلهای خود را به عشق و محبت وابسته کردند، زیرا از نادانی و جهالت سرمست و غافل هستند.
هوش مصنوعی: مخصوصاً در دنیایی که به وضوح دیده میشود، مانند جیوهای هستند که روی آینه قرار گرفتهاند.
هوش مصنوعی: همه افراد تلاش میکنند تا در زندگی خود پیشرفت کنند و از محدودیتها بیرون بیایند.
هوش مصنوعی: عاشق مرگ، به دنبال جدایی و دوری از خود است و هرکدام از آنها که به دنبال حقیقت یا خویشتن خود هستند، به نوعی به مرگ نزدیک میشوند.
هوش مصنوعی: سگ که درد پوستین درویشان را میفهمد، در واقع چرخ زندگی هم در خدمت آنهاست.
هوش مصنوعی: انسان باید بداند که داشتن مقام و جاه و position اجتماعی از نظر ارزشی مهمتر از گودالی عمیق در زمین نیست. به جای اینکه در گرمای کلاه خود به دنبال جاه و مقام باشد، باید به دنبال پناه و امنیت واقعی باشد.
هوش مصنوعی: به دل خود سر بزن و به خدا نزدیک شو، تا اینکه در زندگی دچار حواشی و دوری از هدف نشوی.
هوش مصنوعی: اگر به تنهایی هیچ ارزش یا خاصیتی نداشته باشی، در کنار کسی دیگر میتوانی همه چیز بشوی و به کمال برسی.
هوش مصنوعی: مرد واقعی کسی است که از خودخواهی و منیت فاصله بگیرد و به عزت و آبرویش احترام بگذارد.
هوش مصنوعی: هر چیزی که به زیبایی و شکوه خود میبالد، اگر در باطن خالی باشد، ارزشی ندارد. مانند سرخابی که به خاطر حفظ آبرو و زیباییاش در آب میافتد.
هوش مصنوعی: اگر هر چیز جز ایمان و دین، چه خوب باشد و چه بد، در این دنیا مانعی برای دسترسی به دین است.
هوش مصنوعی: به خودت افتخار نکن که با نماز و روزههای زیاد به مقام والایی رسیدهای؛ زیرا این تنها معیار ارزش نیست.
هوش مصنوعی: هرچقدر بیشتر در دوستی و محبت به دور این دو (دوست یا محبوب) بچرخی، هر لحظه بیشتر خواهی در عشق و محبت غرق شوی.
هوش مصنوعی: این جمله به این معنی است که وجود و مقام الهی و دائمی، امری بیدلیل و بینیازی است و نمیتوان آن را به چیزهای موقتی و زودگذر تشبیه کرد. بایستی یادآور شد که مقام سلطنت و قدرت خداوندی از هر گونه آزمایش و تغییر مصون است و نمیتوان آن را به چیزهای فانی و ناپایدار نسبت داد.
هوش مصنوعی: صوفیان که به رازها و اسرار دست یافتهاند، در دل آتش عشق و در سر دانش و معرفت قرار دارند.
هوش مصنوعی: همه در حالتی از بیخانمانی و تنهایی هستند، نه جایگاهی دارند که بنشینند و نه محلی برای استراحت و آرامش.
هوش مصنوعی: چهرهات باید مانند طلا زیبایی داشته باشد، و اگر به دنبال راز و آرزویی هستی، باید به دانش و فهم عمیق دست یابی.
هوش مصنوعی: تو باید در فضایل و ویژگیهای عارفانه رفتار کنی، چه از نظر بصری باشی و چه کوفی.
هوش مصنوعی: اگر به بیپولی دچار شدی، از آن استفادهای کن و راهی برای رهایی پیدا کن، وگرنه زمانه راهی برای نجات تو نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: اگر پول نداری، چه اهمیتی دارد که دیگران دربارهات چه میگویند؟ اگر اسب نداری، از سوار نشدن بر خر نترس.
هوش مصنوعی: عشق از دردی که دارد، میداند چه چیزی را باید پنهان کند و چه چیزی را نه، چون به خوبی میفهمد که نشانههای دردش را نمیتوان برملا کرد.
هوش مصنوعی: عشق هیچ موجودی را نمیشناسد مگر آنکه به هدفی دست یافته باشد.
هوش مصنوعی: عشق بدون مشکل و درد است، همچون میخی که به بدن میخورد، اما انسان دانا میتواند از قفس آزاد شود.
هوش مصنوعی: اگر به دنبال جواهر باارزشی باشی، اما در دل نیتی ناپسند و زشت داشته باشی، هرگز به آن هدف نمیرسی.
هوش مصنوعی: عاشقان در شب تار برای تو سجده میکنند و تو برمیآیی که ببینی چگونه بر سرشان دستار میگذاری.
