بهل ز صورت خوبت نقاب بردارند
که با وجود تو عشاق نقش دیوارند
چگونه خواری عشق تو را به جان بکشم
که پیش روی تو گل های گلستان خوارند
با خلد خواندمان شیخ شهر و زین غافل
که ساکنان درت از بهشت بیزارند
تو گر به سینه دل سخت آهنین داری
شکستگان تو هم آه آتشین دارند
به سختگیری ایام هیچ کم نشوند
گرفتگان کمندت ز بس که بسیارند
تو شادکامی و شهری مسخر غم عشق
تو مست خوابی و خلقی ز غصه بیدارند
به جز بنفشه نروید ز خاک پاکانی
که از طپانچهٔ عشقت کبودرخسارند
حساب خون من افتاده است با قومی
که خون بی گنهان را به هیچ نشمارند
گناهکار تر از من کسی فروغی نیست
به کیش دولت اگر عاشقان گنه کارند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از زیبایی معشوقش و تأثیر آن بر عاشقان صحبت میکند. او از خفایی که عشق به معشوقش بر او میگذارد، ابراز تأسف میکند و میگوید که حتی گلهای باغ نیز در برابر زیبایی او در برابر هستند. شاعر به دشواری عشق و توانایی معشوق در نادیده گرفتن احساسات عاشقان اشاره میکند و چنین بیان میکند که عشق او به دیگران نیز زخم میزند. در نهایت، شاعر خود را گناهکار میداند و به حال و روز عاشقان اشاره میکند که در این عشق دچار غم و اندوه هستند. این شعر تلمیحاتی به حال و هوای عاشقانه و عاطفی دارد و بیانگر عمق احساسات عاشقانه شاعر است.
هوش مصنوعی: برچهره زیبایت پردهای برنیدارند، زیرا عشقورزانی که در حضور تو هستند، همچون سایههایی بیمعنا و بیاثر به نظر میرسند.
هوش مصنوعی: چطور میتوانم ذلت عشق تو را تحمل کنم در حالی که در مقابل تو، گلهای باغ هم بیارزش به نظر میرسند؟
هوش مصنوعی: درختان و ساکنان بهشت از زندگی در این مکان راضی نیستند، اما شیخ شهر ما را به این باغ دعوت کرده و شاید از واقعیتها بیخبر است.
هوش مصنوعی: اگر در دل خود عشق و احساسات قوی و باصلابت داری، بدان که کسانی که شکست خوردهاند نیز احساسات عمیق و سوزانی دارند.
هوش مصنوعی: زمانه به سختی و دشواریهای خود ادامه میدهد و افرادی که در دام تو افتادهاند، به خاطر تعداد زیادشان کمتر از آنچه که باید، آزاد نمیشوند.
هوش مصنوعی: تو خوشبخت و شاد هستی، اما اطرافیانت به خاطر غم عشق تو در خواب و آرامش نیستند و غمگین و بیدارند.
هوش مصنوعی: فقط بنفشهها از خاک پاک افرادی میرویند که به خاطر عشق تو بر چهرهشان نشانههای کبودی وجود دارد.
هوش مصنوعی: حساب خون من با گروهی گره خورده که جان innocent را بیارزش میدانند.
هوش مصنوعی: هیچکس مانند من گناهکار نیست، و اگر در عشق، عاشقان گناهکارند، پس در دنیای قدرت و ثروت نیز هیچکس به اندازه من گناهکار نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نه هر چه جانورند آدمیتی دارند
بس آدمی که در این ملک نقش دیوارند
سیاه سیم زراندوده چون به بوته برند
خلاف آن به در آید که خلق پندارند
کسان به چشم تو بیقیمتند و کوچک قدر
[...]
ز چشم مست تو آنها که آگهی دارند
مدام معتکف آستان خمّارند
از آن بخاک درت مست می سپارم جان
که هم بکوی تو مستم بخاک بسپارند
چرا بهیچ شمارند می پرستان را
[...]
معاشران که مقیمان کوی خمّارند
چو بنگری ز دو عالم فراغتی دارند
غلام همّت آن عاشقان آزادم
که مُلک هر دو جهان در نظر نمی آرند
حریف خلوت دردی کشان خمّار است
[...]
درین زمان که حریفان شکسته بازارند
زر مرا همه از لطف حق خریدارند
اگر چه قلب زنانی که داغ ما دارند
هزار نقد ببازار کاینات آرند
ز بسکه منتظران چشم در ره یارند
چو نقش پا همهگر خفتهاند بیدارند
ز آفتاب قیامت مگوکه اهل وفا
به یاد آن مژه در سایههای دیوارند
درین بساط که داند چه جلوه پرده درد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.