جماعتی که دل و جان به عشق نسپارند
به حیرتم! چه تمتع ز زندگی دارند
بر آن سرم که برآرم دمی به خاطر جمع
گرم دو زلف پریشان دوست بگذارند
به صاحبان نظر ساقیا مده ساغر
که با حضور تو پیوسته مست دیدارند
به دور چشم تو مستی ما عجب نبود
عجب ز حالتِ آنان بوَد ، که هُشیار اند
زاهل مدرسه ای دل، امید حال مدار
که اهلِ قال ، ز سر تا به پای ، گفتار اند
به رویِ خویش ، ز شش سوی بسته راهِ یقین،
نشسته در پس هفتم حجاب بیدارند
زخیل خاک نشینان جماعتی دانم
که چون سپهر رفیع و بلند مقدارند
چو نوش، راحت روحند و در مذاق چو نیش
چو گل عزیز و به چشم جهانیان خارند
شکسته قید علایق به زور بازوی عشق
نه چون من و تو به دام هوس گرفتارند
نگاهدار زاندیشه های باطل، دل
حضورشان که ز راز درون خبر دارند
مدد زهمت ایشان رسد به پیل دمان
ولی به زیر قدم، مور را نیازارند
شَهان عالمِ ایجاد و مالکانِ وجود،
غلام خواجه ی لولاک و آل اطهارند
به اهل بیت رسالت مرا است چشم امید
چه پُر گناه ، تنم را به خاک بسپارند
به غیر آن که نشاید خدایشان خواندن
به هرچه وصف نمایندشان سزاوارند
«محیط» از شرف مدحت محمد و آل
متاع نظم تو را خسروان خریدارند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به عشق و محبت اشاره دارد و بر این موضوع تأکید میکند که کسانی که دل و جان خود را به عشق نمیسپارند، از زندگی چه لذتی میبرند. شاعر خود را در حالتی میبیند که میخواهد لحظهای با یاد محبوبش، درد و رنجها را فراموش کند. او به ساغی (نگهدارنده شراب) میگوید که دیگران از دیدارش همیشه مستاند و نباید به کسانی که در ظاهر خود را عاقل میدانند، توجه کرد. شاعر بر این باور است که افراد دانشمند تنها به گفتار میپردازند و از حقیقت دورند. او به کسانی که دلبسته عشق حقیقی هستند، اشاره میکند و میگوید که اینان در عین حال که خاکی و عادی به نظر میرسند، در حقیقت عمیق و معنویاند. در نهایت، او به اهل بیت پیامبر امید دارد و بر این باور است که تنها آنها شایسته عبادت و محبتاند و زیبایی و بزرگی محمد و آل او را نمیتوان انکار کرد.
هوش مصنوعی: گروهی که دل و روحشان را به عشق واگذار نکردهاند، برایم جای تعجب است! چه لذتی از زندگی میبرند؟
هوش مصنوعی: من در آرزوی آنم که لحظهای به یاد جمعِ خوب و شاد دو دسته موهای آشفته یار، سر برآورم.
هوش مصنوعی: به کسانی که فهم عمیق دارند، ای ساقی، مشروب نده؛ چرا که آنها با وجود تو همیشه در مستی و شادی دیدار تو هستند.
هوش مصنوعی: مستی ما در کنار چشمان تو چیز عجیبی نیست، بلکه شگفتی از حال کسانی است که به نظر میرسد هشیار هستند.
هوش مصنوعی: از کسی که در مدرسه علم میآموزد، انتظاری برای حال و احوال خوب نداشته باش، زیرا افرادی که فقط به حرفها و گفتارها توجه دارند، تمام وجودشان در گفتارشان است نه در عمل.
هوش مصنوعی: شخصی با آگاهی کامل، در میان محدودیتها و موانع خود، در حقیقتی عمیق و پنهان قرار دارد که هنوز به طور کامل درک نشده است.
هوش مصنوعی: من گروهی از خاکنشینان را میشناسم که مانند آسمان بلند و رفیع هستند.
هوش مصنوعی: چنانچه نوشیدنیها برای روح آرامش به ارمغان میآورند و در مزهاش تلخی وجود دارد، گلها برای دل عزیزند و در نگاه دیگران همچون خار به نظر میآیند.
هوش مصنوعی: عشق واقعی انسان را از بند وابستگیها آزاد میکند، اما بسیاری از مردم هنوز در دام خواستهها و تمایلات دنیوی گرفتار هستند.
هوش مصنوعی: حواست را جمع کن و از افکار نادرست دوری کن، چون دل کسانی که از حقیقت باخبرند، به این رازهای درونی آگاهی دارند.
هوش مصنوعی: کمک و یاری ایشان به قویترین موجودات نیز میرسد، اما اگر زیر پا برود، مور را آزار نمیدهند.
هوش مصنوعی: حاکمان و بزرگان جهان هستی و کسانی که بر وجود تسلط دارند، در واقع خدمتگزاران و غلامان خواجه لولاک و خانوادهی پاک اطهار هستند.
هوش مصنوعی: من به اهل بیت پیامبر امید دارم، هرچند که گناهان زیادی دارم؛ به همین دلیل ممکن است بدنم را به خاک بسپارند.
هوش مصنوعی: جز آن که لایق و شایسته خداوندی نیستند، هر چیزی که دربارهشان بگویند، وصف و ستایششان است.
هوش مصنوعی: فضای اطراف از عظمت و ارادت به مدح پیامبر محمد و خاندان او، باعث میشود که پادشاهان و بزرگان جامعه، به ارزش و زیبایی شعر و نظم تو توجه و احترام بیشتری داشته باشند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نه هر چه جانورند آدمیتی دارند
بس آدمی که در این ملک نقش دیوارند
سیاه سیم زراندوده چون به بوته برند
خلاف آن به در آید که خلق پندارند
کسان به چشم تو بیقیمتند و کوچک قدر
[...]
ز چشم مست تو آنها که آگهی دارند
مدام معتکف آستان خمّارند
از آن بخاک درت مست می سپارم جان
که هم بکوی تو مستم بخاک بسپارند
چرا بهیچ شمارند می پرستان را
[...]
معاشران که مقیمان کوی خمّارند
چو بنگری ز دو عالم فراغتی دارند
غلام همّت آن عاشقان آزادم
که مُلک هر دو جهان در نظر نمی آرند
حریف خلوت دردی کشان خمّار است
[...]
درین زمان که حریفان شکسته بازارند
زر مرا همه از لطف حق خریدارند
اگر چه قلب زنانی که داغ ما دارند
هزار نقد ببازار کاینات آرند
ز بسکه منتظران چشم در ره یارند
چو نقش پا همهگر خفتهاند بیدارند
ز آفتاب قیامت مگوکه اهل وفا
به یاد آن مژه در سایههای دیوارند
درین بساط که داند چه جلوه پرده درد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۵ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.