هوش مصنوعی: عشق و هدف میتواند باعث کفر شود و عاشق ممکن است از خواستههای خود محروم بماند.
هوش مصنوعی: این زمین، جایی برای سرگرمی و بازی است و افرادی که در آن به پاکی و خوشگذرانی میپردازند، حقیقتاً اهل پاکی و صفا هستند.
هوش مصنوعی: عشق، نیازی به راهنما ندارد و در مسیر خود، نیازی به نشانهها و علائم نیست.
هوش مصنوعی: در برابر کسی که عشق راهنمای اوست، باورهای مذهبی و بیباوری هر دو همچون پوششی در مقابل او هستند.
هوش مصنوعی: عقل، مانند یک معلم است که به ما درسهای خویشتنداری و کنترل میآموزد، اما عشق، همچون دردی عمیق و سوزناک است که انسان را به تسلیم و پایین آوردن مقام میکشاند.
هوش مصنوعی: عشق برای مرد همچون تاجی بر سر اوست و از هر هنری ارزشمندتر است.
هوش مصنوعی: عقل در مسیر عشق دیدگاه خود را از دست میدهد و قادر به درک واقعیات نیست، در حالی که انسان با عقل و دانش میتواند به موفقیتهای علمی و منطقی مانند بوعلی سینا دست یابد.
هوش مصنوعی: عشق ویژگیهایی دارد که تنها با درک عمیق آن میتوان به معنای واقعیاش پی برد. عشق واقعی فراتر از ظاهر و الفاظ است و اصولاً خود را در قالبی خاص محدود نمیکند.
هوش مصنوعی: اگر هیچ عشقی نداری، آنچه در دل توست را از میان اینها کنار بگذار.
هوش مصنوعی: عشق مختص مردان است که با نیاز به دست میآورند، در حالی که عشق تو به جنبههای مادی مانند نان و پیاز اشاره دارد.
هوش مصنوعی: اگر در بهشت هم خوراک و نوشیدنی نباشد، چگونه میتوانی به این نماز نزدیک شوی؟
هوش مصنوعی: من به در خانهاش ایستادهام و منتظر هستم، زیرا همیشه از نعمتهای او بهرهور میشوم.
هوش مصنوعی: در این دنیا چه فایدهای دارد که تو در میان نیکان زندگی کنی اگر نتوانی به خوبی و با معیارهای آنها رفتار کنی؟
هوش مصنوعی: هر کسی که سرش از کلاه بهتر باشد، بر روی سر او گناهی بزرگ وجود دارد.
هوش مصنوعی: وقتی عقل و درک انسان شکل گرفت، نفس و خواستههای نفسانی از بین میرود. اما وقتی عشق در زندگی وارد میشود، طبع و سرشت انسان تحت تأثیر قرار میگیرد و به نوعی دگرگون میشود.
هوش مصنوعی: جان شما یک تصویر است و عقل شما هنرمند آن تصویر را میسازد. با استعداد و ذوق طبیعی خود، عشق همچون پارچهای زیبا بر این نقاشی میافزاید.
هوش مصنوعی: گاهی اوقات ممکن است چیزی که به نظر میرسد زیبا و خوشایند است، در واقع خطرناک باشد. به همین ترتیب، ممکن است دردی که احساس میکنیم، در حقیقت راهی برای درمان و بهبودی ما باشد.
هوش مصنوعی: بندگان از چیزهایی که از ارزش و قدر دور است، دوری میکنند، نه به خاطر خودشان، بلکه به خاطر ارزش خود آن چیزها.
هوش مصنوعی: تنها کسی که با تقدیر او تماس بگیرد، دردی جز بیارزشی و سرگردانی به دست نخواهد آورد.
هوش مصنوعی: تمام کارهایت بیفایده است زیرا نور و روشنایی تو از من بسیار فاصله دارد.
هوش مصنوعی: زندگی مثل طعمی متنوع است؛ گاهی تلخ و گاهی شیرین. نه همه چیز زشت است و نه همه چیز زیبا.
هوش مصنوعی: هر جایی که نام و یاد او وجود دارد، تو باید تسلیم او باشی و خودت را در برابرش خاضع کنی.
هوش مصنوعی: تو جان و وسایل زندگیات را از او داری، پس چرا از او دریغ میورزی؟
هوش مصنوعی: چند بار از من میپرسی که بندگی به چه معناست؟ آیا بندگی چیزی جز تسلیم شدن و فروتنی است؟
هوش مصنوعی: در دین افراد بسیاری وجود دارند که میتوانند به راههای مختلفی دست یابند، اما هیچکدام از آنها بدون تو نمیتوانند راهی را پیدا کنند.
