گنجور

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۲ - د‌ر ستایش مر‌حوم محمدشاه غازی‌ گوید

 

کس مبادا چو من دلی زارش

که بود باژگونه هنجارش

از ره و رسم مردمی به‌کنار

بسفه رأی اهرمن وارش

باده ‌پیما و رند و امردباز

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۸۱

 

شهی که پردهٔ امکان اگر براندازد

شناخت می‌نتواند جز ز دادارش

فرشته و فلک و عرن و فرش و لوح و قلم

بر او سلام فرستند و آل اطهارش

قاآنی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۱

 

به دستی برد از جا پای صبرم شوق دیدارش

که دایم خود نخواهم زیست تا بینم دگر بارش

ز غیرت پیش اغیارش چو نارم برزبان نامی

که آیا غیر دل از مال من سازد خبر دارش

طبیبم گر پی درمان میا برسر که می ترسم

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۲

 

نگر مژگان و اشکم لوحش الله عشق و گلزارش

که جای گل به دامن خون دل می جوشد از خارش

زند مژگان به چشمم خارها از سیر این بستان

من آن گلزار میخواهم که شکرخاست گلنارش

همه عمر آنکه در کویت دل گم کرده می جوید

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » قطعات و ماده تاریخ‌ها » ۵۰- تاریخ رحلت محمدشاه قاجار

 

گشت چون شه را ز دنیا رو به عقبی

باد جای اندر جوار کردگارش

خسرو عادل محمد شاه غازی

آنکه بود از سلطنت پیوسته عارش

باد جاوید از تولای محمد

[...]

صفایی جندقی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۴

 

دِهْ سرخ‌مِیی کَز تُتُقِ اَنوارش

شرمنده شوند ثابت و سیّارش

تن آینه‌وَش چنان شود زو صافی

کز سینهٔ مرد بنگری اسرارش

جیحون یزدی
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲

 

صد هزار آئینه هشت پیش رخسارش

و ز هر آن یکی گردید جلوه‌گر در آثارش

عشق پرده‌سوز آورد از حرم ببازارش

کس نبود تا گردد در نظر خریدارش

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۱۵۹ - الشئون

 

خود اعیان و حقایق ز اعتبارش

در آن ذات‌الاحد دان برقرارش

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۱۶۶ - الصبا

 

چنین بگذشته عمری روزگارش

نبوده سرگهی بیشور یارش

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۲۲۹ - عبدالخافض

 

که آید در نظر از ورد و خارش

ظهور ذوالجلال و اقتدارش

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۲۳۲ - عبدالمذل

 

بکهدان ارفتد میدان تو خوارش

ندارد ز آنکه آنجا کس بکارش

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۴۱۰ - المستریح

 

کند پس مستریح این اختیارش

بکلی از طلب وز انتظارش

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۵۰۳ - الوفاء بحفظ عهد التصرف

 

فزاید هر زمان بر انکسارش

بعجز و بندگی و اضطرارش

صفی علیشاه
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۶

 

بود بیمار چشم یار و جان من پرستارش

پرستاری که این باشد چه باشد حال بیمارش

نمی آرد کس این بیمار را تاب پرستاری

که با صد ناتوانی جان من آمد پرستارش

من آن مرغم که چشم باغبان از بهر پاس گل،

[...]

افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۳

 

خوشا سودای عشق و روزگارش

وز آن خوش تر به جان ما شرارش

دلم در زلف او عمری اسیر است

من آشفته سامان یادگارش

توانم برد چشم ناتوانش

[...]

افسر کرمانی
 

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل سوم - سوگواری‌ها » شمارهٔ ۱۰۳ - حلقهٔ ماتم

 

کنون که بخت بد از خواب کرده بیدارش

پدر طلب کند از عمهٔ دل افگارش

ترکی شیرازی
 

صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۲۴ - وقایع جناب حر بن یزید ریاحی

 

از خاک ره سروی بگرفت در کنارش

وز صفحه جبین ساخت پاک از وفا غبارش

مرهم به زخم بنهاد از چشم اشکبارش

حر گشت آخر کار بخت خجسته یارش

صامت بروجردی
 

الهامی کرمانشاهی » گزیدهٔ منظومهٔ «حسن منظر» » شمارهٔ ۳ - در منقبت گوید

 

برپا شده دین ز ذوالفقارش

وز یازده پور تاجدارش

الهامی کرمانشاهی
 
 
۱
۱۹
۲۰
۲۱
۲۲
sunny dark_mode