هوش مصنوعی: با تقدیر و سرنوشت نمیتوان مبارزه کرد؛ پس برای چیزهای بیارزش خود را نرنجان و از خون قلبت مگذار.
هوش مصنوعی: تجربههای خوب و بدی که در زندگیات به وجود میآید، نتیجه کارها و رفتارهای خود توست. این تجربیات به تو کمک میکنند تا تشخیص دهی آیا حقیقتاً دوستانی داری یا دشمنانی.
هوش مصنوعی: لقمان یک ظرف کوچک و تنگ داشت که مانند گلوی نی و سینهٔ چنگ بود.
هوش مصنوعی: روزها در زیر تابش آفتاب و شبها با رنج و سختی سپری میشود.
هوش مصنوعی: بوالفضولی از او پرسید که این خانه با شش ستون و سه پایه چه کارکردی دارد؟
هوش مصنوعی: پیر با حالتی افسرده و چشمان اشکآلود گفت: این برای کسی است که زیاد میمیرد.
هوش مصنوعی: مسیح به آسمان نظر افکند و گفت که این زمین، جایی برای زندگی ندارد.
هوش مصنوعی: روح پاک در خانهای با بوی خوش آسمان چطور میتواند رفتار کند، وقتی بام خانه مسیحی است؟
هوش مصنوعی: چند یا غم و اندوه در این پیراهن وجود دارد، بوی این پیراهن نشاندهنده این است که مثل یک کفن عمل میکند.
هوش مصنوعی: تو به دقت و مهارت در لباست دوخته شدهای و در آن لحظهای که مرگ تو را در آغوش میکشد، زندگیات به پایان میرسد.
هوش مصنوعی: آه که وقتی از پنهان بیرون بیایی، چه اندازه حسرتها باید بیان شود.
هوش مصنوعی: شما در جایی زندگی میکنید که پر از خودبزرگبینی و خودمحوری است، مانند فردی که در نیشابور مشغول به فروش یخ است.
هوش مصنوعی: در فصل گرما، آن یخ که مانند کالا به عرضه گذاشته شده، کسی را پیدا نمیکند که بخواهد آن را بخرد، و در نتیجه، آن که به دنبال خریدار است، در حقیقت در وضعیتی محتاج و بینوا قرار دارد.
هوش مصنوعی: یخ به خاطر گرما آب شده است و مردی با دل پر درد، نفس سردی دارد.
هوش مصنوعی: او این را میگفت و اشک میریخت که مدت زیادی را در این حالت گذراندهام و هیچکس توجهی به ما نکرده است.
هوش مصنوعی: اگر بدانید که چگونه میتوان بر مشکلات زندگی غلبه کرد، روزگار برایتان آسانتر میشود.
هوش مصنوعی: عقل چیست؟ آغاز آن درک و مشاهده جهان است و سپس بر اساس همین درک، نسبت به دنیای دیگر واکنش نشان دادن.
هوش مصنوعی: شما تنها به خاطر جذابیت و لذت بردن از جلسههای مذهبی به آنجا میروید، در حالی که مرگ همسایهتان نباید بیتوجه به آن باشد.
هوش مصنوعی: در روز پایانی، هم سایه تو در زمان حال باقی میماند و هم آیندهای روشن برای تو وجود خواهد داشت.
هوش مصنوعی: چرا ادعای آگاهی و دانش درباره معانی عمیق جهان را میکنی در حالی که هیچ چیزی را نمیبینی و درک نمیکنی؟
هوش مصنوعی: اگر تماشای هنری را از نزدیک ببینی، میتوانی عظمت و زیباییهای موجود در دنیای واقعی را بهتر درک کنی.
هوش مصنوعی: پرندگان و حوریها به جسم و دنیای مادی تعلق دارند، اما حکمت و دین، تجلی بهشت الهی هستند.
هوش مصنوعی: تنها زیبایی خداوند است که قدرت عاشقان را به بهشت آسمانی میبخشد.
هوش مصنوعی: تو چه میدانی بهشت الهی چه شکلی است؟ تو چه میدانی که بهشت حقیقی در عمق جان انسان چیست؟
هوش مصنوعی: برای رسیدن به بهشت و لذت بردن از نعمتهای آن، باید از هوی و هوس خود بگذری و خود را مهار کنی.
هوش مصنوعی: اگر از ویژگیهای منفی و زشت دور نشوی، در روز قیامت همانند یک سگ سر برمیداری و به سوی آن پرواز میکنی.
هوش مصنوعی: دنیا مکانی پر از مشکلات و بلاهاست، مانند درهایی که از ابتدا به دو طرف باز میشوند و ورود و خروج را ممکن میسازند.
هوش مصنوعی: دنیا همچون ماری است که ظاهری زیبا و فریبنده دارد، اما درونش پر از زهر و خطر است.
هوش مصنوعی: شمشیر رنگارنگی وجود دارد، اما در آن هیچ روحی نیست؛ نوایش زیباست، اما در آن هیچ کَسِی برای زندگی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: این جهان تنها نمایی از جهان دیگری است، اما آن جهان، که حقیقتی زنده و واقعی دارد، به زندگی و وجود این جهان پایان میدهد.
هوش مصنوعی: همچنان که در بهار به بوی گل زندگی کن و خوش بگذران، زیرا با گرما و نور خورشید، علفهای هرز از خاک تو کنار خواهند رفت.
هوش مصنوعی: در خواب شب، هیچ تصمیمی برای نوشیدن شراب نمیگیرد، مگر اینکه دین و کشور به ورطه فساد بروند.
هوش مصنوعی: آیا تا به حال واقعاً از این جهان چیزی دیدهای، یا فقط نام او را شنیدهای؟
هوش مصنوعی: هرکس از خالق خود بترسد، میبیند که تمام مخلوقات از او ترس دارند.
هوش مصنوعی: درونی پر از درد و رنجی وجود دارد که نمایانگر آز و عذاب است، و در دل هم، دردی عمیق نهفته است که بیانگر راز و سکوتی است.
هوش مصنوعی: ایمان و کفر در نظر تو تفاوتی ندارد و این نتیجهی عدم شناخت صحیح از اصول دین است. تو به جای توحید، در دام شک و شرک افتادهای.
هوش مصنوعی: در خرابیها زندگی میکنیم، چون این گونه عادتی برای بیدینها شده است که چنین دینی را بپذیرند.
هوش مصنوعی: کیست این صوفی چالاک که از بیرون ظاهری پاک دارد، اما در باطنش ناپاکی وجود دارد؟
هوش مصنوعی: اگر عقل انسان کم باشد، محبت و دوستی از دلها رخت برمیبندد و ارتباط با افراد باهوش و زیرک دشوار میشود.
هوش مصنوعی: غم و اندوهی که از سنتها ناشی میشود، نشانهای از محبت است، اما نفرتی که به خاطر علل و دلایل مختلف به وجود میآید، نمایانگر کینه و دشمنی است.
هوش مصنوعی: اگر دوست از هم جدا شود و در این جدایی درد و غمش را به من نرساند، دیگر او را دوست نخواهم داشت.
هوش مصنوعی: اگر به دوستت بگویی که بپر، او به تو خواهد گفت: تا کجا بپر؟ حالا بنشین.
هوش مصنوعی: مرد باید حواسش به اطرافش باشد، زیرا هر چیزی که به نظر خوب بیاید و هیچ اعتقادی نداشته باشد، میتواند او را به بیراهداری و گمراهی بکشاند.
هوش مصنوعی: شاخی که نه برگ دارد و نه میوه، نشان دهندهی بیفایده بودن است، مانند دوستی که به هیچ سودی نمیرسد و فقط باعث ایجاد دردسر میشود.
هوش مصنوعی: دوستی و رفاقت واقعی آن است که در تمامی شرایط، چه خوب و چه بد، در کنار هم باشیم و به یکدیگر کمک کنیم.
هوش مصنوعی: دوستان زیادی وجود دارند که در شرایط مختلف با هم هستند، اما تعداد افرادی که واقعاً در سختیها و مشکلات یاریرسان باشند، کم است.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی دوستت همیشه در کنارت بماند، باید آن را از خود او بخواهی، زیرا این ویژگی و رفتار اوست.
هوش مصنوعی: بدان که کسی که دوست کم دارد، بد است؛ زیرا او وقتی که چیزی را به دست میآورد، به راحتی آن را رها میکند.
هوش مصنوعی: از تقی دین طلب، بهشت و رازهای معنوی را بخواه و از زیباییهای دنیا، ارزشهای عمیق و کمنظیر را جستجو کن.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی آستینت را پر از صدف و مشک کنی، باید از شکار آهو دم بزنید.
هوش مصنوعی: هر کسی که با حسهای خود، از جمله بینایی و شنوایی، به دنیای اطرافش نگاهی میاندازد و آنچه را میبیند و میشنود درک میکند، همواره باید به یاد داشته باشد که این احساسات تنها بخشی از واقعیت را نشان میدهند.
هوش مصنوعی: انسان تنها با گوش و چشم خود نمیتواند به درک واقعی از جهان برسد؛ باید فراتر از این حواس برود تا حقیقت را ببیند و بشنود.
هوش مصنوعی: اگرچه یار بارها به دنبال او برگردد، اما او همچنان باید مانند طوماری دراز و گشوده به او بچسبد.
هوش مصنوعی: هر که چیزی را میداند و آن را در دست دارد، آن را به شما نمیدهد تا اینکه شما نیز از او چیزی بخواهید و در این تبادل درخواستی، ناز و نعمت متقابل نباشد.
هوش مصنوعی: اگر از دیگران دوری کنی، ممکن است دشمنانی برای خود بسازی، اما اگر در جمع بمانی و با دیگران ارتباط برقرار کنی، ممکن است به دوستیهایی دست یابی.
هوش مصنوعی: تا وقتی که تو نباشی، افراد نادان و بیخود میتوانند کارهای ناپسند را انجام دهند و کارهای خوب را خراب کنند.
هوش مصنوعی: با افرادی که بد هستند، ننشین، زیرا نفس انسان تمایل دارد به بدیها عادت کند.
هوش مصنوعی: کسی که با آدمهای بد و بدخلق معاشرت کند، به راحتی تحت تاثیر آنها قرار میگیرد و خود نیز به فردی زشتخوی تبدیل میشود.
هوش مصنوعی: عشق همواره مانند سوارکاری است که ماه را به همراه ستارهها به دوش میکشد.
هوش مصنوعی: اگر به دنبال جفتی برای خود هستی، خداوند کسی را برای تو نمیآفریند. بنابراین بهتر است که فردی مستقل و قوی باشی، تا خداوند یاریکنندهات باشد.
هوش مصنوعی: هر کسی که ما را نخواهد، حتی اگر تمام دلش با ما باشد، باید از او جدا شویم.
هوش مصنوعی: هر جا که لازم باشد زخمی ایجاد شود، تویی که نمیتوانی آن را التیام بخشی و سودی نخواهی داشت.
هوش مصنوعی: گفت و گوهای احمقانه مانند دیگی است که از درون خالی است و فقط ظاهری بیمحتوا دارد.
هوش مصنوعی: این دنیا مانند کتابی است که پر از نکات و حکمتهاست و ما در آن با هم در ارتباطیم.
هوش مصنوعی: چهرهاش بر کسانی که ویژگیهای ناپسند دارند، تأثیر نمیگذارد، اما صفاتش بر دل کسانی که حکمت و خرد را درک میکنند، نشانهای از اندرز است.
هوش مصنوعی: اگر ادعای دوستی با خداوند را داری، پس باید در پی لذت و هدفی از این دوستی باشی.
هوش مصنوعی: تو ارزش وجودی خود را نمیدانی و نمیفهمی که چه چیزهای ارزشمندی در این جهان و دنیای دیگر در وجودت نهفته است.
هوش مصنوعی: عالم هستی مانند گنبدی است که زندگان در آن فقط لحظاتی خوار و نابهسامان هستند، زیرا در نهایت به سوی مرگ و فنا میروند.
هوش مصنوعی: در جایی پنهان شو و دور از این جهان فانی، امکانات و وسایل لازم برای زندگی در دنیای حقیقی را فراهم کن.
هوش مصنوعی: جهان ماده و فکر و احساس و خیال همه مانند اسباب بازی هستند و ما در این میان به نوعی کودکانه به آنها مینگریم.
هوش مصنوعی: غازیان فرزندان خود را با تیرک چوبی مشغول میکنند تا آن را در دست بگیرند.
هوش مصنوعی: زمانی که آن کودک بزرگ شود، آن چوبی که به عنوان اسلحهاش بود، به شمشیر برندهای تبدیل خواهد شد.
هوش مصنوعی: این همه نقش و تصویر و تغییراتی که در عالم میبینی، دلیلی دارد. در واقع، اینها تو را به سمت شناخت حقیقت وجود و زندگی سوق میدهند.
هوش مصنوعی: انسانی که از واقعیتها بیخبر است، با وجود داشتن چشم، نمیتواند ببیند.
هوش مصنوعی: اگر خدا بخواهد، برای حفظ وجهه و منزلت خود، از جانشین خدا مانند تو که جانشین او هستی، چیزی نمیگذرد.
هوش مصنوعی: راهنما کسی است که تنها به راهنمایی میپردازد و در این مسیر هیچ قدرت و اختیاری از خود ندارد.
هوش مصنوعی: این دنیا در زینتها و زیباییها پنهان است، اما در حقیقت، آن مانند یک پیر زن زشت و دهان بزرگ است.
هوش مصنوعی: بسیاری از افراد مانند تو وجود دارند که در اثر تشنگی جان خود را از دست دادهاند، اما دوباره بازمیگردند و دیگر نگران غم و اندوه نیستند.
هوش مصنوعی: تنها زمانی اقدام کن که مرگ اجازه دهد، و اگر در مسیری منحرف شدی، نگران نباش.
هوش مصنوعی: به علم و دانش آگاهی، اما راههای فریب و تقلب را هم خوب بلدی. گنج و ثروت در اختیار داری، اما به جایش از نقشههای تقلبی استفاده میکنی.
هوش مصنوعی: چه زمانی شیرهٔ انگور میتواند مایهٔ شادی و خوشحالی شود؟
هوش مصنوعی: بار تو به مانند شیشهای شکننده است و مسیر طولانی و سختی در پیش داری. مکان تو دور است و شرایط برایت دشوار و نامناسب به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: سفر با دوستان و همنشینان خوشایند و لذتبخش است، اما در تنهایی و بدون همراهان، سفر میتواند دشوار و ناراحتکننده باشد.
هوش مصنوعی: هشیاران میگویند که خانه (محل زندگی) را باید با نیکویی ساخت و برای راه و مسیر زندگی به دوستان و یاران نیاز داریم.
هوش مصنوعی: هیچکس دوست را به خاطر یک کار بد نمیفروشد، چون نمیتوان برای یک چیز کوچک، به راحتی از چیز ارزشمندی که در دست داریم بگذریم.
هوش مصنوعی: چرا درباره دسیسهها و ترفندهای چرخ روزگار میگویی؟ اگر خداوند بخواهد، سخنانش را به حقیقت میکشاند.
هوش مصنوعی: زیر این آسمان گردان، همیشه در دنیا تغییرات وجود دارد؛ روزهایی خوش، مانند بهار و گل، در کنار روزهای تلخ و دشوار، مانند خار، در حال گذر است.
هوش مصنوعی: هر آنچه در دنیا وجود دارد، چه چیزهایی که از زمین هستند و چه چیزهایی که به آسمان مربوط میشوند، همه تنها جنبههای ظاهری و سطحی از یک حقیقت عمیقتر هستند.
هوش مصنوعی: مرد هرگاه که به حقیقت دین دست نیابد، نمیتواند از دلیلی که بر پایه گمان است، به یقین و یقین واقعی برسد.
هوش مصنوعی: اگر به خداوند بزرگ قسم، که زیر آسمان آبی، هر کس مانند من وجود داشته و خواهد داشت.
هوش مصنوعی: منظور این است که شوخی و مزاح من فقط سرگرمی نیست بلکه در حقیقت یادگیری و آموزش است، و شعر من هم فقط یک شعر نیست بلکه دنیایی وسیع و عمیق است.
هوش مصنوعی: من نه مردی از جنس زن و ثروت و مقام هستم، اگر بخواهم به خداوند پناه میبرم و در غیر این صورت در جستجوی چیزهای دیگر نیستم.
هوش مصنوعی: مردم را به صورتهای مختلف میبینم، اما هیچ چیز از هیچ چیز نمیتوان توقع داشت.
هوش مصنوعی: هر چه میخواهی از خداوند بخواه و از مردم زمانه کمتر زحمت بکش.
هوش مصنوعی: مردی فقیر و ناتوان، در حال پنبهزنی بود و زنی او را صدا زد.
هوش مصنوعی: او به زن خود میگوید: ای زن، چرا مرا به خاطر نادانی و بیپولیام سرزنش میکنی؟
هوش مصنوعی: من چه گناهی دارم که به خاطر مشکلات زندگی و بیپولی به این حال و روز افتادهام و به خاطر نداشتن یک همسر مناسب، درگیر چرخدندههای زندگی هستم؟
هوش مصنوعی: هیچ کس نمیتواند به دیگران آرامش و سکون واقعی بدهد؛ تنها آرامش روحی و خلوت درونی است که میتواند رخ دهد و کافی است.
هوش مصنوعی: اگر خوب و شیوا صحبت کنی، در زمان بیان مطلبت با خیال راحت و آرامش بیشتری میتوانی احساسات و افکارت را منتقل کنی.
هوش مصنوعی: هر جا که عشق و محبت حاکم باشد، اهمیت و ارزش مکان به اندازهٔ زیبایی و لطافت گلها خواهد بود.
هوش مصنوعی: این دنیا را که تو به نام خودت میشناسی، هر فردی در آن به نوعی مثل یک کژدم است که میتواند به تو آسیب بزند.
هوش مصنوعی: این مثل به معنای این است که نمیتوان به همه افرادی که به ما نزدیک هستند، اعتماد کرد. گاهی اوقات کسانی که به ظواهر نزدیک و دوستانه به نظر میآیند، ممکن است در واقع ایجاد مشکل و خطر کنند. در واقع، برخی از نزدیکان ممکن است مانند عقرب باشند که با وجود ظاهر زیبا، قابلیت آسیب زدن دارند.
هوش مصنوعی: مردم به خاطر بدی یکدیگر، زشت و بیرحم میشوند و از سر حسد، به دنبال عیبجویی از همدیگر هستند.
هوش مصنوعی: دوست را از برادران جدا کن، زیرا برادر ممکن است دلش پر از کینه و آتش باشد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که پدرت زنده است، با تو همدلی و همراهی میکند، اما وقتی که او از دنیا برود همدم و یاریات دیگر نیست.
هوش مصنوعی: اگر تو را به دو نیمه تقسیم کنند، در صورتی که از هم جدا شوی، در لحظهای ممکن است به دو قسمت مختلف فروافتی.
هوش مصنوعی: فرزند و نسل نیکو در دو حالت زندگی شما را به سعادت میرساند: در حال زندگی، باعث خوشبختی شما میشوند و پس از مرگ، برایتان ثواب و خیروبرکت به ارمغان میآورند.
هوش مصنوعی: نادانی و جهل، دشمنی بزرگ است که انسان را به زحمت و رنج میاندازد و دلش را رنجیده میکند.
هوش مصنوعی: اگر شخصی که به خود مغرور است و فکر میکند همه چیز دارد، در حقیقت ناپخته و خام باشد و هیچگونه کمالی نداشته باشد.
هوش مصنوعی: پس از این دیگر به هیچ کس اطمینان نکن، زیرا کسی را پیدا نخواهی کرد که به او اعتماد کنی.
هوش مصنوعی: کسی که از وجود تو خجالت بکشد، برای خواستگاری از دخترت پیشقدم میشود.
هوش مصنوعی: هر کسی که دختر دارد، منزلت و نژاد او بهتر از کسی است که دامادش نابینا باشد.
هوش مصنوعی: اگر برادر یا خواهری برای تو بیاورند، مادر خواهد شد و نتیجه آن این است که پدر چهرهاش تیره و گرفته میشود.
هوش مصنوعی: وقتی که مرد غریبهای به خانهات وارد شود و در آنجا زندگی کند، دیگر این مکان برای تو جایی آشنا نخواهد بود و حس تعلق به آن مکان از بین میرود.
هوش مصنوعی: هر جا و در هر زمانی، صحبت از کسی است که به خوبی شناخته شده و مشهور است. این فرد برای من مانند خواهرم میماند.
هوش مصنوعی: باید همسر شایستهای برگزینی، اما از خانواده خود دور نمانی.
هوش مصنوعی: این جمله به نوعی کنایه و طنز است که به معنای بیحرمتی و خشم نسبت به کسی یا چیزی بیان شده است. به طور خاص، اشاره به زن به عنوان یک قشر خاص و منفی دارد و از دیگر سو، با استفاده از زبان تند، درخواست عمل خشونتآمیز میکند. در واقع، این جمله نشاندهنده عواطف منفی و انتقاد از یک وضعیت یا فرد خاص است.
هوش مصنوعی: هر کسی که به تو نزدیک است و یا زیباییهای تو را میبیند، همه تحت تأثیر ثروت و قدرت تو قرار دارند.
هوش مصنوعی: اگر کسی بدزبان و ظالم باشد، در واقع نمیتواند به عنوان یک عم و نزدیکترین فرد به دیگران محسوب شود، چرا که وجود او فقط درد و رنج به همراه دارد.
هوش مصنوعی: دل انسانهای باهوش و خردمند نمیتواند به دیگران ظلم کند و آنها از مشکلات و غم و اندوه بینیازند.
هوش مصنوعی: وقتی کسی از تو چیزی بخواهد، باید کاری کنی که شایستگی آن درخواست را داشته باشد. مانند اینکه کسی که در تنگنای مالی است، از تو توقع کمک دارد ولی برای خود احترامی قائل نیست.
هوش مصنوعی: کافی است که تو قناعت کنی و صبر و تلاش خود را به کار بگیری، اینها برای تو کافی است و نیازی به بیشتر ندارید.
هوش مصنوعی: اگر روزی بخواهی که به حالت خودت بازگردی، آن صوفی واقعی از هیچ چیز نمیترسد و در هر موقعیتی آرام است.
هوش مصنوعی: در دو خانه صدای بلندی به گوش میرسد، یک گله که لباسهای رنگین و زرق و برقدار به تن دارد.
هوش مصنوعی: افراد عابد و نیکوکار، که در ظاهرشان صمیمیت و صداقت است، در باطن ممکن است به کارهای فسادآمیز مشغول باشند. آنها مانند موشهایی هستند که به طعمهگذاری پرداختهاند و در چهرههایشان، میتوانند شکلهای مختلفی به خود بگیرند.
هوش مصنوعی: اگر فردی عالم و فقیه از خانوادهی خود باشد، آنگاه میتوانی نیرنگ و فریب او را مشاهده کنی.
هوش مصنوعی: بدی هرچقدر که شناختهشده و بزرگ باشد، باز هم بد است. و سگان هرچقدر هم که در مقام بالایی قرار بگیرند، باز هم سگ هستند.
هوش مصنوعی: تا زمانی که کسی را که ریشش را به خوبی نگه داشته، شاد و سرزنده کند، همچنین کسی دیگر ریش او را به هم بریزد.
هوش مصنوعی: با فرد ظالمی که قدرتش بسیار زیاد است، نباید ادعای توانایی و قدرت داشته باشی.
هوش مصنوعی: اصل دین باید مانند پرچمی بلند و رسا باشد، اما در مواجهه با بیخودگری و تمسخر، این اصل به سخره گرفته میشود.
هوش مصنوعی: در روز قیامت، زمان حساب و کتاب فرا میرسد و در این روز، نوبت به بررسی اعمال و دین انسانها میرسد.
هوش مصنوعی: تخمهایی که هیچ تمایلی به رشد و شکوفایی نداشتند، تنها سرنوشتشان روز قیامت بود.
هوش مصنوعی: چه فایدهای دارد که با کسی خویشاوندی داشته باشی اگر او به وضوح آبرویت را ببرد و در عوض، نتوانی از او برای تامین نیازهای روزمرهات از جمله نان کمک بگیری؟
هوش مصنوعی: از این دنیا دور شو، زیرا این دنیا به تو تعلق ندارد و بوی آن چیزهایی که برای تو نیست، به مشام میرسد.
هوش مصنوعی: دیگر از این بیشتر کافی است که چرخ زمان به ما سختی و غم داده است، و از این به بعد هم باید انتظار داشته باشیم که همینطور ادامه داشته باشد.
هوش مصنوعی: در وفای زمانه به کسی دل نبند و زندگیات را با روزی که به دست میآوری سپری کن.
هوش مصنوعی: هرچه در دنیای مادی و خواستههای نفسانی بگذرد، در نهایت خود را بشناس و به حقیقت وجودیات توجه کن.
هوش مصنوعی: اگر از روی نادانی و بیتوجهی به سادگی کودکانه خودت بپردازی، به زودی باید بپذیری که در مسیر زندگی به دور از آگاهی و تجربهی بزرگترها حرکت کردهای.
هوش مصنوعی: در این بیت بیان شده است که اگر کسی بخواهد به خاطر شهوت و ثروت، به دنبال زن و زندگی جدیدی برود، در واقع کارش غیرممکن و بیهوده است. به عبارت دیگر، این نوع انتخابها بر اساس تمایلات زودگذر و دنیاگرایی قابل قبول نیستند.
هوش مصنوعی: این جمله به دلیلی از تضادها و دوگانگیها اشاره دارد. پر کبر به معنای خودخواهی و غرور است، و اشاره به نیشی دارد که در عین حال شیرین و خوشایند به نظر میرسد، در حالی که گل رعنا نمایانگر زیبایی است اما در عین حال میتواند به عدم وفاداری و ناپایداری اشاره کند. در مجموع، این جمله هشدار میدهد که برخی ظواهر زیبا ممکن است با نیتهای بدعهدانه همراه باشند و نباید تنها به ظاهر اعتماد کرد.
هوش مصنوعی: چون به حمدان مینگرد، فقط ستایش حمدان را انجام میدهد و به ستایش خداوند نمیپردازد.
هوش مصنوعی: کدخدا را به جایی آوردند که نانِ بازار و خانه در آنجا وجود دارد.
هوش مصنوعی: اگر در مسیری قرار بگیری، باید خود را با خوب و بد، زیبا و زشت آن راه وفق دهی.
هوش مصنوعی: ای پیامبر خدای بینظیر، برای محبت و نجات مردم خود بهسوی خدا قدم برمیداری.
هوش مصنوعی: از خاک مدینه بلند شو و نگاه کن که چه کسی بر بالای دار است.
هوش مصنوعی: دینفروشان از بالای منبر تو به شیوهای ناراحتکننده و دلخراش سخن میگویند و این وضعیت باعث پریشانی و اندوه شُبَیر و شبر (پسران امام علی) شده است.
هوش مصنوعی: ای خدای بزرگ و بینظیر، از تو خواهش میکنم که به این پیامبر راهنما احترام بگذاری.
هوش مصنوعی: به من دلیلی بده که بتوانم از این جمعیت بگذرم تا زندگیام را آسانتر بگذرانم.
هوش مصنوعی: تو به سنایی علم و آگاهی بخشیدهای تا من بتوانم راه رهایی را ببینم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.